سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

آیینه صیقل می خورد با سعی خاکستر / محمد رضا راثی پور


کتاب مستطاب سعی خاکستر مجموعه سی غزل است از شاعر معاصر جناب سید مرتضی معراجی که توسط نشر اسفار در ۶۱  صفحه و تیراژ ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.

شاعر محترم عنوان کتابش را از این بیت صائب گرفته است:

شد ز زنگ سینه من ناخن صیقل کبود

سعی خاکستر چه با آیینه تارم کند

کتاب مقدمه ندارد اما شاعر در موخره ای کوتاه توضیح می دهد که شعر ها را به ترتیب الفبای قافیه و ردیف نه بر اساس زمان سرودنشان که خود نوعی حاشیه است مرتب کرده است تا شعر اگر شعر باشد بی حاشیه به دل بنشیند.

از این سی غزل هشت غزل در اوزان دوری سروده شده که تبحری ویژه را در واژه آرایی و رعایت مبانی زیبایی شناسی می طلبد.مرحوم استاد عابد که افتخار تلمذ از محضرشان داشتم معتقد،بودند که سرودن غزل در وزنهای دوری و به اصطلاح متفق الارکان از اوزان مختلف الارکان مشکل تر است.

بسیار مهارت می خواهد که شاعر بتواند مضمونی را که در مد نظر دارد در چهار نیم مصراع طوری بیاورد که نیم مصراعها با ویا حرف پیوند دیگری که مخل فصاحت است به هم وصل نشوند و در عین حال بتواند  تصویر سازی کند و مرعوب کمند قافیه که وسوسه انگیز است نشود.

با این مقیاس غزلهای استاد معراجی از این آزمون سر بلند بیرون می آید:

 تو چه ابری ای گشوده،  پر جور بر زمانه

که نه بارش است با تو ، نه جمال آفتابی

نبود به هیچ راهی رد پای رهنوردی

نه به چاهها سوالی نه به کوهها جوابی

در اوزان غیر دوری یا مختلف الارکان، که طنطنه وزن به کمک شاعر نمی آید گاهی کمبود موسیقی درونی احساس می شود.گویا به نظر می رسد شاعر تمام توان خود را به انتقال مضمون معطوف کرده است :

خر است آن که نیفتد،ز دیده ضحاک

که مهدی امیدی به غیب امداد است

اگر زبان معیار امروزی را مبنای قضاوت قرار دهیم زبان غزلهای استاد کمی،قدمایی است که این به خودی خود چندان ایرادی ندارد ولی زمان حضور کلمه ای امروزین انسجامش به هم می خورد:

مسیح را به چلیپا درست دیدیم آه

که با یهودا شاباش ودسمریزاد است

بنده شرمنده در ایامی که در قالب غزل بیشتر فعالیت داشتم بر اساس آموزه های استاد عابد و مطالعات سلیقه ای خود قائل به نوعی سخت گیری در انتخاب کلمات غزل بودم و به همین خاطر در انجمنهای ادبی که می رفتم با دوستان بر سر به کار بردن من را به جای مرا و قلب من بجای دل من بحث ها داشتم. البته در حال حاضر از آن سرسختی و عدم انعطاف عدول کرده ام اما هنوز معتقدم که آنچه یک غزل ادیبانه را از غزل معمولی متمایز می کند وسواس شاعر در چینش و گزینش واژه هاست .حضور کلمه ای غیر شاعرانه بدون پیشبینی های موجود هم کلیات فضا را مخدوش می کند و بدلیل ایجاد عدم تجانس مانع از انتقال حس مورد نظر شاعر به مخاطب می شود.

تصویر سازی در غزلهای جناب معراجی حرف اول را نمی زند اما سهمی متعادل در ایجاد احساس و تخیل را دارد

تیز باشید آنچنان کز دست و بالش خون چکد

هر کسی باشد به زور و زر نیامی بر شما


چهره ای را بی چروک خشم ننماید دگر

بسکه بارد بر سر سنگش زالالستان ما


غبار بر شده پی کرد مرکب مردان

وز آن معامله مشتی علیق جاماندست


جناب معراجی تعلق خاطر فراوانی به اخوان دارد و نحو کلام و چینش واژه هایش زبان سخته و مالوف اخوان را تداعی می کند که تصویرسازی هایش نیز بیشتر ابژکتیو و بر پایه تشبیه است.

کرد اما زرد باغ آرزوهای من و افسوس

رفت خود چون سینه سرخان مهاجر تا دیاری سبز

خویش را بی او به دار خاطرات آویختم از درد

همچو پیچکها که آویزند تنهاشان به داری سبز


به انتخاب بنده حقیر بهترین غزل این کتاب این غزل است:


ای مانده در نیام سکوت ای زبان تیز

پا خورده از محبت و سر خورده از ستیز

گاهی برون بیا که نگیری ظلام زنگ

یا غیبت ترا نشمارد کسی گریز

ضمن آرزوی توفیق و سلامت برای استاد منتظر انتشارآثار نیمایی ایشان می مانیم که در این حیطه قطعا مجال بیشتری برای هنرنمایی و نشان دادن خلاقیتها و توانایی های این سید والاتبار فراهم است.

تک درخت / زهیر توکلی

.

ای برگ‌هایت از صمیم قلب

 در مقدم طوفان آینده-

دستی تکان داده به مهر، آن‌گاه

 افتاده و خاک است پاینده


ای تک‌درختِ ِ اختران تا صبح

 بر شاخسارانت سراینده

ای هوش سبزت شعله‌ور در باد 

ای مرگ را برگ رباینده


با مرگ -این از زندگی لبریز-

با زندگی -این مرگ زاینده-

با خواهش سبزی که می‌کاهد

 هر لحظه در زردی فزاینده

*

باران ماه از آسمانی سبز

 بر دوردستانی ندانسته

بر تک‌درختی تا کمر در ابر

 بر قله های ناتوانسته

بر آه ِ سبزش در سخن، خاموش

 با روشنان شیوا و شایسته


خوابیده‌ای

 پاییز می‌بیند 

خواب تو را

 آهسته آهسته


قدّت رهاتر بود از بودن

 رفتیّ همینت بود بایسته

*

ای زنده‌‌ی میرا تو خواهی بود 

خورشید نامیرای بسیاران

خورشید خونینی که می‌تابد 

بر خیل کفتاران و مرداران

تنها تویی تابنده از روزن 

بر عُلّّ و زنجیر ِ گرفتاران

خون تو را فریاد می‌خوانند

 زنجیریان ِ ناپدیداران


ای سبز ای سبزینه‌ی فرجام 

ای سرختر از خون بیداران



این شعر عاشورایی، را سال‌ها پیش، پس از مرگ دوستم، مهدی سهرابی سرودم. مهدی سهرابی، فقط مهدی سهرابی بود و بس. واقعا مال این دنیا نبود. راحت شد که رفت. ماه‌های آخر، می‌دانست که رفتنی است. یقین هولناکش به این که به زودی دیگر نیست، خنکای شگفتی به جانش بخشیده بود. 

 یادت به خیر مهدی عزیزم!


#شعر 

#شعر_فارسی 

#شعر_معاصر 

#شعر_معاصر 

#شعر_نئوکلاسیک 

#قطعه 

#قطعه_فارسی 

#تکدرخت

#مرگ

#مرثیه

#زهیر_توکلی

خودت نباش! / محسن الوان ساز


روانشناسی زرد به همراه شبکه‌های اجتماعی نقش مهمی در القای اعتماد به نفس کاذب در افراد داشته است. "خودت باش!" جمله‌ایست مسموم و خطرناک. و نتیجه آن عملکرد و اظهارات مشتی آدم خودخواه، بی‌سواد، بی‌تربیت و نادان است که بدون آموزش، مطالعه و مهارت با خواندن و دیدن این چرندیات شبه‌علمی برانگیخته شده‌اند. فردیت انسان در زندگی اجتماعی هیچ معنایی ندارد. باورها، رسوم، عادات، فتیش، احساس، عملکرد و هرچیز دیگری که فردیتِ "من" را تعیین می‌کند در حوزه "شخصیت" جای می‌گیرد. (اریکسون ۲۳) 

چالش اصلی جامعه، حفظ احترام به شان شخصی انسان (ماده۴ اعلامیه حقوق بشر ) تا جایی است که حقوق سایر انسان‌ها به مخاطره نیفتد (ماده۶). در حقیقت انسان تا جایی فردیتش محترم است که با حقوق سایر افراد تداخل نیابد. 

در دوران باستان، تربیت شاهزادگان برای ورود به مشاغل سلطنتی از مهم‌ترین دغدغه‌های یک شاه بود و به همین منظور از بزرگترین استادان هر رشته برای پرورش ایشان بهره می‌بردند. حتی جلادِ خون‌خواری چون آغامحمدخان سرآمد علوم زمان خود بود (شاعر، ادیب، خطاط برجسته،  جنگاور، استراتژیست، منجم، ریاضیدان و...)! بقیه شاهزادگان که تنبل و بی‌استعداد بودند از سیاست به دور بودند و تریبون و دفتر و دستک نداشتند بلکه فقط به عنوان عضوی از خاندان سلطنتی به عیاشی روزگار می‌گذراندند.

از دیگرسو در حوزه اندیشه "من و نظرات من" فاقد اعتبار علمی است. "من" از بی‌نهایت نظریه و اندیشه‌های گذشتگان در ترکیب با فردیت، روان و محیطی که "من" را پرورانده، تشکیل شده‌است. در نتیجه ابرازِ "من" با اعتماد به نفسی کاذب منجر به ظهور اختلالات شخصیت، بی‌هنرانِ گزافه‌گو، اتلاف سرمایه اجتماعی، بزهکاری و جامعه‌ستیزی خواهد شد. تلاش برای تحمیل فردیت به جامعه نقطه ظهور دیکتاتوری است. دیکتاتورهایی مینیاتوری که در پی گسترش قلمرو اگویِ ناآگاهشان از هر فرصتی بهره می‌جویند.