بدون تو گریستم
تمام شب ها را
تمام روزها را
نمی توانم برای تو سالگردی بگیرم
تمام تاریخ عزادار توست
خورشید را ندیدم بعدتو
پشت ابرها مانده بود
مرا هم بسوی خودت دعوت کن
زمین یخ کرده است
مردم سالهاست صبح را ندیده اند
تا اشکهای من هست
دریاها خروشانند
نام این آتش ، تنها عشق بود
و عمری که داشت زیر سایه ی این سه حرف
رو به زوال می رفت
هزاران هزار نیستی در این سه حرف
هزاران ترک شدن در سه حرف
نامش تو بود
و اگر می ماندی ، ما می شد
مرا ببخش
نباید دوستت می داشتم
جمال ثریا
ترجمه : سیامک تقی زاده
مانده از شبهای دو را دور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندر او خاکستر سردی
همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشههای من ملالانگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
داستانی حاصلش دردی
روز شیرینم که بامن آتشی داشت
نقش ناهمرنگ گردیده
سرد گشته، سنگ گردیده
با دم پائیز عمر من کنایت از بهار روی زردی
همچنانکه مانده از شبهای دورا دور
بر مسیر خامش جنگل
سنگچینی از اجاقی خرد
اندراوخاکسترسردی
شعر دارای چهار بند است و در وزن رمل(فاعلاتن) سروده شده است و بند اول، به عنوان بند آخر (چهارم) هم تکرار شده است. بندهای شعر به وسیلهی قافیههای «سرد، درد، زرد، باز هم سرد» بسته شدهاند و به یکدیگر پیوند خوردهاند. شاعر در بند اول تصویری از یک زندگی تباه شده به تماشا میگذارد در جایی که محل جوشش زندگی است (جنگل). در جهان خارج، بیرون از وجود شاعر، ویرانههای اجاق کوچکی مانده است. ولی اثری از آتش (زندگی) در آن نمیبینم. آتش خاموش شده، خاکستر آن بر جای است. فاجعهای روی داده است. کلمات «شب، جنگل، سنگچین اجاق، خاکستر سرد» همه در خدمت بیان یک موقعیت تراژیک قرار گرفتهاند که در جهان خارج، جهان طبیعت، روی داده است. او، با نشان دادن این تصویر تراژیک و زندگی هدر شده ما را از عالم خارج به دنیای درون خویش رهنمون میشود، به فضای اندیشههای بی ثمر شده خود. فضایی غبار اندود و ملالانگیز، که تصویر هر چیزی در آن راوی داستانی دردناک است. درست مثل ویرانههای اجاقی خرد در جنگل، این قرینه سازی، جهان بیرون و عالمِ درون شاعر را در یک هماهنگی وحدت یافته نشان میدهد. بند سوم شعر در جهت گسترش پیکرهی شعر حرکت میکند. در ذهن شاعر، دیدن خاکستر در اجاقی خاموش یادآور آن است که روزگاری آتش در این اجاق روشن بوده است که اینک خاموش شده است. روزگاری زندگی در آنجا جریان داشته و حال تنها جای پای آن باقی است، روزگاری شاعر جوان بوده است و اینک در پاییز پیری است و این اجاق خاموش وجود شاعرِ پیر شده کنایتی از جوانی اوست که روزگار شیرینی بوده و آتشی داشته است. این آتش، علاوه بر گرمای زندگی، آتش روشن اجاق هم هست. و در این واژه است که دنیای بیرون و عالم درون شاعر به وحدت میرسند، و آتش در مرکز این پیوندهای درونی شعر به یک نماد محوری تبدیل میشود، آتشی که حال سرد شده، سنگ گردیده. این سرد شدن و سنگ گردیدن در تضادی که با آتش دارد حال و گذشتهی شاعر را تداعی میکند، و دوباره به اجاق سرد پیوند میخورد و آن را به خاطر شاعر میآورد. یعنی اگر شاعر با دیدن اجاق به یاد درون خود و اندیشههای بی ثمر شدهاش میافتد از نگاه به سرنوشت خود نیز به یاد اجاق خرد خاموشی در جنگل میافتد و این، دایرهی پیکره شعر را کامل میکند. در شعر اجاق سرد با یکی از زیباترین و استوارترین شکلهای شعر نیما مواجه میشویم که همه اجزای آن با منطقی محکم در جای خود قرار گرفته در سرشت ناگزیر شعر بر ضرورت حضور خویش پای میفشارند که در آن عالم بیرون تمثیلی برای درون و عالم درون تمثیلی برای جهان بیرون است و بس.
عالم بیرون —- درون —- درون —- عالم بیرون
▪ چند شعر کوتاه از لیلا طیبی (رها)
(۱)
من،،،
آفتابگردانم!
وقتی خورشید من نباشد
دل به هیچ چراغ هرزهای نمیبندم!
(۲)
پا به ماهست ذهنم،
خیالت را!
چه وقت کودک آمدنت؛
-پا به خانهام بگذارد؟!
(۳)
آه،،،
ای سببِ دلتنگیهای من
کاش، از قاب عکس
--بیرون میزدی!
(۴)
بیکَس و کارم اما؛
به مهمانی گنجشکها،
--دعوتم!
(۵)
سنجاقکِ بازیگوش،
تصویرِ ماه را
مخدوش کرد...
***
برکه،،، از خشم لرزید!
(۶)
ماه را؛ من بر میدارم،
و تو،
سبدی ستاره بچین
در وعدگاه به کارمان میآید!
لیلا طیبی <>leila.t.19900@gmail.com
سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی، در سال 1306 در تهران متولد شده و در سال 1393 در گذشته است. او نویسنده و غزلسرای ایران است که کانون نویسندگان ایران را تاسیس کرد. وی در طول زندگی خود بیش از 600 غزل را در 20 کتاب چاپ کرده است. او را به علت سرودن غزل های بی مثال فارسی خود، به نیمای غزل می شناسند. از جمله آثار او می توان به سه تار شکسته، جای پا، رستاخیز، کولی و نامه عشق، مجموعه آثار، شعر زمان ما و غیره اشاره نمود.
سیمین بهبهانی که به علت مشکلات تنفسی و قلبی در بیمارستان پارس تهران بستری بود، از پانزدهم مرداد در کما به سر میبرد و سرانجام ساعت یک بامداد روز سه شنبه، 28 مرداد 1393 خورشیدی برابر با 19 اوت 2014 میلادی، در سن 87 سالگی درگذشت. پیکر او با حضور مردم و ادیبان و هنرمندان از مقابل تالار وحدت تشییع شد و در بهشت زهرا در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد. شهریار