سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

هشت چهارگاه/ مهدی عاطف‌راد


شبی به آینه گفتم که از تو بیزارم

تو بازتاب منی

و هیچ چیز به جز افسوس

در آن نگاه پر از آه تو نمی‌بینم.

من از وزیدن هر تندباد می‌لرزم

چرا که کرد خراب

شبی وزیدن یک تندباد توفان‌زا

تمام خانه‌ی رؤیایی امید مرا.

تمام پنجره‌ها بسته‌اند و دل‌خسته

و کوچه‌ها همه بن‌بست

چراغها همه خاموش

بگو به معجزه آیا هنوز امیدی هست؟

شب است

شبی مرکب از احساس ترس و یأس سیاه

شبی پر از تشویش

شبی که پنجره‌ها می‌کشند از غم آه.

شبی به پنجره‌ی بسته گفتم: ای رفیق!

که مثل من پر از آهی

دری گشوده در این تنگنا برای چه نیست؟

چرا اسارت ما فصل بی‌سرانجامی‌ست؟

نه رودخانه‌ی پهناور خروشانم

نه این‌که چشمه‌ی جوشانم

در این کویر عقیم

بدون آبم و خشکیده برکه‌ای تشنه.

غروب بود و غریبی

غروب غم‌زده و بغض‌کرده‌‌ی دل‌گیر

غریبه زمزمه می‌کرد

و باز قلب مرا می‌فشرد در هم درد.

سرود می‌خواندم

از آن‌چه بر دل من رفته بود، می‌خواندم

از آتشی که مرا کرده بود خاکستر

از آن غمی که مرا کرد دود، می‌خواندم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد