سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

بیداری/حنیف خورشیدی



با ما سر طوفانی اگر راه بیفتد

این طایفه ، با خون جگر راه بیفتد


تردید ندارم که در این وسعت تاریک

در تلخ ترین وقت ، سحر راه بیفتد


این جنگل زخمی شده از خشم و هیاهو

یک روز به دنبال تبر ، راه بیفتد


می ترسم از آن روز که در دیده ی مردم

دیوانه ای از هر دو نظر ، راه بیفتد


« از خون جوانان وطن لاله دمیده »

هیهات اگر لاله ی سر ، راه بیفتد


کم مانده که باران بزند روی دو عالم

در شهر ، اگر دیده ی تر ، راه بیفتد


تصویر عجیبی ست ، که شمشیر بترسد ؛

از این که سری ، روی کمر ، راه بیفتد


آن روز که ممنوع شود شوکت پرواز 

بایست که دریاچه ی پر ، راه بیفتد


بایست که در جمجمه ی مردم این شهر 

آزادگی ی نوع بشر ، راه بیفتد


عُمریست که این خاک فراری شده از خویش

کم مانده که دریای خزر ، راه بیفتد


این قوم بلا خیز که بر خاک نشسته

یک صبح فقط مانده که در راه بیفتد


تردید ندارم که سحر ، در جریان است...

بیداری این مردم اگر...راه بیفتد


#حنیف_خورشیدی

96/9/18

⭕️ https://telegram.me/hanifkhorshidi


کانال رسمی نشر آثار سالارعبدیّّ

@abdiisalar

نظرات 1 + ارسال نظر
س.س.طاذمی دوشنبه 11 دی 1396 ساعت 06:46

دست مریزاد. شعر زیبایی بود، من هم با شما موافقم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد