سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

مرا می نویسی/سید علی میر افضلی/نسیم عرب امیری


۱۳٩٤/٤/۳


کتاب را که باز می‌کنی بعد از صفحه شناسنامه با این شعر مواجه می‌شوی:«هر که باران باشد/روی چشم همه پنجره‌ها جا دارد» و بعد یادت می‌افتد چقدر این شعر برایت آشناست و چقدر در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی آن را شنیده ای و چقدر در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده است. با اینکه در این موارد تا چه حد حقوق مادی و معنوی شاعر حفظ می‌شود و نمی‌شود کاری ندارم ولی همین که شعری اینگونه بر سر زبان‌ها می‌افتد یعنی حدیث دل است و چیزی در خودش دارد که شعرهای دیگر ندارد.
«مرا می‌نویسی» عنوان مجموعه شعر کوتاه نوشته سیدعلی میرافضلی است که نشر نون آن را منتشر کرده است. میرافضلی از جمله شاعرانی است که نیاز مردم امروز به شعر کوتاه را جدی گرفته است و علاوه بر اینکه در این عرصه صاحب آثار ارزشمند و ماندگاری است، تحقیقات ارزنده‌ای نیز در این حیطه انجام داده است. اشعار کوتاه این کتاب پر از کشف‌های شاعرانه، احساسات بدیع و زیبایی‌های هنری است که سیدعلی میرافضلی همه آنها را در کوتاه ترین شکل ممکن بیان کرده است.طوری که بعد از خواندن کتاب از آنجا که در خودت درد مشترکی با شاعر کشف کرده ای ناخواسته بسیاری از اشعار او را از بَر می‌کنی: «این روزها/ با هر چه دمخور می‌شوی/ با هر که می‌جوشی،تکثیر تنهایی است». این که بتوانی مفهومی همچون تنهایی را در چند سطر به این خوبی و شاعرانگی بیان کنی، الحق که کار هر کسی نیست و چه بسیار داستان‌های بلند و سریال‌های تلویزیونی که ساعت‌ها وقت آدم را می‌گیرند تا اینچنین مضمونی را منتقل کنند و دست آخر نیز ناکام می‌مانند. یا وقتی می‌خوانی:«ای کاش دلتنگی تو بودی/می دیدمت هر روز» با خودت می‌گویی مگر بهتر از این می‌شود عمق دلتنگی‌ات را برای کسی شرح دهی بی آنکه با آه و ناله حوصله‌اش را سر ببری. میرافضلی گاهی با کم‌ترین کلمات تابلویی را نقاشی می‌کند و تصویری را می‌آفریند که به راحتی نمی‌توانی آن را فراموش کنی: «کوه زیباست/خاصه وقتی که بر شانه‌هایش/ماه سر می‌گذارد».
او برعکس خیلی از شاعران نوگرا که به استفاده از  کلماتی همچون قرص اعصاب و سیگار ، سرنگ و ...در شعرهایشان اعتیاد دارند، شاعر باران و درخت و ابر است و در شعرش هرگز سراغ بوی بد سیگار و پیراهن عرق کرده نمی رود مگر جایی که می‌خواهد شدت ناخوشایندی لحظه‌هایی را که بی‌یار می‌گذرد به بهترین شکل ممکن توصیف کند: «بوی سیگار می دهد/ بوی پیراهن عرق کرده/ لحظه هایی که می رود بی تو». در انتها لازم است اشاره کنم «آهسته خوانی» عنوان مجموعه شعر کوتاه دیگری از میرافضلی است که از طرف انتشارات نون منتشر شده است و آن مجموعه نیز در حال و هوای «مرا می‌نویسی» سروده شده است و چیزی از لحاظ زیبایی و شاعرانگی از آن کم ندارد.

روزنامه آرمان، دوشنبه اول تیر 1394، شماره 2784، ص 7



نمونه های شعر دیروز برای تبرک

آی آدمها/نیما یوشیج



آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را


هراس/حسن هنر مندی


http://s6.picofile.com/file/8216295842/%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%87%D9%86%D8%B1_%D9%85%D9%86%D8%AF%DB%8C.png


شب‏ها چو گرگ در پس دیوار روزها

آرام خفته‏اند و دهان باز کرده‏اند

بر مرگ من، که زمزمه‏ی صبح روشنم

آهنگ‏های شوم کهن ساز کرده‏اند

می‏ترسم از شتاب تو، ای شام زودرس

می‏ترسم از درنگ تو، ای صبح دیریاب

می‏ترسم از درنگ

می‏ترسم از شتاب

من هم شبی به شهر تو ره جستم ای هوس

من هم لبی به جام تو تر کردم ای گناه

زان لب هزار ناله فرو خفته در سکوت

زان شب هزار قصه فرو مرده در نگاه

می‏ترسم از سیاهی شب‏های پر ملال

می‏ترسم از سپیدی روزان بی امید

می‏ترسم از سیاه

می‏ترسم از سپید

می‏ترسم از نگاه فرومرده در سکوت

می‏ترسم از سکوت فروخفته در نگاه

می‏ترسم از سکوت

می‏ترسم از نگاه

می‏ترسم از سپید

می‏ترسم از سیاه...



سهند/مفتون امینی


http://s6.picofile.com/file/8216296968/%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D9%81%D8%AA%D9%88%D9%86_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C.jpeg


برجسته یِ سپید طهارت


چتر فرودِ زرتشت
افسانه خروج نهنگ از کنار نیل.
آتش به جان برف به دوش
آئینه ی محدب کولاک قرن ها
موی سفید سینه ی تاریخ
یک خرمن غنیمت ابریشم
را شام دستبرد، به سودای شرق و غرب.
یک چادر سپید اطاعت
در لحظه ی تقاطع جوهای سرخ و گرم.
یک عقده ی بزرگ کتان پیچ
یادآور تصلب ایمان، فراز دار
یک صخره ی درشت
از آخرین فلاخن پیش از دعای نوح
آنک قیام روشن اسطوره های دشت
قطب سفید غربت مهتاب
آنک
قشلاق واگذاشته ی سیمرغ،
یک حرمت بلند.
موج منیع کشمکش خون و برف و باد
حجم شرف، سهند.