من از اهالی محلهی قدیمی خیالبافیام
محلهای وسیع و دلگشا
و ساکنان باصفا و سادهاش
همه چه مهربان و باوفا
پر از صداقت و صمیمت
بدون شیله پیله و ریا
تمامشان هم اهل دل، هم اهل حال
تمام ساکنان این محله، خوشخیال
و پرورندهی هزارها هزار ایدهآل
خیالها و ایدهآلهای خوب
خیالها و ایدهآلهای روشن امیدآفرین
خیالها و ایدهآلهای روحبخش
خیالها و ایدهآلهای دلنشین.
خیالها و ایدهآلها مرا به دوردستهای بیکرانه میبرند
به زادگاه آبی طراوت و ترانه میبرند
به لحظههای یادمان جاودانه میبرند
به چشمهسار شوروشوقهای شاعرانه میبرند
به سرزمینی از سیاهی دروغ و حیله و فریب، دور و بینشان
به زادبوم مردمان مهربان
و خویهای خوب و چهرههای شادمان
مرا پر از نشاط و شور میکنند
دل مرا بدل به چشمهسار نور میکنند
و میکنند خاطر مرا بدل به گنج خاطرات دلنشین.
بدل به آسمان آفتابی بدون ابر
بدل به صبح تابناک راستین.
و در مسیر دلکش خیالبافیام
به سرزمین صلح پایدار و ماندگار فکر میکنم
به شهرهای مهر و دوستی
به راههای باز و بیکران همدلی
چه نفرتیست در وجودم از سیاهی پلید جنگ
چهقدر منزجر از اینهمه تباهیام
و بیعدالتی که خاستگاه هر بدی و زشتی و پلشتی است
و ریشهی عمیق هر اسارتیست
چهقدر منزجر از اینهمه فریبکاریام
تظاهر و دورویی و دروغگویی و ریا
شکنجه میدهد مرا
و زندگی در این جهان غرق در خشونت و ستیز و کین
برای من که از اهالی محلهی قدیمی خیالبافیام
چه زجرآور است و نفرتآفرین!