سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

بهانه / مریم قدس ولی


راس ساعت پاییز
دل بهانه می‌گیرد؛
یک جوانه می‌میرد.

#مریم_قدس_ولی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━═━⊰

صخره / سعید سلطانی طارمی



صخره ای کنار جویبارکی
ریشه کرده ایستاده بود
در شکاف گردنش بلوط نازکی
سبز و تشنه می طپید.
بادگونه ای که زلفهاش را
می کشید روی خار و خاک و صخره و درخت
در مسیر جویبار می دوید
بی خیال له له بلوط.

آهویی که آب خورده از کنار صخره می گذشت
آه و اوه برگهای سبز تیره ی بلوط  را
دید و درک کرد تشنه  است و تشنگی
بی گمان شروع مردن است

رو به صخره گفت: ای بزرگ سربلند
حال که بلوط را
در شکاف گردنت قبول کرده ای
سال را که خشک بود و تندخو به یاد آر
در شکافهای تو نمی نمانده است
ریشه ی بلوط
در عمیق تو به راه بسته خورده است
مهربان و اهل درد باش!
راه ریشه را
قد نیش پشه ای اگر شده
بازکن به آب جویبار.
آب دادن درخت تشنه¬، گفته اند:
آب دادن تمام جنگل است.
صخره ی سترگ!
آب ده به جنگل بزرگ.
                   3/5/402

جلتجا / امیر دادویی


اگر او را شب غفلت کنار زندگی نومید کردم من
فقط بر بی سرانجامی روز افزون خود تاکید کردم من

اگر در دور دست ساحلی آرام شرم سایه ام پیداست
وضویی را به قصد قربت لبهای خشک بید کردم من

شهادت میدهد ابری که روی ماه را این سالها پوشاند
خدا را نذر شبتابی که در تاریکی ام تابید کردم من

عبوری بود از فانوسها تا قصه ی غمگین تاریکی
تمام اشک خود را وقف شمعی که نمی پایید کردم من

کنار جلجتای سالها سردر گمی در جاری تقویم
حلالم کن، لبانت را اگر آن روزها تردید کردم من




نوزدهم مرداد چهارصدو دو
#امیردادویی

@amirdadooei

استقبال / سید مرتضی معراجی


«««««««؛

باد می آید و می روبد پاک
گرد و خاک در و دیوار حیاط

شوق در خانه دل
گستٓرٓد باز بساط

و در انبوهی و سر سبزی یاس
مرغکان می خوانند
وقت
         وقت غزل و پرواز است
همه شان می دانند

شعر «دیدار امید»۱
بهترین زمزمه ای است
که بر این لب جاری است

چشمهایم نگران
           خیره بر عقربه ی
            ساعت دیواری است

آه
    مهمان عزیز
                   میزبانت دیگر
                  طاقتش سر رفته

تا ز دورت بیند
                دلش از سینه برون
                   تا لب در رفته

۶۵/۳/۳۱

------------------؛
۱: اشاره ای هم به «لحظه دیدار» م. امید است.
#معراجیسیدمرتضی
@walehane

خبط / کوروش آقامجیدی

نه حالمون خوبه، نه اهلِ لبخندیم .
یه خبطِ غمگین از خودِ خداوندیم.

به باخت می تازیم . به بُرد می بازیم
نمی دونیم اما  هنوز چن چندیم .

درختِ یائسه ی یه معبده که یه عمر ،
به شاخه هاش با شک ، دخیل می بندیم.

یه ردِّ برجسته، یه زخم سربسته ،
رو این تنِ خسته ، چه دردها کندیم !

یه دستِ بیرون مونده از یه باتلاقیم
همینجا می پوسیم. همینجا می گندیم .

نه حالمون خوبه، نه اهلِ لبخندیم
یه خبطِ غمگین از خودِ خداوندیم.

#کوروش_آقامجیدی

۰