سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

بر گردان دو شعر کوتاه از "احمد مطر" /زهرا ابومعاش


 

"احمد مطر" اوایل دهه ی پنجاه میلادی در عراق چشم به جهان گشود. او از سن چهارده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد. شعرهای اولیه او در قالب غزل و با محتوایی عاشقانه بود اما خیلی زود بر اثر فضای متشنج و دیکتاتور حکومت وقت عراق به شعرهای انقلابی و اعتراض آمیز روی آورد. در مناسبتهای ملی به میان مردم می رفت و اشعار سراسر شور و حماسه خویش را می سرود. البته این کار برای او گران تمام شد و مجبور به ترک وطن گردید و عازم کویت شد. و بالاخره در لندن مستقر شد و اشعار آتشین خود را علیه حکومت بعث عراق و دیگر حکومتهای مستبد عربی در همان جا سرود و منتشر کرد. او تا کنون در لندن اقامت دارد.

 


دمعة على جثمان الحریة

 

أنا لا أ کتب الأشعار فالأشعار تکتبنی ،

أرید الصمت کی أحیا، ولکن الذی ألقاه ینطقنی ،

ولا ألقى سوى حزن، على حزن، على حزن ،

أأکتب أننی حی على کفنی ؟

أأکتب أننی حر، وحتى الحرف یرسف بالعبودیة ؟

لقد شیعت فاتنة، تسمى فی بلاد العرب تخریبا ،

وإرهابا

وطعنا فی القوانین الإلهیة ،

ولکن اسمها والله ... ،

لکن اسمها فی الأصل حریة..

 

قطره اشکی بر جنازه آزادی

من اشعارم را نمی نویسم

شعرها مرا می نگارند

برای زنده ماندن باید خاموش بمانم

اما آنچه در برابر دیدگانم می گذرد مرا به سخن وا می دارد

و جز غم و اندوه و باز اندوه، چیزی نمی بینم

بنویسم که زنده ام در حالی که روی کفن خویش نشسته ام؟

یا بنویسم که آزادم در حالی که حتی حروف نیز در غل و بند بردگی هستند؟

من دلبری را تشییع کردم که در سرزمینهای عربی،

نامش را خرابکاری نهاده اند

و تروریسم

و اعتراض و افترا بستن به قانون پروردگار شمردند؛

ولی به خدا سوگند نام آن ،

نام اصلی آن آزادی ست...

 

 

 

 

2-

ثورة الطین ..!

 

وضعونی فی إنـاءْ

ثُمّ قالوا لی : تأقلَـمْ

وأنا لَستُ بماءْ

أنا من طینِ السّمـاءْ

وإذا ضـاقَ إنائـی بنمـوّی

..یتحطّمْ!

 

 

شورش گل !

مرا در جامی قرار دادند

آنگاه گفتند : سازگار شو !

اما من آب نیستم

من از گل آسمانی سرشته شدم

و اگر این جام گنجایش رشد مرا نداشته باشد ،

در هم می شکند !

 

بیدار باش/محمد رضا راثی پور


از زنگ ساعت تا سقوط از پله های خواب

یک لحظه حتی نیست

اما در این کوتاه ِغافل گیر

چون آدم ِمطرود از فردوس

از هر چه می بینی شوی دلگیر

صبح ِ تو در چشم ِ عجول ِ تاکسی تصویر تکراریست

خورشید جز نوری مزاحم نیست!


تا کی در این بیدار باش ِ اضطراب آلود

محروم از سیّالی و وارستگی باشی

و لحظه هایت بگذرد سنگین و خواب آلود


فروردین 88

علی موسوی گرمارودی/به اهتمام رابین



علی موسوی گرمارودی به همراه نعمت اله میرزاده(م.آزرم) و شفیعی کدکنی نخستین شاعرانی بودند که با رویکرد مذهبی به سرودن شعر در قالب نیمایی و نوقدمایی پرداختند. گرمارودی با پاره ای از مجلات موجه روشنفکری همکاری داشت و اشتهارش عام تر بود.این اشتهار به ویژه هنگامی گسترش یافت که شعر "خاستگاه نور" او در سال 1347 برنده بهترین شعر شد.اینگونه گرمارودی  هنوز تشخص نافذ و استقلال زبانی لازم را نداشت که شعرش به تنهایی شاخه ای تحت نام شعرنو مذهبی به وجود آورد. بخش هایی از شعر "خاستگاه نور" را می خوانیم:


غروبی سخت دلگیر است
و من بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت و ساکتی، تنها
که می گویند: روزی، روزگاری، مهبط وحی خدا بوده ست
و نام آن "حرا" بوده ست...
برون از غار
زپیش روی و پای من، تا هرکجا سنگ و بیابان است
هوا گرم است و تبدار است اما می گراید سوی سردی، سوی خاموشی
و خورشید از پس یک روز تب، در بستر غرب افق، آهسته می میرد
و در اطراف من از هیچ سویی ردپایی نیست
و ذهن خسته و تنهای من ، چون مرغ نوبالی
که هردم شوق پروازی به دل دارد
می جوید به کاوش های پیگیری، نشانی های مردی را
نشانی ها که شاید مانده برجا، دیردیر، از سالیانی پیش
و من همراه مرغ ذهن خود، در غار می گردم
و پیدا می کنم گویی نشانی ها که می جویم
همان است ، اوست
کنار غار، اینجا، جای پای اوست، می بینم.
و می بویم تو گویی بوی او را نیز
همان است، اوست
یتیم مکه، چوپانک، جوانک، نوجوانی از بنی هاشم
و بازرگان راه مکه و شامات
امین، آن راستین، آن پاکدل، آن مرد
و شوی برترین بانو، خدیجه
نیز، آنکس که سخن جز حق نمی گوید
و غیر از حق نمی جوید
و بت ها را ستایشگر نمی باشد
و اینک: این همان مرد ابرمرد است
"محمّد" اوست...

شمرده تر/هومن گلهو

*****

مثل یک کتاب کهنه
                              رویِ رف
خاطرم پر از حروف مات و
                  رنگ و رو پریده است.
خواهشن
مرا شمرده تر ورق بزن
                              یواشتر بخوان.


رکود/محمد رضا راثی پور

شهریور ماه برای علاق مندان شعر و ادبیات یاد آور ایام خاموشی دو شاعر شهیر معاصر، مرحوم مهدی اخوان ثالث و شهریارست .دو شاعری که به سهم خود و با قابلیتهایی که داشتند آفاق جدیدی را فرا روی شعر معاصر گشودند و اثری ماندگار در شاعران پس از خود گذاشتند.بحث در مورد وسعت و دامنه تاثیر این دو شاعر بزرگ از چشم تیز بین محققان ادبی پنهان نمانده و از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است.هدف نگارنده از اشاره به این موضوع احساس غبنی است که چرا دیگر این شاعران موج آفرین تکرار نمی شوند.چرا با وجود به عرصه آمدن شاعرانی که از حیث معلومات اکتسابی و قریحه خدادادی از هر حیث در نهایت کمال هستند دیگر چنین تاثیر و موج آفرینی احساس نمی شود و آیا رکودی که فعلا گریبانگیر اقتصاد شده به ادبیات هم تسری یافته و شاهد بی اقبالی و عسرت بازار شعر هستیم؟


بدون سامان یافتن وضعیت آشفته فرهنگ و ادبیات یک نسل هیچ خشت تمدنی روی هم گذاشته نمی شود و انتظار پیشرفتی در شاخص های علمی و اقتصادی نمی رود.

این خطر جدی که ممکن است تیشه به ریشه ادبیات این مرز و بوم بزند شایسته بذل توجه است و نباید از آن آسان عبور کرد.بنده حقیر گاها در این خصوص با دوستان تبادل نظر کرده ام که کمابیش  متوجه این قضیه هستند ولی نوعی رخوت و بی انگیزگی جاری و ساری شده است که مجال واکنش را از ما سلب کرده است.

مگر حادثه غیر مترقبه و اتفاقی رخ دهد که این فضای رخوت و سکوت را دگر گون کند