سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

در کجای این شب تیره؟/ مهدی عاطف‌راد

"به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را؟"

- نیما یوشیج

 

شوم‌گاهانی‌ست وحشتناک

باتلاق مرگ در خود غرق کرده زندگانی را

در جهان از روشنایی امید و آرزو دیگر نشانی نیست

و بر آن شب با تمام ظلمت ترس‌آور خود سایه افکنده

چادرش را- چادر چرکش که از فرط سیاهی قیر را ماند-

بر زمین و هرچه در آن هست گسترده

زهرآگین است و مرگ‌آذین حضور نکبت‌آلودش

با نفسهای تهوع‌آور گندش که سرشار از عفونتهاست

و می‌آلاید هوا را با دم مسموم و شوم خود.

 

در کجای این شب تیره

که پر است از جیغهای هولناک و ضجه‌های دل‌خراش

و پر از سیل خطرهای فراوانی که ما را می‌کنند از هر طرف تهدید

راه را بر شبروان خسته و درمانده از محنت

بسته از هر سو

و پر از انواع شومیهای منفور است

هست جایی امن و برخوردار از آرامش؟

تا شود آرامگاه من

و در آن تا صبح‌دم آرام و بی‌تشویش

و رها از وحشت کابوسهای جان‌گزا، آسوده از هر هول و هر رنجی، بیاسایم؟

در کجای این شب تیره

جان‌پناهی هست؟

در کجای این شب تیره

امن‌گاهی هست؟

 

به کدام آویزگاه این شب دم‌سرد آویزم کلاه و کاپشن فرسوده‌ی خود را؟

تا به زیر سر گذارم بالش افسوسهایم را

و به روی سر کشم نازک پتوی نرم و گرم بی‌خیالی را

زیر آن شاید کمی بی‌بیم و بی‌تشویش

فارغ و آسوده‌خاطر از تمام رنجها، بی‌زجر و بی‌محنت، بیارامم

و رها از زیر سنگین‌بار ماتمها شبی را خوش بیاسایم

دنج‌گاه خاطرم را با خیالی روشن و دل‌کش بیارایم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد