سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

غزل / محمد علی شاکری یکتا

‍ می شنوم ز دورها ، همهمه های نیمه شب

هست کسی که می دهد دل به هوای نیمه شب

ابر ، کشیده روی مَه، پردۀ نازکی مگر

خواب گرفته چشم او زیر ردای نیمه شب؟

باد نمی وزد ولی برگ درخت می چکد

گونه ی خاک تر شد از حال و هوای نیمه شب.

کوه بلند می زند، تن به تن ستارگان

درّه خموش مانده با تن تننای نیمه شب..

نیست به لب ترنمی در شب سرد خستگان

می شنوم ز خویشتن زمزمه های نیمه شب.

آمدن سحر کجا ؟ این شب دربه در کجا؟

پای گریز ماند و این بی سر و پای نیمه شب.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد