به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیج هام را
همچنان که فرو نشستن فواره ها
از ارتفاع گیج پیشانی ام می کاهد
در حریق باز می کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی ها
که کالاشان جز آب نیست
آبی که می خواست باران باشد
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی ها
با کبوتران از شانه ی خود رم داده...
#بیژن_الهی
@naghdehall