سالارم ! و دائم سرم بر صفحۀ گوشی ست
طبع من ، آن چشمه ، که در حال غزل – جوشی ست
یک مرد دیوانه درونم شعر می گوید
مردی که سرشار از تمنای هم – آغوشی ست
در خواب هم با یاد چشمش ، شعر می گویم
بیداری ام خواب است و خوابم ، خواب خرگوشی ست
حسی به من می گوید از عشقش پشیمان است
مردی در این مصراع ، غرق شوکران نوشی ست
هر کس به کاری ماهر است و من ؟ غزل – سالار
چشمان او ؟ فوق تخصّص دارِ بیهوشی ست
محبوب من! دور از من است و اشک می ریزد
افکار او هم مثل من ، افکار مخدوشی ست
تا زنده ام از چشم هایش شعر خواهم ساخت
افسوس ! که پایان این تقدیر ، خاموشی ست
آن شب که او رخت عروسی می کند بر تن
سالار این ابیات ، در حال کفن پوشی ست
اردی بهشت 94
ایران - کرج
#سالارعبدی
کانال رسمی نشر آثار سالارعبدی
@abdiisalar