سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

شاعر نیک می داند ذات شعر اعتراض است! / روزنامه اعتماد


اما اعتراض او اعتراضی سنجیده و مبتنی بر اندیشه ای ژر ف و سازنده است و با وجود عمیق ترین احساسات انسانی و بار عاطفی و معنوی شعر هایش, راه خود را از خیل شعار پردازان احساساتی و جزم اندیش افراطی از یک سو و خیال بافی های فردگرایانه ی جامعه گریز از سوی دیگر جدا می کند.

سیلورستاین هیچ گاه وبه هیچ وجه برآن نیست که عقاید و آرمان خود را به بزرگسالان و یا آموزش های اخلاقی خود را به کودکان تحمیل کند و به طور کلی به نتیجه گیری قطعی و اندرز گویی خشک نمی پردازد و حتی با برشت تفاوت دارد -با وجود تمامی شباهت هادر روش و تکنیک و درونمایه - هرچند برشت هم می گفت " من نمی گویم حق با من است, می خواهم بدانم آیا حق با من است؟"برشت نیز قصد تحمیل عقایدش را ندارد,اما به جانبداری  آگاهانه دست می یازید, تا مخاطب را به فکر وادارد که خود به نتیجه گیری بپردازد. رو لان بارت در این باره می نویسد : " نمایشنامه های برشت اساسا اخلاقی است. یعنی نمایشنامه ای است که همراه تما شاگر می پرسد: در موقعیتی که پیش روی ماست, چه باید کرد؟چکیده ی نمایشنامه های برشت این است :در یک جامعه ی بد چگونه می توان خوب بود؟کار برشت زدودن خرافه است. اخلاق او تحکمی نیست. کار او طرح یک پرسش است,در اندرون یک بلاهت. آثار انعطاف پذیر او به یک پرسش ختم می شود". در واقع شعر ها و نمایشنامه های برشت و شعر ها و داستان های شل سیلورستاین بیننده و خواننده را  بدون این که پاسخ حاضر و آماده ای در اختیارش قرار دهد, وا می دارد تا در باره ی مشکلات بیندیشد.

شعر های سیلورستاین با وجود سادگی, تا ثیری زژرف بر خواننده می گذارند.او در شعر هایش تجربه های پیش پا افتاده ی زندگی را چنان دقیق بیان می کند که هم مایه ی لذت و هم شگفتی می شود. او چون صیادی کار کشته واژگان را چون کبکی خرامان یا تذروی تیز پرواز لحظه ای در دام می کشد تا حلقه ی سیلورستاین نشان به پای آن ها بیاندازد تا با بارقه ی خلاقیتش , شعله ی پرواز را بر افروزد و وازگان آتشینش را وادارد تا به سراسر جهان پرواز کنند.حقا که این واژگان دلنشین و خوش پر و بال همچون عقاب هایی دور پرواز چه خوش دل ها را صید می کنند!

باری شعر او مرز مخاطبان را به هم ریخته و در سراسر جهان از کودک و نوجوان  ومیانسال تا پیران زنده دل از دوستداران شعر او هستند.دابلیو اچ آودن می نو یسد : "کتاب های خوبی وجود دارند که فقط برای بزرگسالان مناسب اند...اما هیچ کتاب خوبی نیست که فقط برای کودکان مناسب باشد" و یا سی اس لو ییس نیز نوشته است :"... داستانی که فقط کودکان از آن لذت ببرند, داستانی بد است..." در عین حال یکی از پژو هشگران ادبیات کودک به نام نامی لیویس می نویسد:" ...نویسندگان همواره خود به مرز بندی دقیق سنی مخاطبان آ ثارشان آ گاه نبوده اند...بسیاری از بهترین شعر های کودکان و نوجوانان اشعاری هستند که شاعر هنگام سرودن, بچه ها را در ذهن نداشته, اما گاه شاهکاری در زمینه ی شعر کودک و نوجوان خلق کرده است".

جان راوتاونسند منتقد برجسته ی ادبیات کودک نیز می نویسد:" کودکان بخشی از بشریت هستند. ادبیات آن ها بخشی از ادبیات است." شاید یکی از موفق ترین نویسند گان تاریخ ادبیات کودک  در این زمینه  شل سیلورستاین یا آن گو نه که خود دوست داشت بچه ها صدایش کنند "عمو شلبی " باشد!

ادبیاتی که من آن را ادبیات همه سالانن"نام نهاده ام!


١٣٧٨


بخشی از تحلیلی تفصیلی


تلخیص ١٣٩٢،روزنامه اعتماد

شاملو، سیاست، آیدا و..


یادداشت تازه خسرو پارسا در باره شاملو از بهترین نوشته‌هائی است که در باره برخی خصوصیات و روابط شخصی شاملو، نسبت او با سیاست و حزب‌های سیاسی، رابطه او و آیدا و.. خوانده‌ام. متنی است با نثری روان، نگاهی واقع‌نگر، صادقانه و متکی بر اعتماد و دوستی عمیق و شناخت همه جانبه بین او و شاملو، از آن دست که کم‌تر میان دو انسان شکل می‌گیرد. 

شاملو در همان حد که باز و صمیمی بود سخت یا دیراعتماد هم بود و خسرو پارسا یکی از 3 یا 4 تنی بود که شاملو به دوستی و صداقت و درستی و بینش و هوش و سواد و سلامت شخصی و سیاسی او اعتمادی عمیق داشت و سخن او را با رغبت بسیار می‌شنید. 

به مثل قانع کردن شاملو به کاری، وقتی «نه» می‌گفت، در حد ناممکن دشوار بود. یکی دوباره تنها با کمک خسرو ممکن شد که رای او را به کاری مهم و لازم، که نخست با آن مخالف بود، جلب کنم. قانع کردن او سخت بود اما بعد که درستی کار را در بحث درمی بافت، صمیمانه تشکر می‌کرد.

خسرو از آن دست چهره‌های فعال و موثر تاریخ معاصر ما است که کم‌تر در باره خود یا رابطه‌های خود با کسان سخن گفته‌است. در باره شاملو نیز به گفته‌ی خود «طرح شدن روابط سیاسیِ خاص را به نفع شاملو نمی‌دانستم. ..

به‌همین دلیل در طولِ تمامِ سال‌هایی که من با او محشور بودم هیچ‌جا کوچک‌ترین اشاره‌ای به آن نکرده بودم. حتی عکسی با او نگرفته بودم و سؤالات دیگران را بلاجواب گذاشته بودم. مسئله محدود به او و من و چند دوست دیگر بود»

اما اکنون به گفته خود او «پاره‌ای سوءتفاهم‌ها و اظهارات غیردقیق درباره‌ی گرایش‌های سیاسی احمد شاملو در سال‌های اخیر» از انگیزه‌های یادداشت او است. 

آن‌چه در لینک آمده‌است، چنان که در مقدمه گفته‌اند، بخشی از نوشته بلند او است که آرزو می‌‌کنم روزی به تمامی منتشر شود .http://bit.ly/3hAwLRZ

شکنجه / محسن صلاحی راد

تو به‌جای من:

این شکنجه نیست

               اینکه آفتاب

                 هر سحر طلوع می‌کند

در غروبِ چشم‌های من؟




۳۰ خرداد ۱۳۹۳

t.me/mohsensalahirad

فریب خواب / حسن اسدی


ما گرسنگان بی شکیب نور

بی سبب به نیم قرص نان‌ماه

دست پرنیاز بازمیکنیم

مااگرنیازمندشوکت قبیله ایم

بایدازفریب دلنوازِ خواب بگذریم

تابه یاری تمام دست ها

درضیافت بزرگ زندگی بگستریم

سفره ی طعام هفت رنگ آفتاب را


# شبدیز


خوانش# آرام

فروغ فرخزاد / کانال تحلیل زمانه



فروغ فرخزاد در هشتم دیماه سال 1313 از یک پدر تفرشی و مادری کاشانی در تهران به دنیا آمد. او چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش مرد سخت گیری بود،در نتیجه فضای خانه برای فروغ که روح آزادی داشت همانند یک قفس بود. 


در شانزده سالگی به یکی از اقوام مادرش "پرویز شاپور "که یازده سال از او بزرگتر بود، علاقه مند می شود و با وجود مخالفت خانواده با او ازدواج می کند. 


ازدواج با شاپور اندکی باعث بازشدن فضای زندگی فروغ شد و او توانست اولین اشعارش را بنویسد و این اشعار در مجلات و روزنامه ها ی محلی آن زمان به چاپ رسید و باعث شهرت کوچکی برای او شد.


 اولین مجموعه شعر فروغ "اسیر" نام دارد که آن را در سال 1331 منتشر کرد و به دلیل سنت شکنی های فراوان از طرف منتقدان مورد نکوهش قرار گرفت. 


اما دوران خوش فروغ با پرویز شاپور چندان دوام نیاورد با دخالت های مکرر دیگران در زندگی این دو نفر و همچنین روح آزاد فروغ، این ازدواج در سال 1334 پایان یافت.


 حاصل این ازدواج کامیار شاپور تنها فرزند او می باشد که بعد از طلاق فروغ از دیدن آن محروم شد. 


فروغ پس از جدایی برای رهایی از این غم و کسب تجربه به اروپا می رود. با اینکه او از نظر مالی در تنگنا است،سعی می کند با فرهنگ و ادب مردم کشورهای مختلف آشنا شود و دریچه ذهنش بیش از پیش نسبت به دنیای پیرامونش باز می می گردد. 


فروغ در سال 1336 سومین شعر خود مجموعه  عصیان را چاپ می کند. در این زمان او با "ابراهیم گلستان "نویسنده و سینماگر مطرح  آن زمان آشنا می شود. این آشنایی سبب علاقه مند ی او به سینما می شود.


فروغ فرخزاد در سال 1341 فیلم "خانه سیاه "را با توجه به شرایط بد جذامیان در آسایشگاه بابا باغی تبریز می سازد. این فیلم در زمستان سال 1342 برنده جایزه "اوبر هاوزن "می شود. 


فروغ در بعدازظهر روز دوشنبه بیست و چهار بهمن ماه سال 1345 در حال رانندگی در مسیر دروس _قلهک برای اینکه با اتوبوس مهد کودک برخورد نکند، از جاده منحرف شده و جان می بازد. 


نکته ظریفی در خاکسپاری فروغ وجود دارد او در یکی از اشعارش این چنین می گوید :"بر سر گورم نباریدی ای برف "ولی در روز تشییع جنازه او برف می بارید. 


پنج مجموعه شعر از فروغ فرخزاد به جا مانده که قالب اشعار به سبک نیمایی می باشد، ولی بر خلاف دیگر شعرای این سبک سرشار از ظرافت های زنانه است که هویت ویژه ای به اشعار او بخشیده.  


#آثار 


اسیر، 1331

دیوار، 1335 

عصیان، 1336 

تولدی دیگر، 1341 

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، 1342



#تحلیل_زمانه