سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

مجلس/ مرتضی امیری




  گاه پیش آمده مخالفِ تو بوده­‌ام

با وجودِ آنکه با تمامِ دل

جوش می­زدم برای تو

همچنانکه گاه

با وجودِ اینکه سخت از تو چشم می­زدم

موافقِ تو بوده­ ام

این زمان حلول کرده­‌ای تمام در نگاهِ بی نقابِ من

شاعرانه و به شور

مثلِ انفجار نور

آه! انقلابِ من

رشته­ای به گردنم فکنده­‌ای

می­کشی مرا به تنگِ لحظه­‌های بازخواست

لحظه هایِ کو؟ چرا؟ چه شد؟ کجاست؟

می­کشی مرا به چپ

می­کشی مرا به راست

می­کشی مرا به هر کجا که میلِ حضرتِ شماست

این زمان اگر چه از سلوکِ من

خاطرِ تو شاد نیست

مثلِ تو کم است و مثلِ من

زیاد نیست

بحث بحثِ انتخابِ اعتقادِ توست

بحثِ رأیِ اعتماد نیست

این زمان

آه! این زمان

نه مخالفِ تو ام

نه موافقِ تو ام

عاشقِ تو ام


عشق و حقیقت / مرتضی دلاوری



اکثریت یا اقلیت

هر کجا باشی خدا آن‌جاست
عشق را با مذهب اعداد کاری نیست.

"حق ! " / کوروش آقا مجیدی




فضای این روز ها چه مصداق خوبی ست برای این ضرب المثل عربی :

                  " ما اشبه اللیلة بالبارحة " 



           



         صم ،بکم ، عمی ، فهم لا یرجعون .

                                          بقره - 18 


حق با من است ، حتما 

چون پاره آجری به سرم 

کوبیده ام . 

کوری مگر ؟ چطور نمی بینی ؟



حق با من است ، حتما 

چون خون روی صورتم این را 

فریاد می زند . 

آیا کری نمی شنوی ؟ 



حق با من است که دیروز 

جد بزرگوار فقیدم 

- رحمت کند خدا همه ی رفتگان شما را  -

قرآن به نیزه بست . 

لالی مگر که هیچ نمی گویی ؟



حق با من است ، حتما 

چون یک قدم هم از این حتما 

پا پس نمی کشم . 


#کوروش_آقامجیدی 

@peyrang

غزل ترمز بریده / سالار عبدی


شعر هایم را برایت گریه کردم تا سپیده    

خواب از چشم غزل های پریشانم ، پریده


عشق من ، باغی پُر از گُل ، خاطراتش ارغوانی    

من ! که هستم !؟ قطره اشکی ، روی دیوانی چکیده


یا ؛ گُلی پژمرده لای دفتری از یاد رفته      

لاله ای هستم که در سوگ عزیزی ، داغ دیده


بار ها با ماه ، جای تو نشستم ، شِکِوه کردم    

ماه!  هر شب تا سحر صد بار نامت را شنیده


حس تلخی دارم امشب ، خنجری از پشت خورده     

باغبانی که گُلش را دیگری از شاخه چیده


یا دل معشوقۀ من ، کرده عشق اَش را فراموش       

قلب احساس اَش به یاد عاشقی دیگر ، تپیده ..


دست شومی ، مرغ تقدیرِ مرا مجروح کرده       

خنده اَم را هیچ کس ، بعد از عبور تو ندیده


تو ! برو با یار خود خوش باش و در اخبار بشنو :        

ترمز سالار عبدی ، نیمۀ دیشب بریده


در اُتوبان شهید همّت ، تصادف روی داده     

زیر چرخ یک تریلی ، جسم بی جانی لهیده


چشم هایت مستقیمأ خیره بر تلویزیونند و ...      

گوش هایت ، مستقیمأ این خبر ها را شنیده


مرگ یک شاعر ، جهانی را به حیرت می کشاند       

قدِّ  رعنای تو را هم این خبر ، قدری خمیده


لایۀ زیرین سنگ تُربتم دیوان شعری ست       

بغض هایی ناگشوده ، شعر هایی نا شنیده


سنگ نوک تیزی گرفته جسم بی جانم به دستش   

طرح چشمان تو را بر سنگ قبر خود کشیده


بی رَمَق ! زیر سِرُم ! بر روی تخت افتاده ای و ..       

تا به هوش آیی ببینی ، اَربعینم هم رسیده


تا بیایی بر مزار خستۀ من و َ ببینی            

حسرتم ، شکل گلی از گور بی تابم ، دمیده...


از مجموعه غزل : سکانس آخر


#سالارعبدی


فن پیج رسمی سالارعبدی:

Salar_abdi_fan


 کانال رسمی سالارعبدی:

 @abdiisalar

آیینه / سید مرتضی معراجی



آئینه ام آئینه ای امّا شکسته

درقاب خود استاده ، سرتا پا شکسته

زخمی ،غبار آلود در این تاق نسیان

تار و غریب افتاده و تنها شکسته

موج هزاران خاطرات رفته از یاد

در ساحل آرام این دریا شکسته

می شد که زنگ کینه را از دل زداید

این دست ِ سنگی که سری از ما شکسته

بی گفتگو تصویری از این روزگارم

زشتی خود را دیده گر ما را شکسته

با این همه دستی اگر روبد غبارم

دستی ِ او خواهم شدن من ، پا شکسته

یک تابش از مهر و هزاران پرتو از من

تکثیر نوراست آینه هر جا شکسته 

                        25/10/96            


 @walehane