نوخسروانی، هدیه ای بود که اخوان ثالث به شعر معاصر فارسی داد. اگرچه
این هدیه، چنان که سزاوار و حق شناسانه بود، دیده نشد. علی عباسنژاد در
سالهای آغازین دهه هشتاد به آن روی آورد و از سال ۸۳ نوخسروانیسرایی را
آغاز کرد.
تا امروز سه کتاب از وی منتشر شده که بخشی از «پرنده بودن» (روزبهانر۱۳۸۷)
به قالب نوخسروانی و «سهگاهی» که ابداع خود وی بر پایه نوخسروانی است
اختــصاص دارد و کتابهای «بر یادگار قــمری هـمخون» ( آوای کلارر۱۳۸۹ر
برنده جایزه کتاب سال شعر جوان ۱۳۹۰) و «ابرهای شهرک سیمانی» (آوای
کلارر۱۳۹۱) به تمامی به این دو قالب اختصاص دارد. از نگارنده نیز کتابی با
نامه «آه در مه» (آوای کلارر۱۳۹۰) منتشر شده است که نیمی از آن به تجربه و
دغدغه سرودن نوخسروانی اختصاص دارد. آنچه فصل مشترک نگاه نگارنده این متن و
علی عباسنژاد است، باورمندی به پیشینه روشن و تاریخی این قالب، احترام به
اخوان ثالث در مقام پیشگام نوخسروانیسرایی و علاوه بر همه اینها درک و
تعریف مشترک از این قالب شعری است.
اگر از این مطلب، که در تاریخ ادبیات باستانی ایران چه نیازی به قالب
خسروانی بوده که موجب شکلگیری این قالب شده است و از چه رو دیگر در صحنه
ادبیات رسمی اثری در این قالب خلق نشده بگذریم و نیز از این که اخوان ثالث
چه نیازی به باز زنده سازی این قالب با نام «نوخسروانی» احساس میکرده، و
باز هم چرا با اقبال خود اخوان و جامعه ادبی آن روز مواجه نشده است،
نخواهیم سخنی به میان آوریم، بیایید از خود بپرسیم که چه نیازی است که شاعر
امروز در سه مصراع موزون که اولی و آخری هم قافیه باشند بسراید؟
البته با این نگاه، میتوان این پرسش را هم مطرح کرد که چرا هنوز دوبیتی و
ربــاعی و غزل و مــثنوی میسراید؟ پاسخ این سؤال این است که: «خب نو
خسروانی را هم می سراید!» پس بیایید بپرسیم «چرا نسراید؟» چرا از قالبی که
در تاریخ ادبیاتش مسبوق به سابقه است، استفاده نکند؟
چرا امروز که مخاطب حرفهای شعر، حتی کمتر وقت و حوصله خواندن حتی غزل
هفتـهشت بیتی را دارد و اگر هم بخواند به ندرت در حافظهاش میماند، شاعر
از این قالب به عنوان میراثی ادبی که کوتاه است و اگر درخور و شایسته نیز
باشد، به واسطه کوتاهی به یاد ماندنی است، استفاده نکند؟
چرا قالبی که تمام ظرفیت های زیباییشناسانه زبان شعرپارسی را؛ از بحور
عروضی و قافیهدار بودن و نیز دیگر آرایه های ادبی کهن و معاصر؛ در کنار
امکان پرداختن به مضامینی بسیار متنوع از عاشقانه و عارفانه تا فلسفی و
اجتماعی دارد و در عــین کوتاهی ـ همــچون تکبیـت های سبک هندی و شاه بیت
های غزل های عراقیـ می تواند حامل عمیقترین اندیشه ها باشد، مهجور بماند؟
بزرگی در نامه ای به دوستی از اینکه «وقت بیشتری» نداشته که «نامه
کوتاهتری» برایش بنویسد، عذر خواسته بود. هنرمند امروز اگر بتواند اندیشه
اش را به عنوان مثال در ظرفی به گنجایش دو واحد به مخاطب عرضه کند، ولی در
ظرفی مثلاً به گنجایش چهار واحد همان مضمون را ـ و نه بیشتر و بهترـ به
مخاطب ارائه دهد، به عنوان هنرمند در حق هنر و در جایگاه انسان عصر سرعت به
مخاطب ظلم کرده است.
آیا نوخسروانی، فرصتی برای آشتی بین زندگی امروزی و روزمره با قالبهای
شعرکلاسیک در چارچوب قواعد ادبی امروز نیست؟ آیا قرار است هنوز هایکوی
ایرانی با ترجمه ی هایکوی ژاپنی مو نزند؟ قصد برابر نهادن نوخسروانی و
هایکو را ندارم، اما در کنار اشتراکهای فرمی، نوخسروانی سرایی در نوع نگاه
به جهان پیرامون هم با هایکوسرایی قرابت هایی دارد. اما آنچه هایکوی
ایرانی میخوانندش، تنها به این دلیل که به زبان فارسی سروده میشود،
هایکوی ایرانی نامیده می شود؟
در بند انگاره های موروثی و اکتسابی بودن مذموم است، اما شهروند ایرانی ـ
شهری و روستایی و امروزی و دیروزی ـ کلام را آهنگین میپسندد. دختر قالیباف
در چله خانه میخواند و میبافد و پیر عارف در بازار مسگرهای شهر از ضرب
موزون چکش و سندان به سماع در می آید. رِنگ و آهنگ، با گوشت و خون عام و
خاصِ ایرانی تنیده شده ست.
غلط یا درست، شهروند امروز ایرانی کلام موزون و مقفا را نه اگر نظم، شعر
میداند و این همان قرارداد نانوشتهی ارزشمند بودن موسیقی و ریتم است.
آنچه در قالبهای شعری بدون وزن ایران به عنوان موسیقی درونی شناخته می
شود، هنوز نتوانسته خود را بر موسیقی سنتی و حتی امروزی این سرزمین تحمیل
کند. کاری که قالبهای کلاسیک شعری به مدد بهرهگیری از بحور عروضی
قدرتمندانه در آن موفق بوده اند.