سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سعدی در نگاه موحد/ دکتر تهامی






دکتر ضیا موحد در کتاب« سعدی» خود( که یکی از بهترین ها در این زمینه است)در بخش« سعدی، زبان و شخصیت» آن آورده است که آنچه را فردوسی و سعدی در خصوص زبان پارسی انجام دا ه انددر حقیقت تحولی بوده است که در این زبان پدید آورده اند، قبل از فردوسی، دقیقی شاهنامه سرایی را آغاز کرده بود و فردوسی بزرگ نزدیک به هزار بیت از شاهنامه ی خود را از « گشتاسب نامه» او با رعایت احترام و فضل تقدم وام گر فته است ولی نظر خود رادر پایان ابیات آن چنین آورده است


نگه کردم این نظم و سست آمدم

بسی بیت نا تندرست آمدم 


و همچنین:

به نظم اندرون سست گشتش سخن

از او نو نشد روزگار کهن

فردوسی زبان دقیقی را شایسته ی حماسه سرایی نمیبیند وچنین کاستی را برای ایرانیان کمبود بزرگی میداند و در نتیجه با قریحه ی خود زبانی را به شاهنامه  می دهد که برای آن هدیه ای بس بزرگ بود در حقیقت کار فردوسی « نو کردن زبان» بود.


«سعدی» از جانب دیگر ، در زمانی دیگر و در شرایطی دیگر تکرار همان اعجازی را بعمل آورد که فردوسی یک بار بر ای زبان ‌پارسی رقم زده بود ، آنچه پس از رودکی و فردوسی و فرخی و انوری و با شروع قرن ششم، گر یبان شاعر ان این قرن و قرن هفتم را گر فته بود ،تکرار مکرراتی بود که در صنایع شعری روی میداد، اگربه شعر شاعران این دو سده دقت کنیم خواهیم دید که گویا شاعران از یکدیگر رونویسی کرده اند مثلا، شاعر قصیده گو با ردیف « دست» حتما از دو کلمه ی « سر» و « پا» هم حتما استقاده کرده تا ذهن را متوجه ناز و کرشمه دلدار کرده باشد.


تا زدم اندر سر زلف بت دلدار دست

پای صبر من بر فت از جای و شداز کار دست


از این نوع تقلید در شاعران این دو سده فراوان میتوان یافت، چنین تقلیدی باعث گردید که زبان شعر پارسی به دلیل این تکرار ،بی طراوت و الکن شود، سعدی با آبی تازه که به این زبان شعری داد باعث طراوت و تازگی زبان شعر ما گردید و بعبارتی شعر ما در بیان و زبان سعدی تولدی دیگر بار یافت و فارسی زبانان نه با کلیشه های قدیمی که با زبانی جدید و هنری که در آن سِحر ی پنهان نهفته بود روبرو گردیدند،پس از آنهمه تکرار ، ناگهان شعر شناسان که شعر را در صنایع بدیع جستجو میکردند با چنین اشعاری روبرو شدند.


دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دا دم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی


قدرت زبان فارسی در شعر سعدی، و کلام روان و بی پیرایه او تلفیقی را خلق نموده است که شعر شناسان را با بهت روبرو نموده است و باعث گردید که بسیاری از ابیات او بگونه ای شفاهی ورد زبان ما گردیده و بعنوان « ضرب المثل» در زبان ما انجام وظیفه کنند. سعدی زبان را نیز در خدمت ذهن خود و شعر و کلام خود در اورده است و با آن چنان رابطه ای را برقرار کرده است که « جهان ذهنی او در زبانش تجلی پیدا کرده است» یعنی زبان او جهان او را نشان میدهد و نه اینکه آنرا توصیف کند، زهدسعدی در زبان شعری سعدی خود را نشان میدهد آنجا که زبانش خالی از زرق و برق و بی های و هوست‌و زبان او زبانی ساده و بی تکلف است.در شعر سعدی عشق به موسیقی ‌خود را در قالب هماهنگی و هارمونی و موسیقی زبان او بیان میکند .سعدی انچنان به موسیقی عشق میورزد که در مورد «آواز خوش» میسراید:


چه خوش باشد آواز نرم حزین

به گوش حریفان مست صبوح

به از روی خوبست آواز خوش

که آن حظ نفس است و این قوت روح

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد