ارتش گرسنگی راه میرود
راه میرود تا دلی از عزای نان درآورد
تا دلی از عزای گوشت درآورد
تا دلی از عزای کتاب درآورد
تا دلی از عزای آزادی درآورد.
راه میرود، پلها را در مینوردد، چون دَمِ شمشیر میبُرد
راه میرود درهای آهنین را میدرَد، حصار دژها را واژگون میکند
پای در خون راه میرود.
ارتش گرسنگی راه میرود
با گامهای تندر
با سرودهای آتش
با امید به بیرقِ شعله شکلاش
با امید به امید.
ارتش گرسنگی راه میرود
شهرها را به دوش میکشد
با کوچهها و خانههای تاریکشان،
وخستگی بیپایان خروجی کارخانهها را.
ارتش گرسنگی راه میرود
به دنبال خویش میکشد و میبرد
راستههای زاغهنشینان را
و آنان را که میمیرند بدون مشت خاکی بر این خاک نامتناهی.
ارتش گرسنگی راه میرود
راه میرود تا گرسنگان را نان دهد.
تا آزادی دهد به آنها که ندارند
پای در خون راه میرود...
■شاعر: #ناظم_حکمت (#ناظیم_حیکمت)
[ Nâzım Hikmet | ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ ]