سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

قصیده/محمد رضا راثی پور



 

تنهاست در تفته زار بیابان

سر بر بلندای افلاک سایان

همچون سرود بهاران شکفته

در ذهن تب کرده ی دشت عطشان

هر چند راه گلویش گرفته

از گرد باد و هریوای طوفان

امیّد سبزش نمیرد که یک روز

می یابد این دشت خشکیده ، سامان

او نخل فیاض امّید بخش است

بر تشنه کامان صحرای عطشان

که دیدنش خسته پایان ره را

عیسی صفت می دمد شوق در جان

نخل این مسیح مجسم ،هماره

آرد به یادم غریب بیابان

هردم تداعی شود در خیالم

تنهائی آن سوار پریشان

تنهاست در تفته زار بیابان

در حلقه ی لشکر آل سفیان

از هر جهت گشته کانون پرخاش

از هر طرف گشته آماج پیکان

تا لب گشاید به فریاد، آواش

گردد در آن شورش کور پنهان

داغ رفیقان و زخم خیانت

کرده غم و درد او را دو چندان

هردم تنوره کشد نار خشمش

خواهد بر آرد دمار حریفان

بر جا نشاند ولی بردباری

چون آب ، کافتد بر آتش، شتابان

ناباورانه بیندیشد اینک

در این چنین قحط آزرم دوران :

آه این همان کوفیانند آیا؟

که خوانده اندم بدین شهر مهمان

آنها که گفتند بر نخل هاشان

اینک ثمر داده آمال عصیان،

آنها که گفتند وقتی بیائی

کاخ ستم را بسازیم ویران!

هان پس چه شد نامه های دروغین

هان پس چه شد آن همه عهد و پیمان

حقا سزاشان زیاد و یزید است

حقا سزاشان زیانست و خسران

گوئی ندارد بجز بند این شهر

گوئی ندارد بجز زهر این خوان

مردانگی شد در این عهد معدوم

شرم و حیا شد در این نسل پنهان

با این تذبذب نیابند هرگز

بر جبن تاریخی خویش درمان

فریاد دردش که در دشت پیچد

در لرزه آرد فلک را نُه ارکان:

هان تیغ ها ! این من و این تن من!

آماده من آمدم سوی میدان

گر مرگ من می کند زنده دین را

می گردم از هرچه هستی ست عریان

*    *

گفتم مسیحی مجسم بود نخل

که تشنگان را دمد شوق در جان

او هم مسیح فداکار دین بود

از خون او زنده شد دین یزدان

بخشش در انسان فروغی اثیریست

از جلوه ی بحر فیاض رحمان

خاصه اگر باشد آن بخشش جان

اوج تعالی ست در روح انسان

آفاق همواره بادا سیه پوش

در سوگ آن آیت عشق و ایمان

 

بهار 71 ( اصلاح در سال 91)

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
راثی پور دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 18:45

سلام بر استاد خوش عمل عزیز
از اینکه قصیده بنده را پسندیدید خوشحال شویم.
در حقیقت در محضر استادی چون شما درس پس می دهیم

عباس خوش عمل کاشانی دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 17:45 http://www.soleyeavaz.blogfa.com

قصیده ای بس فاخر و دلرباست.از هر جهت همه چیز تمام است.ایراد عروضی اصلا ندارد.قافیه ی شایگان کجا بود؟شتابان کجا با سایان شایگان قافیت است؟حتی اگر قافیه ای شایگان باشد استفاده از آن یکی دو بار در قصیده ی بیست بیتی مجاز است.

توکل شنبه 9 آبان 1394 ساعت 08:03

جناب راثی با این نقدی که بر شعر من کردی بهانه دادی دست من که شعرت را شدید تر نقد کنم پس به قول معروف موشک جواب موشک:

دو قافیه سایان و شتابان ، شایگان هستند که از عیوب قافیه شمرده می شود.
البته مثل اینکه در نسخه اولیه قصیده که سالها پپیش شنیده بودم شایگان بیشتر بود و استاد نظمی به آن اشاره کرده بود.

دوم اینکه شعرت حالت نثر و داستان دارد با یک مقدمه چینی شوع می شود و بعد می رسی به اصل مطلب.یعنی یک کار کوششی است نه یک کار کششی

در این 30 بیت حتی یک بیت هم چشمم را نگرفت.باور کن حتی یک بیت.
البته قصیده است که دیگر.فقط بازی با کلام است .بنشین و برای بیست سال دیگر اگر تا آن وقت زنده بمانی اصلاحش کن.بلکه چیز متوسطی از اب در آید.

اما یک مسئله دیگر

فکر می کنم در صنعت ترصیع زیاده روی کردی فقط برای اینکه قصیده ات بلند تر شود:

گوئی ندارد بجز بند این شهر

گوئی ندارد بجز زهر این خوان

مردانگی شد در این عهد معدوم

شرم و حیا شد در این نسل پنهان

یا

از هر جهت گشته کانون پرخاش

از هر طرف گشته آماج پیکان

فریبرز پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 21:26

آقای راثی پور، دست شما درد نکنه. جالب بود، مع هذا جداً چنین آرزویی که در زیر آمده می توانست در آن دشت عطشان از ذهن قهرمان شهید داستان گذشته باشد؟


حقا سزاشان زیاد و یزید است

حقا سزاشان زیانست و خسران

شاید به همین دلیل است که اکنون آفاقیان غربی را آسوده خیال و آفاقیان عراقی و سوری و عرب و ... را سراسر سیه پوش و در سرگردانی و در سیه بختی و در سوگ می بینیم!

آفاق همواره بادا سیه پوش

در سوگ آن آیت عشق و ایمان

سلام و عرض ادب

البته در این بیت تصرفی کردم در این جمله معروف

الناس علی دین ملوکهم

در ضمن حضرت علی در مذمت اهل کوفه فرموده بودند: حکمرانان هر قومی لایق همان قوم هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد