سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

یک شاخه شعر سرخ! / نگاهی به مجموعه شعری از زنده یاد احمد حیدربیگی / به قلم منصور یاقوتی


احمد حیدر بیگی محصول چه پیشینه ی تاریخی ،اجتماعی و فرهنگی است؟این افسر شریف و با شخصیت ،بر بستر چه شرایط و اوضاع و احوالی در شهر تاریخی -فرهنگی کرمانشاه بالیده است؟این موضوع را باید مدام در مقالات ،سخنرانی ها و گفت و گوی های خود تکرار کنیم و آنقدر تکرار کنیم که بتوانیم سرانجام دروغ ها و تحریفات تاریخی در قلمرو ابداعات هنری -فرهنگی را زیر سئوال ببریم و...

احمد حیدر بیگی محصول چه پیشینه ی تاریخی ،اجتماعی و فرهنگی است؟این افسر شریف و با شخصیت ،بر بستر چه شرایط و اوضاع و احوالی در شهر تاریخی -فرهنگی کرمانشاه بالیده است؟این موضوع را باید مدام در مقالات ،سخنرانی ها و گفت  و گوی های خود  تکرار کنیم و آنقدر تکرار کنیم که بتوانیم سرانجام دروغ ها و تحریفات تاریخی در قلمرو ابداعات هنری -فرهنگی را زیر سئوال ببریم و سرانجام ملکه ی ذهن دیگران نمائیم که علیرغم دروغ و تحریفی که در ایران و جهان- بر اثر سهل انگاری ما کرمانشاهی ها- ثبت شده است،بنیانگذار شعر نو فارسی نه علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج است بلکه ابوالقاسم خان لاهوتی شاعر بزرگ کرمانشاهی است و در رابطه با این ادعا می توانیم به عنوان سند تاریخی ،شعر نو «تشکیلات»اورا از بایگانی پر از تحریف و دروغ تاریخ بیرون بکشیم .در این شعر ،لاهوتی ،اوزان کلاسیک عروضی را در هم شکسته است و ابداعی نو آفریده .هر چند در رابطه با مضامین اشعار لاهوتی ،فقط می توانیم او را در کنار«برتولت برشت»،«ناظم حکمت» و «مایاکوفسکی» بگذاریم چرا که لاهوتی در تاریخ ایران تنها شاعری است که به دفاع از کارگران ،دهقانان و زحمتکشان برخاسته است:
من کارگر و تو دهقان ،داد از من و آه از تو  
 تا کی برند اشراف کفش از من کلاه از تو
ما را و تو را دارا ،یکنوع کند یغما 
خون می خورد این زالو ،گاه از من  و گاه از تو....
فقط لاهوتی است که با این زبان از منافع طبقات و اقشار ستمدیده دفاع می کند و در ادامه مکتبی که او بنیانگذار آن است،احمد حیدر بیگی است که از زادگاه لاهوتی برمی خیزد و زبان و اندیشه لاهوتی را در مجموعه غزلیاتش به نام «یک شاخه گل سرخ » به کار می گیرد:
در این سیلاب سرکش هر کسی استاد می میرد  
هر آن سروی که در این باغ ،زاد آزاد می میرد
شتاب دیگر ای پاروزنان پای در زنجیر 
که در ساحل چراغی نیمه جان در باد می میرد
...............
و از همین شعر ،بنیانگذار رمان تاریخی هم بر می خیزد یعنی محمد باقر میرزا خسروی و زندگی مغول ها را به عنوان بن مایه رمان تاریخی خود به کار می گیرد.
متاسفانه شرایطی در این سرزمین بوجود آمده که هنرمندان،فرهنگی ها و اهل ادب کرمانشاه نام رجال برجسته ادبی خود را نمی دانند چه رسد به توده مردم که همیشه دغدغه آبگوشت و ترشی بادمجان و خواب راحت داشته اند و هرگز نخواسته اند برای حیات فرهنگی خود هزینه کنند.
اما بی توجهی مسئولین و متولیان عرصه هنر و اندیشه به رجال فرهنگ و هنر به جایی رسیده است که طی سال ها ی اخیر، سرزمین های همجوار ایران به شخصیت های هنری ما دارند دست درازی می کنند و رودکی و مولوی را که یک بیت شعر به زبان ترکی یا تاژیک سروده اند از آن خود می نمایانند وو بعید هم نیست فردا ، احمد حیدر بیگی  را هم که چند صباحی در همدان زیست همدانی جا بزنند همچنانکه روس ها به مراتب بهتر از ما کرمانشاهی ها ((لاهوتی))  را می شناسند و قدردان او هستند.
بحثی نیست که نیما و لا هوتی و حیدر بیگی همگی ایرانی ا ند اما سزاوار هم نیست که یکی مثل  لاهوتی ،مبدع شعر نو فارسی باشد اما حتا اسم این شاعر هم - این شاعر آواره از وطن - به گوش هموطنان خودش نخورده باشد و به خاطر پایبند ی اش به مفاهیمی مانند ((داد)) و ((برابری)) و ((آزادی )) مطرود فضای فرهنگی کشور باشد.
در این آشفته بازار ،برخی از نویسندگان ما به توهمات پیش آمده دامن می زنند.
