سوارِ توسنِ بادِ زمستان گرم با مهمیز
دو گلدان بر لبِ ایوان، دو گلدان از تهی لبریز
تمامِ وقت میلرزند بر خود بیکه خورشیدی...
دو گلدانِ بلادیده ز جورِ حضرتِ پاییز
یکی از دیگری میپرسد آیا ساقۀ سبزی
دوباره ریشه خواهد زد دراین خاکِ ملالانگیز؟
نخواهد زد، من این را خوب میدانم، نخواهد زد
جوابِ آندگر پیوسته با خشمی جنونآمیز
صدا پیچید در بُهتِ فضا، ناگاه طوفان شد
و پر شد آسمان از ابرهای خیسِ بارانریز
دگر بار اولی گفت این صدایِ پایِ باران است
همان خنیاگرِ ماهر، همان دستانِ جادوخیز↓
همان نامهرسانِ خوشخبر، پیکِ عزیزی که:
صفا میگسترد در وسعتِ دلسردیِ پالیز
صدا از دیگری پیچید: "امید رهایی نیست"
از این قحطیِ محض و بختِ بد تا روزِ رستاخیز
یکی نومید آن یک آرزومندِ بهاری سبز
دو گلدان بر لبِ ایوان، دو گلدان از تهی لبریز
اسفند ١٤٠٠
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
سایه ی همیشگی
خاک خشک و آفتاب کشته را به جا نهاد
و به دور دستهای زنده رفت
رفت و با خودش نگفت:
بی من آبها
مسافران
درختها
و صخرههای آفتاب سوخته
در جهان چه می کنند؟
شب که سایه را ربوده است
صبح با کدام امید می دمد؟
۴۰۱/۵/۱۹
سایه اگر در هر کاری به قول خودش «تنبل» و «بازیگوش» بود در کار شعر ششدانگ و کوشنده بود. وسواس داشت. کمالطلب بود. شعرش، هرچه هست، محصول ممارست و مطالعه مستمر اوست. گاهی چند سال برای ساختن غزلی وقت صرف میکرد. از چشمدیدم مینویسم.
ستون بلاغت غزل سایه، زبان حافظ و سعدی است و او هشتاد سال شبوروز با شعر حافظ و سعدی زیست.
چند غزل موفق در تتبع سبک مولانا دارد. برای همین چند غزل، دو دوره کلیات شمس تصحیح فروزانفر را کلمهبهکلمه خوانده بود و زیر ابیات و مصرعها و لغات و ترکیبات خط کشیده بود. زندهیاد محمد زهرایی میخواست این انتخابهای سایه را حروفچینی کند و شاید هم کرده باشد.
آنچه در وهلهٔ اول میتوان از سایه آموخت همین ممارست و کمالطلبی و وسواس او در کار شعر است. به این بیت نظامی خیلی اعتقاد داشت:
آنچه درین پرده نشانت دهند
گر نپسندی به از آنت دهند
چون طبیعت کنارهجویی داشت و نمیخواست به قول خودش بر سر بازار برود، فرصت کافی برای تکمیل و اصلاح شعرش داشت.
شعر سایه «شرح درد» است؛ درد «انسان». انسانی که بر روی «زمین» میزید و باید برای بهروزی بکوشد. مبارزه کند. راه بهروزی دورناک و صعب و «پر خون» است. سایه این راه را با عشق و امید میپیماید. شعر سایه منادی بزرگ عشق است. عشقی که از ساحات تن آدمی آغاز میشود و تا آفاق زندگی اجتماعی دامن میگسترد. عشقی دستدردست امید و انتظار و وفاداری.
سیاست مثل خون در رگ شعر سایه روانه است. من داور بیطرفی برای قضاوت شعر سایه نیستم. هواخواه شعر او هستم اما گمان نمیکنم این سخنم دور از انصاف باشد که سایه اجمالا شعر را تا حد شعار سیاسی فرونکاسته است. شعر سایه و بخصوص غزلش کلیت و شمول دارد. حتی شعری که برای موضوع مشخصی سروده شده، غالبا تعمیمپذیر است. این ویژگی را از شمول غزل حافظ و سعدی و سمبولیسم اجتماعی نیما به میراث برده است.
