سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

ترک / محمدعلی شاکری یکتا


همین که آینه درچشم شب ترک انداخت

گدازه های سکوتی درون سینه گداخت 


گذشت باد پرآشوب و برگ و بار بریخت

دمنده توسن طوفان به ریشه ها می تاخت


پرنده از افق چشم تو پرید و ندید

که باغ شب زده ات را چه آتشی بگداخت


شب عبوس به دیوار کوچه پرده کشید

خیال خام ز ناپختگی به کوره گداخت


همین که عشق به دلتای جان رسید و گذشت

به قلب ساحل و دریا ، چه تاب و تب انداخت


تو را که سینه پر از حرف بود و لب خاموش

فروغ آه  چه کس واژه واژه می پرداخت؟


چو تار و پود به سرپنجه ی تو بوسه نهاد

گرفت رنگ خوش و نقش عاشقانه نواخت


به دار ِقالی اگر نقش عشق می بینی

به زخم پنجه ی تو رنگ سرخ می انداخت.


**

*https://t.me/mayektashakeri

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد