ایدئولوژی همواره صحنه را جارو می کند و می روبد و هرگز بحث با دیگر ایدئولوژی ها را نمی پذیرد، چون با آگاهی ای تیره ومبهم می داند که چیزی جز اندیشه ای محدود و مثله شده و "اندیشه ی ساخته و پرداخته ی دیگران" نیست. و به عنوان ایدئولوژی خودی، آرزومند نابود کردن ایدئولوژی دیگر (= مخالف) ، بدین امید که از این دور باطل برهد خواهان افسانه ای روشن و تعریف های قاطع است و هیچ گونه خلاف گویی را بر نمیتابد و تصدیق و سرسپردگی دسته ها وگروه های مردم را میخواهد تا همه آنان را به توده هایی تبدیل کند که حدودی به درستی ساختارمند و روشن ندارند اما انگاره ی واحدی ازعمل سیاسی هادی و راهبرشان است. #
#جلال_ستاری
کتاب: جادوی تئاتر
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
چراغان / فریدون مشیری
من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است
زمین آسمانم نور باران است
کبوترهای رنگین بال خواهش ها
بهشت پر گل اندیشه ها را زیر پر دارند
صفای معبد هستی تماشائی ست:
زهر سو نوشخند اختران در چلچراغ ماه می ریزد
جهان در خواب
تنها من در این معبد در این محراب:
دلم می خواست:بند از پای جانم باز می کردند
که من تا روی بام ابرها پرواز می کردم
از آنجا با کمند کهکشان تا آسمان عرش می رفتم
در آن درگاه درد خویش را فریاد می کردم
که کاخ صدستون کبریا لرزد
مگر یک شب از این شب های بی فرجام
زیک فریاد بی هنگام
به روی پرنیان آسمان-خواب در چشم خدا لرزد
دریغ / منصور اوجی
غیر از دریغ و درد
از سنگ تا بهار
چه فصلی نشسته است؟
کوچ بنفشه ها / محمد رضا شفیعی کدکنی
در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشههای مهاجر زیباست
در نیمروز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را
از سایههای سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبههای کوچک و چوبی
در گوشه خیابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من میجوشد
ای کاش
ای کاش آدمی
وطنش را همچون بنفشهها
در جعبههای خاک
یک روز میتوانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
t.me/ravanshidpoet
پرسید: چرا نمیگویی چه کسانی و چرا شعرِ امروز را از انقراض نجات میدهند؟
ناگهان و بیبرنامه برایش شروع کردم به نوشتن:
وسواسِ آقای علی باباچاهی بهعلاوهی مراقبت و رصد همهجانبهی او در فضای شعر و جرات و جسارتاش ستایشانگیز و غبطه برانگیز است. باباچاهی در شعر پیر نمیشود، مدام پوستهی تکاملیاش را ترمیم و ترسیم میکند. به اعتقاد من او به تنهایی بخشِ سنگینی از تاریخِ شعرِ معاصر را ترمیم، بازسازی و به نمایش میگذارد.
پیش از اینها گفته بودم اگر شعرِ جنوب کسانی همچون هرمز علیپور را نداشت، ما شاعران و علاقهمندان به شعر قطعا چیزی بالیدن، برای پُز دادن، برای پیشنهاد به زبان و کلامِِ شعر امروز کم داشتیم. هرمز هنوز و همچنان «برندِ» ماندگار شعرِ ماست و امکانی برای ادامهی زندگی.
فرخنده حاجیزاده در یک کلام غولیست در دو چراغِ جادو، از دو سو میتوانی به او نزدیک شوی و بخواهی تا شکستگیها و زخمهایت را ترمیم کند. سالهاست معتقدم جای دو دستِ توانمندِ فرخنده در شعر و داستان برای همیشه ماندگار است. غول است، غولـ غولی زیبا و ساکت، در سکوت بخشی از تنهی ادبیات و شعر را به زیبایی و قدرت میسازد و میگذارد تا در عمارتِ دستسازش، بهآرامی زندگی کنی.
سیدعلی صالحی رفتنی نیست، به گواهِ «گزارش به نازادگان» به گواهِ «نامهها»، به گواهِ «دیر آمدی ریرا، باد آمد و همهی رویاهایمان را با خود برد»...
صالحی را نمیشود انکار کرد، کسی اگر توانست انکارش کند، باید پیش از آن از دیوارِ سست شدهی شعر فاصله بگیرد، وگرنه زیرِ آوار خواهد ماند.
شعرِ هوشمند، پُر تکاپو، زنده و سخاوتمندِ مهرداد فلاح را اگر نادیده بگیرم، به خودم خیانت کردهام، دروغ گفتهام. برای تمامِ این صفاتی که به او نسبت میدهم، دهها سند و مدرک و شعر و گفته و نظریه از او را میتوانم پیش رو بگذارم، اما مهمترین حاصلِ زندگی مهرداد را خلاصه شده در شعرش دیدهام، شعری که هوشمند و پُرتکاپو و زنده و البته بهشدت سخاوتمند است.
زنانگیِ ملیح، موجز، معنادارِ و با اصالتِ شعرِ سریا داودی حموله به شعرِ ما جان داده است، جانِ دوباره. شعرهای سریا درست مثلِ تنفس مصنوعی برای زنده نگاه داشتن است، تنفسی عاشقانه، مسئول و مدام برای شعر، برای شعرِ امروزِ ما.
صلابت و استخوانبندی مهندسی شده و محکم و شاعرانهی شعر نگین فرهود را میستایم و میآموزم. گاهی فکر میکنم نگین شاعر نیست، بلکه شعری است که گاهبهگاه تکیهای از خودش را رونمایی میکند. شعار نمیدهم، اما معتقدم بعضیها یا زناند یا شاعر، نگین زنیست شاعر که واژهها و همنشینی مهندسی شده و درستِ واژهها را خوب میشناسد و... چقدر خوب است که شعر ما یک نگین فرهود دارد.
هنوز نام خیلیها روبهروی ذهن و نگاهم رژه میروند که باید بگویم، باید... و این باید را حتما میگویم و ادامه خواهم داد.
من و ما بدونِ هیچ شکی به ذهن و زبانِ آنها بدهکاریم...
.
(نام یادداشت برگرفته از شعرِ سیدعلی صالحی است)
.
به دیدارم بشتاب
این شکوفهها
به همان سرعتی که
میشکفند
فرو میریزند.
هستیِ این جهان
به پایداریِ شبنم میماند
بر گلبرگ
▫️ ایزومی شیکیبو
▫️ برگردان به پارسی: وحید روشن
▪️آستراخان کافه | مجالی برای همهوایی | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات
گفتی :
« باید
دل کند و زین دیار سفر کرد
وز ذهن
ـ خوب و بد ـ
هر یاد و یادگار به در کرد
وآنگاه
از هرچه نه دلخواه
یا هرچه به دل بار
سرمست و بی قرار گذر کرد .»
گفتم :
« گیرم
بتوان به هر دیار مٓقَر کرد
وز هرچه هست
سخت ودل آزار حذر کرد
امّا
ای دوست می شود
از خویشتن فرار مگر کرد ؟ »
#سیدمرتضی_معراجی
@naghdehall