خویشکاری شاعر خلق زیبایی است و سایه شعرهای خوب و زیبا و موفقی برای لحظات رنگارنگ زندگی ما سروده است. بخشی از مردم باشنده در قلمرو زبان فارسی، با عقاید و سبکهای مختلف زندگی، با شعر او زیستهاند.
سایه عمیقا اعتقاد داشت آنچه شاعر را «نجات میدهد»، هایوهوی و تبلیغات نیست. شعر خوب است. میگفت جامعه درنهایت شعر خوب را نگه میدارد و شاعر باید فارغ از قالوقیل شعر خوب بسازد.
پیرمرد اکنون از آستانه اجبار گذشته و شعرش را به غربال قاضی زمان سپرده است. ذاتش درایت و انصاف.
خیال میکنم سایه در« سفر فلکی»اش هم به انتظار دمیدن سپیده از شب ایران خواهد نشست. به امید روز بهی ایران و بهروزی مردم ایران.
سفرت به خیر شاعر مهربان...
ﺍﻫﺮﯾﻤﻦ ﭘﺘﯿﺎﺭﻩ، ﺍﻫﻮﺭﺍ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
هر زشتِ هزار آبله، ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
چون شیشه، ﺗﺮﮎ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎِ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎ
ﺩﺷﺘﯽ ﮐﻪ ﺯ ﺗﺐ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﺩﺭﯾﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﭘﺮﺳﺘﺎﻥ، ﻧﻔﺲِ ﺟﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖﺍﻧﺪ !
ﻫﺮ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﯿﻔﺘﻪ، ﻟﯿﻼ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺷﻮﮐﺖ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺯﺍﻍ ﻧﺒﺎﻓﯿﺪ
ﻣﺮﺩﺍﺑﯽِ ﻣﺤﻨﺖﺯﺩﻩ، ﻋﻨﻘﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺩﺭ ﺑﺎﻍِ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻪ ﺷﺮﻓﺨﺎﻧﻪﯼ ﺷﺮﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﻏﻨﭽﻪﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ، ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﺑﺨﺎﻧﻪﯼ ﺧﻨﯿﺎﮔﺮ ﺍﻓﻼﮎ
ﺩﻝﻫﺎﯼ ﻣﺼﯿﺒﺖﺯﺩﮔﺎﻥ، ﻭﺍ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺮ ﺳﯿﻨﻪﯼ ﻣﻦ، ﮐﻮﻩ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ
ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺩﻟﻢ ﺗﺎ ﺷﺪﻧﯽ ... ﺗﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺩﺭ ﺩﺍﯾﺮﻩﯼ ﺁﺗﺶِ ﻧﯿﺮﻧﮓ، ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ... ﻧﻤﯽﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺩﺭ ﺣﻨﺠﺮﻩﯼ ﺧﻮﻧﯽِ «ﺷﺒﺪﯾﺰ»، ﻏﺰﻝ ﻣﺮﺩ !
ﺷﺎﯾﺴﺘﻪﯼ ﺧﺘﻤﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﭘﺎﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
مجموعهی «پیر پرنیاناندیش» کاری از میلاد عظیمی و عاطفه طیه است. پدیدآورندگان این اثر دربارهاش چنین میگویند: «این کتاب ماحصل چندصد ساعت مصاحبت آزادوار و بیآداب و ترتیب با سایه است؛ که آخرین نمونههای کتاب را تلفنی با سایه بررسی کردیم. این کتاب البته دربرگیرندهی همهی آنچه در صحبت سایه دیده و شنیدهایم نیست؛ نه حجم کتاب چنین اقتضایی داشت و نه روزگار و مصلحتسنجیهای سایه به ما چنان مجالی میداد؛
اما هرچه در این کتاب میخوانید، شنیدهها و دیدههایی است مستند به صوت و تصویر و ما از این حیث تا حد وسواس امانتدار بودهایم.» گفتوگو با سایه، انتقادی و همراه با بحثهای داغ و گاه تند و تیز بوده و در تنظیم و تدوین کتاب از انتقادها و سخنان پرسشگر صرفنظر شده تا خواننده حرفهای سایه را بخواند. هدف و آرزوی نویسندگان این بوده است که این کتاب به اجمال، تصویری جامع و منسجم از ساحات گوناگون زندگی و شخصیت سایه عرضه کند.
#میلاد_عظیمی
#عاطفه_طیه
#پیر_پرنیان_اندیش
#معرفی_کتاب