دق مرگی سلول های مرده ۱
در چاه ویل حماسه
این همه تاریک
جنسیت جنون گرفته همین است
"شبی چون شَبَه روی شسته به قیر..."*
یک تن که مثل ِ دیگر ِ تن ها نیست
شب،
کور می شود.
شبکور هم
این گونه
چشم از تمام رنگ ها نمی پوشد.
دق مرگ می شود
از موی مادران زمین
از رقص های حماسی می ترسد
این گنگ سالخورده ی تاریک
اینک منیژه ، گیسوی شبگونش
گرد آفرید و اسب و شبیخونش.
۹فروردین ۱۴۰۲
* مصرع نخست داستان بیژن و منیژه/شاهنامه فردوسی
https://t.me/sedaelirav
نپرس از دل خونم، از این انار شکسته
از این پرنده که خود را زده به شیشه ی بسته
چه می شود بگشایی دری به روی من امشب
بگیری این چمدان را از این مسافر خسته
چه می شود که ببینم تویی و دامن گلدار
همان قشنگ همیشه که روبروم نشسته
ببین بهار کشانده به سمت حوض حیاطت
کبوتران رها را دوباره دسته به دسته
ولی کبوتر تنها رسیده تا که بگوید
بهار بر تو مبارک - و عید بر تو خجسته
#محمدرضاحسینی_مود
#نوروزانه
http://t.me/hosseini_muod