سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

لنج / عبدالمهدی نوری

مثل لنجی که برنخواهد گشت،  قسمتم کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بی رحم است اولین درس ناخدا شدن است

دستهایت شبیه لنگرگاه، خسته و بی قرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان، غرق در وحشت رها شدن است

گفتی از من به بعد... گفتم نه! بعد تو، هیچ کس نخواهد بود
سینه‌ام  قبر یک نفر باشد بهتر از کاروان سرا شدن است

ما دو آواز تلخ و ناخوانده، ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بی شک، در تب و تاب هم صدا شدن است

در جهانی که عشق کافی نیست، چاره ای جز خیال بافی نیست
بافه هایی که دوست می داریم، همه در حال نخ نما شدن است

لنج من بی مهار و بی لنگر، روی آب ایستاده بی حرکت
این رها بودن و جدا نشدن بدترین شکل مبتلا شدن است

#عبدالمهدی_نوری

الاغها / حمدیان

از نو رسیده یونجه به باغ الاغ ها
تحریک شد دوباره بزاق الاغ ها
هرجا دوباره بحث همین اتفاق هاست
اخبار دست اول و داغ الاغ ها
یک عده مثل خرمگس از صبح تا غروب
هی می شوند موی دماغ الاغ ها
کافی است تا که بوی خر مرده بشنوند
صف می کشند پشت اتاق الاغ ها
خرها همان خرند به قول شما فقط
تغییر کرده زین و یراق الاغ ها
هرگز خری عقیم نبوده از آن نظر
هرگز نبوده کور اجاق الاغ ها
وقتی چراغ رابطه تاریک بوده است
روشن نبوده نیز چراغ الاغ ها
تنها حساب خرتوخری را نکرده بود
قانون ازدواج و طلاق الاغ ها
من فکر می کنم که همه فکر می کنند
گاهی به پای لاغر و ساق الاغ ها
جمعی به فکر نظم نوین جهانی اند
با دسته بیل و چوب و چماق الاغ ها
شاید دوباره زحمت بار زمین ما
افتاده روی دوش الاغ الاغ ها
گویی صدای عرعر تازه شنیده است
دنیا دوباره رفته سراغ الاغ ها..
https://
telegram.me/khertenagh

اضطراب / ثریا صفری


آرام کن با روح دریا اضطرابم را
طوفان به وحشت می کشاند انتخابم را

در من هزاران سایه ی بیدار می میرد
وقتی نمی داند کسی حتی جوابم را

زخمی درون مغز ناهنجار ساعتها
در حال رشد است و نمی فهمد شتابم را

از ناگهان عمر می ترسم نباید که-
این لحظه ها از من بگیرند آفتابم را

قد می کشد بغضی غریب از سمت باورهام
من را دعا کن تا بگریانم سرابم را

آدینه ی دیدارمان کی می رسد تا  باز
با نام تو معنا کنم تعبیر خوابم را

#ثریا_صفری

@naghdehall

آه / هوشنگ چالنگی

آه من می‌دانم
که فرورفتنِ یال‌های من در سنگ
آیندگان را دیوانه خواهد کرد
و از ریشه‌ی این یال‌های تاریک
روزی دوست فرودمی‌آید وُ
تسلیتِ دوست را می‌پذیرد



صلیب رنج /عدنان الصائغ / صالح ابو عذار



می‌دانم
می‌دانم
ناشناخته خواهم مُرد بی‌هیچ مرثیه‌ای در پیچ‌وُخمی
امّا
امّا
شعرهایم
چونان زخمِ مسیح،
خون‌چکان خواهند ماند بر صلیبِ رنجِ بینوایان
و می‌بالند
بسان سایه‌های اکالیپتوس در میدان‌های سرزمینم!

.

#عدنان_الصائغ
برگردان #صالح_بوعذار