چند سالیست که با شاعر این مجموعه دوستم و نشانی آبشخور فکریاش را میشناسم.
به یمن این دوستی، بارها خلوت پُرتماشا و پُرخاطره و افقهای ذهنیاش را به تماشا نشستهام. آنجا که دلگیر است به گوشهای پناه برده و میگوید:
واژه واژه دلتنگی بیت بیت هجرانی
آه با که باید گفت شرح این پریشانی
تاجایی که انگار با این اندوهِ مدام کنار آمده و میگوید:
ملالی نیست ما خود میزبان هر شب دردیم
درون سینه عمری غنچههای درد پروردیم
برخلاف خیلی از دوستان شاعر که در شعرشان ردِّ پای چند شاعر مُرده و زنده را میتوان یافت یا تقلید از شاعران دیگر گریبانگیرشان است، در شعرهای محمدجلیل مظفری با زبانی روبروییم که مختص خود اوست.
وقتی شعرهایش را میخوانیم در خیابان او قدم میزنیم. پا به پای واژه خوانندهاش را به عاشقانهها میبرد و گاهی خوانندۀ شعرش دست در دست شاعر، ناملایمات زندگی را لمس میکند.
در شعر مظفری با زیبایی روبروییم، زیباییای که آمیخته با داناییست.
در شعر او با تصویرسازی مواجهیم ولی این تصویرسازی فشرده و مزاحم نیست و شعر را از شفافیت نمیاندازد.
در این باره بسیار میتوان گفت که مجالی دیگر را میطلبد و مکانی دیگر را...
این مجموعه به لطف انتشارات مهر و دل، هماینک در پیشخوان کتابفروشی هاست .
با آرزوی توفیق برای ایشان و روزهایی آفتابی برای ادب و هنر این سر زمین.
چهارم بهمن نودو هشت