زنده یاد احمد حیدر بیگی شاعر توانای کرمانشاهی ،نه تنها ادامه دهنده سنت شعری لاهوتی و فرخی یزدی و میرزاده عشقی است و در غزلیات خود با جگری سوخته خون از گلو بیرون می ریزد، در دفاتر ((اشعار)) دیگری که منتشر کرده به جریان های شعر نو رویکردی فعال نشان می دهد هر چند از نظر نویسنده این یادداشت ،غیر از شعری که بر اثر غفلت ما کرمانشاهی  بخصوص، از  آن به نام شعر ((نیمایی)) یاد می کنند و مشخصه آن داشتن موسیقی عروضی و آزاد سازی قافیه است،بقیه جریان هایی که به نام ((شعر نو)) اعلام حضور پیدا کرده اند ((قطعات ادبی )) بیشتر نیستند که البته شاعری مثل احمد شاملو از این قطعات ادبی مشتی جواهر نفیسی می تراشد و ارائه می دهد و نوچه های کوتوله او هر چه بافته اند یا می بافند، نه از تشخیص کلام شاملو برخورداراست نه از وسعت اندیشه او.اشعار نو زنده یاد احمد حیدر بیگی هم هر چند از استحکام اندیشه ،نو بودن اندیشه و طراوت در حوزه اندیشه برخورداراست اما در نهایت ((قطعات ادبی)) بیشتر نیست و این موضوع در زمانی که شاعر در میان ما حضور داشت و با ما نفس می کشید ،طی مقاله ای به همین قلم به نظر حضرتش رسید۰
که البته نپذیرفت و موضع گرفت و نمی توانست چند دفتر ((شعر )) منتشر شده اش را قطعه ادبی بنامد و دوست داشت به آن قطعات ادبی شعر بگویند.
حوصله تاریخ فراخ است و در رابطه با همین موضوع سرانجام داوری خواهد کرد .
احمد حیدر بیگی شاعری بود اندیشمند ،شعر برای او زندگی بود نه وسیله نام آوری و شهرت .او با اشعار خود زندگی می کرد.شعر در نظر او همان جایگاه و پایگاهی را داشت که شاعران درجه اول و بزرگ کشور مثل فردوسی و خیام و سعدی و حافظ به آن منزات و اقتدار و شکوه بخشیدند.نباید تردید کرد که اهمیت غزلیات او در آن پایه و مایه ایست که غزلیات شورانگیز سایه - هوشنگ ابتهاج - به آن مرز رسیده  است و می توان حیدر بیگی را در کنار شاعران طراز اول معاصر مثل سیاوش کسرایی و مهدی اخوان ثالث  و دیگران نشاند و از او یاد کرد.هر چند شعرهای هر شاعری برگرفته از روحیات و تعلقات و حیات خاص فرهنگی اوست و اخوان دنیای خاص خود را دارد و سایه هم جهان خاص خود را آفریده.
در هر صورت غزلیات حیدر بیگی ،مستحکم ،جلا خورده ،اندیشه ورز و سطر سطر آن برگرفته از زندگی است.با خواندن اشعار او چه اکنون و چه در آینده می توان به تصویری روشنی از حیات یک کشور رسید یعنی اینکه شعر حیدری مشخص و ایینه ی صقیل خورده و شفافی است که می توان با مشاهده آن با زندگی یک ملت پیوندی ارگانیک برقرار کرد.
چه در غزلیات شور انگیزش و چه در قطعات ادبی اش هرگز مهمل بافی نکرده و واژگان را به بازی نگرفته است.دنیای اشعار او ،دنیای بازی با وا ژگان و چیستان بافی نیست. هر واژه برای او یاقوت سرخی است که با تخیلات شاعرانه اش آن را به نیکویی و زیبایی می تراشد و به مدد آن مفهومی سرخ را ساماندهی می کند.او با الماس واژگان سرود صلح می سراید و با زمرد واژگان روح سبز زندگی را به فردا و امید روشنایی گره می بندد.شاعر،مثل هر شاعر راستین و بلند مرتبه ای با فلسفه روزگار خود آشناست.تمام فراز و فرودهای زندگی را آزموده و در پیکره ایران نغماتی می سراید که مرزهای پوچ قومیت و نژاد دودمان و زبان و ذهنیات بسته را در می نوردد و گاه تبدیل به صدایی جهانی می شود
من آبگینه سرشتم ،زمانه سنگ اندازد 
شکسته زاده شدم من ،شکسته ،از آغاز
ز بسکه دام وقفس در کمین پروازند 
بهار می رسد اما،همیشه بی پرواز
حساب سود و زیان در مرام توفان نیست
بتاز ای دل تنگم ،بتاز یا بباز
۲۲ سال ترانه خوانی شاعر از ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۲ مجموعه شعری شده است به نام ((یک شاخه شعر سرخ)) که در سنین پختگی شاعر از ژرفای جانش شعله برکشیده اند.این کارنامه ۲۲ ساله را آینده داوری خواهد کرد چرا که احمد بیگی شاعری است متعلق به آینده هر چند میراث شعری او همانند یک شاخه گل سرخ بر سینه ی این روزگار ریشه دوانده است و خود او هم شاخه گلی سرخی بود در زمانه ی سنگ انداز!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد