بندر نشسته منتظر باران
با چتر کهنه ای گشوده تراز اندوه
زیر سکوت خسته ی لب هایش
یک کهکشان سحابی و خاکستر
تابیده در هوای مه آلوده.
در لخته لخته جلبک و نیلوفر
رنگ جهان زنده نشانی بود
از عشق آن سپیده ی دریایی.
زورق میان وسوسه می لغزید
مانند بوسه ای که نشد تکرار
برنازکای آن لب بی گفتار.
در لحظه ی پریدن دُرناها
با چشم های شرقی توفان خیز
که بازتابی از تموّج کشتی ها
پیچیده در میان مردمک اش انگار،
اینجا کنار دکّه ،
لب ساحل
با ماهیان مرده قرارش هست
همبستر شبانه ی دریاها.
نوسروده ای از دفتر" سرگردانی در آینه های شکسته"