سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

بیبا / محمد ابرغانی

بی با

بی با بیا که  عمر وفایش چقدر کم

بیبا بیا که کرده محاطم خدنگ غم


 می پرسی از من ، اینکه مراد ت چیست

از بیبا

بیبا شبیه ریرا ، یک اسم مبهمست

چیزی برای اینکه بگویند

شاعر دایره واژه اش عمیقست

شاعر چقدر فرز و دقیقست


بیباااااااا

بیبااااا

بیبا بیا که داغ فراقم

کردست طاق ، طاقت من را

دیدید من به جای مرا ، من را

 اعمال  می کنم

یعنی  که هر چه  قاعده باشد

اغفال می کنم


بیباااااا

بی باااااا

سنگ / محسن صلاحی






با سنگ سنگ باشی سنگ است تا ابد
گاهی برای لمس دلش باید
آیینه بشکند




توصیه آنتوان چخوف

یک کار هنری وقتی ارزش دارد که بار مسائل جدی اجتماعی را داشته باشد. هنری مهم و با ارزش است که علیه بردگی قد علم کند، یا مبین خشم و انزجار خالقش نسبت به مفاسد طبقه‌ی اشراف باشد. داستان‌ها و رمان‌هایی که پر از آه و ناله است و نوشته‌هایی که راجع به عاشق شدن و یکی فارغ شدن دیگری از عشق باشد، به شما می‌گویم، چنین مطالبی کاملاً بی‌ارزش و محکوم به فناست.
ما درمورد افراد خلاق همچون شکسپیر و گوته صحبت نمی‌کنیم، بلکه بحث ما راجع به صدها نویسنده‌ی باذوق و متوسط‌الحالی است که اگر تنها عشق را رها کنند و خود را وقف آوردن دانش و عقاید و افکار انسانی به میان توده مردم  بسازند، پیشرفت زیادی خواهند کرد.

#آنتوان_چخوف
#سه_سال

مطالعه /کارلوس فوننتس

"مطالعه، هر چیزی را عوض می‌کند!
هر چیزی را به سطح بالاتری از وجود و فراتر از روزمرگیِ ابلهانه می‌کشاند"

"از دنیا تقلید نکنیم، بلکه دنیاهای جدیدی بسازیم که در دسترس همه باشد، منحصر به فرد و غیرتکراری، دنیایی درون دنیایی دیگر"
@kharmagaas
کنستانسیا - کارلوس فوئنتس y

کنش‌گری خالی از آگاهی و معرفت / فرهاد قنبری


همانگونه که «دین بدون معرفت» در نهایت به دگماتیسمِ خشک و عبوسی منتهی می شود که به راحتی آب خوردن سر انسانها را از تن جدا می کند و فجایع و جنایت هایی شبیه جنایات داعش و طالبان و القاعده را رقم می زند، «تقابل بدون معرفت» با یک نظام سیاسی و اعتقادی هم ممکن است به جریانات دین ستیز و انسان ستیزی منجر شود که همگان را با خط کش «دیندار» و «بی دین» و «خودی و غیرخودی» مورد سنجش قرار دهد و هر چیزی که رنگ و بوی دینی یا نزدیکی به گفتمان حاکم دارد را با نفرت و خشونتی مهار نشدنی نفی نموده و خواهان نابودی آنان باشد.

جامعه ایران به واسطه چند دهه حاکمیت گفتمان ایدئولوژیک دینی که با سخت گیری ها و دخالت های فراوان در حوزه خصوصی زندگی شهروندان همراه بوده، باعث شکل گیری پاد(ضد)گفتمانی واکنشی و بدون معرفت (گفتمانی که گریز و دوری جستن از دین و دال‌های گفتمانی حکومت را نه بر اساس تعلقات فکری و فلسفی بلکه بر اساس نفرت و خشونت و مقاومت در برابر گفتمان حاکم انتخاب کرده است) شده است که با هر چیزی که رنگ و لعاب و بوی دین و دینداری و فلسطین و ایثار و شهداء و امثالهم  می دهد، به مبارزه رفته و با ادبیاتی خشن و پر از نفرت در پی انتقام از آنان است.
در این پادگفتمان ستیزه‌جویانه و کینه‌توزانه (که در ضدیت با گفتمان حاکم شکل گرفت) به هر گروه، جناح یا فردی که رفتار و گفتار و کردارش اندک رنگ و بوی دینی و یا نزدیکی به گفتمان حاکم داشته باشد (فرقی نمی کند از عبدالکریم سروش و شبستری تا فلان مارکسیست و لیبرال و یا مُلای روستایی دور افتاده) حمله کرده و او را با رکیک‌ترین و زشت‌ترین و خشن‌ترین توهین و ناسزاها و تهدیدها مورد نوازش قرار می دهد.

واکنش چند سال قبل این طیف به قتل طلبه همدانی توسط یکی از الوات این شهر را به خاطر بیاوریم. در آن حادثه صفحه قاتل پر بود از کامنت ها و لایک هایی که او را با القاب قهرمان و پهلوان مورد ستایش قرار می داد و بدون آنکه به دنبال آگاهی از شرایط زندگی و جرم یا بی گناهی مقتول باشد، او را به صرف طلبه بودن مستحق قتل و مرگ می دانست.
یا برخی واکنش ها به خبر درگذشت دکتر داود فیرحی را به خاطر بیاوریم. این افراد خشونت‌طلب با دیدن چهره و تصویر آقای فیرحی و به صرف اینکه ایشان لباس روحانیت به تن دارند [و بدون کوچکترین شناختی از ایشان و حتی احساس نیاز به شناختی] خود را محق می دانستند که با زشت ترین و رکیکترین توهین ها به ایشان حمله ور شوند و در مقابل هر اعتراضی هم زبان به درشت گویی و فحاشی گشوده و به اسم مدرنیسم و عقل گرایی، همه را عقب مانده و متحجر خطاب کرده و کورکورانه بر شعله کینه و نفرت عمومی بدمند. یا واکنش کینه توزانه و غیرانسانی این طیف به تراژدی فلسطین را بنگریم. آنها مردم غزه و فلسطین را به صِرف اینکه جمهوری اسلامی از آنها حمایت می‌کند، لایق بدترین نوع مرگ و تحقیر می‌دانند.

این طیف که عمده آگاهی سیاسی و فلسفی و اجتماعی‌اش محصول چند برنامه شبکه «من و تو» و «اینترنشنال» و چند صفحه اینستاگرامی و تلگرامی است نه از تمدن «ایرانی-اسلامی» چیز خاصی می داند و نه شناخت درستی از اجتماع سیاسی و تاریخ و فرهنگ و سنت دارند. برای مثال درک و شناخت عموم آنها از حافظ و مولوی و فردوسی و سعدی و عرفای بزرگ و ملاصدرا و سهروردی و.. خوانشی عجیب و غریب است که با تک جملات مجازی در شبکه های اجتماعی شکل گرفته است. این طیف در ذهن خود آینده ای از ایران ساخته است که در آن هیچ نیازی به دین و معنویت و اخلاق دینی نیست.

حکایت این طیف که خود را در مقام اپوزسیون رادیکال و خواستار تغییرات بنیادی معرفی می کند، حکایت عجیب و ترسناکی است. توده هایی که از هر اندیشه و تفکر و متفکری گریزانند، کنش سیاسی را در فحاشی و درشت گویی و تکرار کلیشه «سگ زرد و شغال» می دانند(محمد خاتمی و علم الهدی برایشان یکسان است و به همه با یک ادبیات حمله می کنند)، توان و قدرت تشخیص خوب و بد را ندارند، به دم دستی ترین و مبتذلترین نحله ها و گرایش های سیاسی و فکری و هنری علاقه نشان می دهند، به شدت "غیر" ستیزند و هر سخنی که اندک بویی از نزدیکی به گفتمان حاکم و یا دین داشته باشد را با تندترین و زشت ترین شکل و ادبیات ممکن پس می زنند، درک چندانی از مفهوم آزادی ندارند، اخلاق و فرهنگ و اندیشه را پرطمطراق و دهن پر کن می دانند و با هر دریافت و فکری جز دریافت و فکر خود، دشمن خونیند.
این طیف که امروز مدعی تغییر و گذار از وضع موجود به اتوپیای ذهنی خود است. طیفی ترسناک و دگم و انتقامجو است که اگر به قدرتی دست پیدا کند روبسپیرها و خلخالی های خود را با حدت و شدت بیشتر بازتولید خواهد کرد.
@kharmagaas