سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

آخرین اسفند / محمد علی شاکری یکتا



خورشید اگر به راز افق پی برد

برهان زنده بودن خود را

در سرخی سپیده ی ما می دید

هنگام رقص تازیانه که می پیچید

همراه تندباد که می توفید

در جشن سالیانه ی سلّاخی زبان.


هرگز سکوت حادثه ها را شنیده ای؟

بگذار

از مرز خشکسالی صد ساله بگذریم

فریاد واژگان فروخورده

منظومه ی رهایی انسان است

در ظلمت هزاره ی اهریمن.


«آخرین چهارشنبه ی سال ۱۳۹۹ خورشیدی»

*

https://t.me/mayektashakeri

تأملی کوتاه در شعر زیک زا / مهدی عاطف راد


1392/5/1

در میان دوستان نیما یوشیج چهار پرنده‌ی کوچک‌اندام هستند که او نسبت به آنها احساس شفقت دارد و نه تنها پدرانه دوستشان دارد بلکه دلش به حال آنها می‌سوزد- انگار پدری‌ست حامی که بر فرزند گرفتار و دچار مصیبت شده‌اش، دل می‌سوزاند. سه تا از این چهار پرنده در گیرودار با شب تبهکار و گرفتار ترفندهای آن شرور شیطان‌صفت هستند. چهارمی اما تاب مقاومت در برابر سیاهکاری شب نداشته و جان باخته است. این چهار پرنده عبارت‌اند از توکا، زیک‌زا، مرغ شب‌آویز و کاکلی.
کاکلی، مرغ کاکل به سر خوش‌آواز، که مرگش در دنج جای جنگل، و جسدش بر روی سنگ خارا با چشمهای نیم‌باز و نوای دفن شده در مدفن خاموشی، دل نیما را به درد می‌آورد. کاکلی که "پایان غم‌انگیز مرغ سخن‌گو است، پایان آوازه‌خوان بهاری، پایان شعر اجتماعی جنگل است که به جرم صدا و سخنش بر سنگ می‌افتد و شبنمها طرح اندامش را ترسیم می‌کنند." (1)
مرغ شب‌آویز یا مرغ حق که نوعی جغد کوچک است با آوازی که به "حق حق" می‌ماند و مدام در کار رنج‌بار درآویختن با شب و چرخیدن است، "مرغی که درگیری با پلیدی و سیاهی و شب او را مطرود داشته و حرکاتش بر شاخه‌ها، تکان شهیدی بر دار است."(2)
توکا که پرنده‌ای‌ست کنجکاو و در خواندن سمج، از تیره‌ی گنجشکان، با پرهای سبز و خاکستری و آوازی خوش که درد دل با آدمیزاد را می‌ماند، و در ایران ساکن جنگلهای شمال است، "توکا مرغ جست‌وجوگر که در هنگامه‌ی طوفان باد در جنگل، در پریشانی دارودرختان و در خلوت جاده‌ها به سوی روشناییها پرواز می‌گیرد و با سماجت نوکهای کوبنده‌اش به دریچه‌ها می‌زند." (3)
و سرانجام زیک زا که نوعی گنجشک کوچولوست که در پرچین‌ها آشیان می‌کند و آوایی به صورت "زیک زیک" دارد. در سایتی به نام نیما یوشیج که پسرش آن را راه‌اندازی کرده، زیک زا "پرنده‌ی کوچکی از خانواده‌ی بلبل که زیر دو بالش سرخ رنگ است و آواز غمگینی دارد" معرفی شده، ولی با توجه به این‌که بلبل هم از تیره‌ی گنجشکان است و هم‌چنین با توجه به صدای زیک زیک زیک‌زا که شبیه جیک جیک گنجشکان است، درست این است که او را از خانواده‌ی گنجشک بدانیم نه از خانواده‌ی بلبل. آوای زیک زا هم غمگین نیست بلکه پرنشاط و هیجان‌انگیز است.

نیما یوشیج چهار شعر از شعرهایش را به این چهار پرنده اختصاص داده است. این چهار شعر به ترتیب تاریخ سرودن عبارتند از "آقاتوکا"، "زیک‌زا"، "مرگ کاکلی" و "مرغ شب‌آویز". این شعرها را نیما در فاصله‌ی بین سالهای 1327 تا 1329 سروده و ظاهراً در این سالها حال و هوای خاصی داشته که منجر به سرودن این شعرهای هم‌حال‌وهوای دلسوزانه شده است.
شعر "زیک زا"(4) از سروده‌های سال 1327 نیما یوشیج است، سالی که در آن نیما بسیار خلاق و پربار بود و سرشار از شور و شعر، سالی که در آن شعرهای ارجمند و ماندگاری چون "در فروبند"، "عود"، "آقا توکا"، "می‌خندد"، "آن‌که می‌گرید"، "مهتاب"، "او به رؤیایش"، "اجاق سرد" و "هنگام که گریه می‌دهد ساز" را سرود.
پیش از این‌که به تأملی کوتاه در این شعر بپردازیم، نخست یک بار آن را با هم بخوانیم:

در شب تیره چو گوری که کند شیطانی
وندر آن دام دل‌افسایش را
دهد آهسته صفا
زیک و زیک زیک‌زایی
لحظه‌ای نیست که بگذاردم آسوده به جا.

بال از او خیسیده
پای از او پیچیده
شده پرچینش دامی و منش دام گشا
معرفت نیست، دریغا، در او
(آن دل هرزه‌درا)
که به جای آورَدَم
وانهد با خود در راه مرا.
زیک و زیک زیک‌زایی
لحظه‌ای نیست که بگذاردم آسوده به جا.

شعر "زیک زا" در ردیف شعرهای کوتاه نیماست و از دو بند تشکیل شده؛ بند اول که حالت پیش درآمد دارد، پنج سطری است. بند دوم که بخش اصلی شعر است، نفه سطری است. دو سطر آخر بندها همانند هستند و سطرهای پیش از آنها دارای قافیه هستند (صفا- مرا)، قافیه‌هایی که در طول سطرهای دیگر هر دو بند قافیه‌های دیگری را به عنوان پیش‌آهنگ هم‌راه دارند (را- دام‌گشا- هرزه‌درا). دو سطر اول و دوم بند دوم هم دارای قافیه‌اند(خیسیده- پیچیده). شعر از نظر فرم ساختمانی محکم و شکیل دارد. این فرم از فرمهای دل‌پسند نیما بوده که نخستین بار از آن در شعر "زیک‌زا" استفاده کرده و پس از آن به صورتهای مختلف و با اندک تفاوتهایی در چند شعر کوتاه دیگر خود آن را به کار برده، از جمله در شعرهای "در شب سرد زمستانی"، "مرغ شب‌آویز"، "داروگ!"، "پاسها از شب گذشته است"، "تو را من چشم در راهم" و "شب، همه شب".
از نظر کاربرد صداهای ناانسانی هم شعر "زیک‌زا" شعر جالب توجهی است. پیش از آن، نیما در شعرهای "ناقوس" و "خروس می‌خواند" از صداهای ناانسانی مثل دینگ دانگ ناقوس و قوقولی قوی خروس استفاده کرده بود. اما صدای تکرارشونده‌ی "زیک و زیک" در این شعر پیش‌درآمدی بود برای کاربرد این نوع صداها در شعرهای دیگر، از جمله صدای "چوک و چوک" در شعر "شب‌پره‌ی ساحل نزدیک"، "تی‌تیک تی‌تیک" در شعر "سیولیشه"، "پیت پیت" در شعر "چراغ" و "زیک زیک" در رباعی زیر:

زیک زیک، به نهفت خود چه می‌خواند "زیک"
بگرفته دلش به من همی ماند "زیک"
گویی به شبی قافله‌ای می‌گذرد
زیک زیک، چه نهفته‌ها که می‌داند "زیک"

شعر "زیک‌زا" دارای پیچیدگی و ابهام زبانی است، به همین علت در شیوه‌ی خوانش و فهم معنی‌اش بین صاحب‌نظران اختلاف نظر وجود دارد. من با شناختی که از زبان و ذهن و شعر نیما یوشیج دارم، آن را به صورتی که خود می‌فهمم و نزدیکتر به زبان و ذهن نیما می‌دانم، می‌خوانم و معنی می‌کنم، و بر اساس آن در این شعر تأملی کوتاه می‌کنم. معنای بیرونی شعر از نظر من این است:
در شبی چون قبری تیره که سرگرم شرارت شیطان‌صفتانه است و دام دلفریبش را آهسته و آرام صفا می‌دهد تا ظاهرفریب کند، زیک‌زایی در حال زیک زیک کردن است و صدای زیک زیکش یک لحظه هم به نیما فرصت آسودگی خاطر نمی‌دهد.
اما، دریغا، در این زیک‌زا که به دلی یاوه‌سرا می‌ماند و بالهایش خیس شده و پاهایش پیچ خورده، در این زیک‌زای گرفتار در دام پرچین که نیما دام‌گشا و رهاننده‌اش از دام بوده؛ معرفت و قدرت شناخت نیست که رهاننده‌اش را به جا آورد و او را به حال خود بگذارد و با زیک زیک کردن مدامش آرامش و آسایش او را برهم نزند.

نیما یوشیج در شعرهای دیگری هم تیرگی شب را به گور- به معنی قبر- تشبیه کرده، از جمله در شعر "در بسته‌ام":

در بسته‌ام، شب است
با من شب من تاریک هم‌چو گور

"پادشاه فتح" هم با تصویری از سایه‌های قبرهای مردگان در درون تیرگیهای مزور آغاز می‌شود:

در تمام طول شب
کاین سیاه سالخورد انبوه دندانهاش می‌ریزد
وز درون تیرگیهای مزور
سایه‌های قبرهای مردگان و خانه‌های زندگان درهم‌می‌آمیزد...

در شعر "یک نامه به یک زندانی" هم که نیما آن را دو سال پس از "زیک‌زا" سروده، بیشتر نشانه‌های بند اول شعر "زیک‌زا"- از جمله شب تیره، افسونش، تیرگی گوروارش- حضور دارند:

و شب تیره که اشباع شده‌ست
با فسونی که در او
سوی ما دارد رو
و فریب بدخواه
و فسونی که به گنده شده‌ی لاشه‌ی یک زندگی مرده چو گور
می‌نشاند همه را
سوی ما بسته نگاه.

نیما این موضوع را هم که آوای پرنده‌ای آرامش و آسودگی خاطرش را به هم می‌زده، در شعر "در پیش کومه‌ام" به صورتی دیگر تکرار کرده:

یک مرغ دل‌نهاده‌ی دریادوست
با نغمه‌هایش دریایی
بی‌خود سکوت خانه‌سرایم را
کرده‌ست چون خیالش ویرانه.

اما چرا آواز این پرندگان کوچولو آرامش ذهن و آسودگی خاطر نیما را به هم می‌زده و سکوت دلخواهش را درهم‌می‌شکسته؟ برای پاسخ دادن به این پرسش باید از این راز آگاه باشیم که در حقیقت این پرندگان تنها بیرون از وجود نیما نمی‌زیسته‌اند و نیما یوشیج تنها شاهد بیرونی حضور و شنونده‌ی آواهایشان نبوده، بلکه این پرندگان همزادهای سایه‌واری هم در ذهن و روان شاعر داشته‌اند که هم‌چون آنان می‌زیسته‌اند و همان درگیری‌ها و گرفتاریها را داشته‌اند که پرندگان بیرونی داشته‌اند. به بیان دیگر در درون جان و ذهن نیما هم زیک‌زاکی بوده که هم‌آوا با زیک‌زای آشیان گزیده در پرچین می‌خوانده و آواز بی‌معنی این پرنده‌ی درونی بوده که ذهن نیما را دچار هیجان و شوری برانگیزاننده می‌کرده و مانع آرامش خاطر و آسودگی خیالش می‌شده. نیما در بند دوم شعر "زیک‌زا" به این موضوع اشاره‌ای کوتاه و گنگ کرده. توجه کنید:

معرفت نیست، دریغا، در او
(آن دل هرزه‌درا)
که به جای آورَدَم
وانهد با خود در راه مرا.

"او" در این‌جا اشاره به کیست؟ هم اشاره به زیک‌زای بیرون از وجود شاعر است که فاقد قدرت شناخت و معرفت است، هم اشاره به زیک‌زای درون شاعر است که به او با استعاره‌ی "آن دل هرزه‌درا" اشاره شده. یعنی دل بیهوده‌گوی شاعر هم که به زیک‌زایی می‌ماند که آوایش بی‌معناست، بی‌معرفت است و دارای قدرت شناخت رهاننده‌اش از دامهای فریبنده نیست و او را با نوای درونی‌اش یک دم آسوده به جا نمی‌گذارد.

تیر 1392


زیرنوشت‌ها:

(1) و (2) و (3)- در هوای مرغ آمین- سیاوش کسرایی- نشر کتاب نادر- چاپ اول 1382- ص 135
(4)- این عنوان را من برای این شعر برگزیده‌ام. در واقع در دست‌نویس نیما یوشیج این شعر هم مثل تعداد دیگری از شعرهایش عنوان نداشته است. سیروس طاهباز در کتاب شعر "ماخ‌اولا" آن را بدون نام منتشر کرده ولی در مجموعه‌ی شعرهای نیما یوشیج نام "در شب تیره" را برایش برگزیده و در واقع سه واژه‌ی نخست شعر را در مقام نام شعر قرار داده است. این نام به نظر من مناسب این شعر نیست و همان‌طور که عنوان سه شعر دیگر نیما که به سه پرنده‌ی دیگری اختصاص دارد که آنها را در ردیف زیک‌زا معرفی کرده‌ام، از نام آن سه پرنده گرفته شده- "آقاتوکا"، "شب‌آویز" و "مرگ کاکلی"- مناسبترین عنوان برای این شعر هم به نظر من "زیک‌زا" است.

در اوج آسمان آرزو / مهدی عاطف راد

آه ممتدی کشید و سر بلند کرد
دید بادبادکی در اوج آسمان آرزو شناور است
بی‌خیال و خنده‌رو
بر لبان صورتی او نشسته خنده‌ای سبکسرانه و  پر از سرور
چشمهای روشن و درشت او پر از نشاط و نور
گوشواره‌های قرمزش به رقص با نسیم
چشمهای او به بادبادک شناکنان در آبهای آسمان صاف خیره ماند
از وجود او غبار زرد حسرت و دریغ را زدود
بادبادکی که در بلندنای دوردست بیغمی نشسته بود.

گفت با خودش:
کاشکی که من هم از سکونت کسل‌کننده دور می‌شدم
بی‌خیال بودم و  به دور از اضطرابهای دست و پای بند، مثل او
بادبادکی در اوج آسمان آرزو
بودم از تمام یأسها و رنجها رها، نخم به دست کودک امید
کاشکی که او  مرا از این کسالت ثقیل می‌رهاند
و سبکسرانه با خودش در امتداد شوروشوق‌های کودکانه می‌کشاند.

 

پروین اعتصامی



پروین در بیست و پنج اسفند سال 1285 در یک خانواده ادبی در تبریز چشم به جهان گشود. پدرش "یوسف اعتصامی" نویسنده و مترجم بود و مادرش نیز از شعرای دوره قاجار بود. 


پروین درنزد پدرش زبان انگلیسی، عربی و فارسی را آموخت و برای داشتن تحصیلات رسمی به مدرسه آمریکایی ها رفت و در آنجا جزو شاگردان ممتاز شد، حتی مدتی به عنوان معلم انگلیسی در آن مدرسه تدریس کرد . 


پدر پروین یک مشروطه خواه بود. در نتیجه او با فضای سیاسی زمان خود وهمچنین با ادبای مشروطه خواه معروفی همچون" دهخدا "و" ملک الشعرای بهار" آشنایی کامل داشت.


پروین از هفت سالگی شعر می سرود و بهترین اشعارش را زمانی که نوجوان بوده است گفته.  که بعضی از آنها عبارتند از اشک یتیم، گوهر و سنگ، کودک آرزومند و.... 


پروین تنها اثرش یعنی" دیوان اشعارش" را در سال 1315 به چاپ رسانید. در این زمان او به دعوت یکی از دوستان به عنوان مدیر کتابخانه "دانشسرای عالی" مدتی کار کرد ولی مدیریت با طبع شاعر او هماهنگ نبود در نتیجه بعد از نه ماه این کار را رها کرد. 


 پروین اعتصامی شخصیتی منزوی و گوشه گیر داشت که بعد از مرگ پدرش در سال 1316 بیشتر به انزوا کشیده شد. سرانجام این شاعره معاصر در سن سی و چهار سالگی در اثر ابتلاء به بیماری حصبه در پانزدهم فروردین سال 1320 درگذشت.


 چون او یکی از مخالفان سیاست های دولت وقت بود و حتی نشان لیاقتی که از طرف رضا شاه به او داده شده بود نپذیرفت در نتیجه خاکسپاری او در سکوت مطلق برگزار شد. 


پروین اعتصامی استاد "سبک مناظره "در شعر فارسی می باشد و مهمترین ویژگی شعر او این است که نمی توان از اشعارش به شخصیت واقعی او پی برد. 


#لیلا_دلارستاقی 


@ketabdooni ✨

عاشقانه / احمد شاملو

آیدا....!

نازنین ترین چیز من، از ماده و روح...!


نفسی نمی کشم مگر این که با یاد تو باشد؛ قلبم‌ نمی‌تپد مگر این که یادش باشد زندگی دوباره را از کجا شروع کرده است؛ مگر این که یادش باشد برای چه می تپد. آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود، اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، می‌توانستم بگویم که آرام ترین، شادترین و امیدوارترین روزهای عمرم را می گذرانم. ....


#احمد‌_شاملو

" کتاب: مثل خون در رگهای من "


@ketabdooni