برای دوست عزیزم، علیاشرف درویشیان
شکر خدای را که در راه افتاده است و از راه نیفتاده!
ابو سعید ابوالخیر
هنوز هم
بیبهار و سرخی شوخِ انار و این همه شبهای تارو
قصههای روزگار
میگذرد فصلهای سرد و غم انگیز انتظار...
سلسله در پای گذشتند
عاشقان شرزۀ تکبیر گوی
قافلۀ سرخِ سوری ومنصوری هم.
از سرِ گلشاخههای جوان ریختند
غنچههای ناشکفتۀ آن تابستان نیز
یکسره در پای علفهای هرزۀ پاییز...
پای پر از آبله افتاده به ره بیقرار
باز هم از چاله و چاه آمده کژمژ به راه
لیک نیفتاده ز ره راهوار
بر سر راهش همه جا کُشتههای بی شمار
در افقش گردۀ خاکستر است و
کِشتههای بی برو گمچالههای دیگرو
شبهای تیره تر.
آه... چه بس خوشه خوشه انار دلش
سرخ نترْکیده، سپس دانهدانه نپاشیده بر این داغزار
هیچ دریغا که هیچ نشانی نه از نشانهها و
وعدۀ افسانهها و
هیچ نه تاویلِ آیههای اساطیر...
باز همان روزنِ تاریک و زمزمۀ باد و نوحه و فریاد
باز همان روز و همان روزگار
باز همان مرد
بالبانِ دوخته میخواند در ذکر یار!
تهران – 19/11/1388
#اقبال_مظفری
https://t.me/joinchat/AAAAAEKCF61dHmskkML-UA