قلبم پر است از تپش چشمهسارها
سرشارم از سرود خوش جویبارها
آوازهخوان روانهی راه رهاییام
همراه تندپویترین رهگذارها
همچون نسیم نرم و سبکبار میروم
وارسته از کدورت گردوغبارها
در جای جای خاطر شب مینهم به جا
از کهکشان نغمهی خود یادگارها
بین سکون و پویه جهان در کشاکش است
بین فرود و اوج بود کارزارها
تنها منم که رسته ز بود و نبودهام
آسودهام ز دلهرهی گیرودارها
آزادبال میروم اینک به سوی اوج
فارغ ز پایبند همه کاروبارها
در قلب من پرندهی عشقیست اوج گیر
میخواندم به گشت و گذار دیارها
با او ز تنگنای خزان میکنم عبور
پرواز میکنیم به سوی بهارها.