بنگرید ای اهل عالم با اذان دیگری
بر فراز دار میرقصد جوانِ دیگری
شهر ارواح است و من برگشتهام از دفن خویش
میدوم بیوقفه در تشییعِ جانِ دیگری
دفترِ عمر مرا سوزاند داغِ صد جوان
سوخت دفترخانه را چنگیزخان دیگری
شعلهای را گاه میخواهم بخوابانم به اشک
دامنم را میکشد آتشفشان دیگری
کاشکی افتاده بودم بر زمینی غیر از این
کاشکی من زاده بودم در زمان دیگری
جای فریاد است ای مردم نمیباید گریست
نیست ما را احتیاجِ روضهخوان دیگری
آخر ای نفرین من بنگاهِ ظالم را بسوز
من دعایی کردم اما با زبان دیگری
#مرتضی_لطفی