سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

گزارش یک راهپیمایی نفس‌گیر و جان‌فرسا/ مهدی عاطف‌راد


تنها و بی‌پناه

در لحظه‌ی تولد افسوس تازه‌ای

از خویش می‌گریزم و در امتداد آه

آهی که ممتد است و ندارد نهایتی

آهی که هست از دل تنگم حکایتی

با گامهای بی‌رمقم پیش می‌روم

با این امید واهی دل‌خوش‌کنک که روزی و جایی

از بند این اسارت جان‌کاه می‌رهم

آزاد می‌شوم.

 

 

قلب پر از تلاطم خود را

با این خیال خوش

آرام می‌کنم:

شاید نجات یابم از این بن‌بست

شاید رها شوم

از ورطه‌ی مهیب و پر از زجر انزوا

از این سیاه‌راهه‌ی بی‌روزن

از این‌همه تباهی ویرانگر

از این‌همه پلیدی نکبت‌بار.

 

 

احساس می‌کنم

از این جهان که مادر انبوه زجرهاست

و زادگاه محنت و اندوه بی‌شمار

بسیار خسته‌ام

از این همه شکست بسی دل‌شکسته‌ام

اما چه راه چاره که افسوس

در بند ناتوانی خود دست‌بسته‌ام.

 

تنها و خسته‌دل

در لحظه‌ی تولد افسوس تازه‌ای

افتان و پاکشان

بی‌نا و نیمه‌جان

درگیر رنج و محنت جان‌فرسا

و خستگی سخت نفس‌گیر

می‌ایستم دمی و دمی پیش می‌روم

هرلحظه ناتوانتر و درمانده‌‌حال‌تر

نزدیکتر به لحظه‌ی تسلیم می‌شوم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد