سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

از نامه های احمد شاملو به آیدا / منبع literature

@literature9


آیدا ...

بگذار بی‌مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم:

که من در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذت‌‌ها، آتش و شور و حرارتِ آن را می‌خواهم.

بیش از هر چیز، شوق و شورش را می‌پسندم و بیش از هر چیز، بی‌تابی‌ها و بی‌قراری ‌هایش را طالبم.

سکوتِ تو، شعر را در روحِ من می‌‌خشکاند!

شعر، زندگی من است. حرف‌های تو مایه‌‌های اصلی این زندگی است و مایه‌های اصلی این زندگی می‌باید باشد.



#احمد_شاملو

توضیحِ احمدشاملو درباره‌ی «مرگِ نازلی»


@literature9


وارطان سالاخانیان پس از کودتای 28 مردادِ 1332 گرفتار شد.

وارطان یک بار شکنجه‌ای ‌جهنمی را تحمل کرد و به چند سال زندان محکوم شد منتها بارِ دیگر یکی از افراد حزبِ توده در پرونده‌ی خود او را شریکِ جرمِ خود قلمداد کرد و دوباره برای بازجوئی از زندانِ قصر احضارش کردند.

من او را پیش از بازجویی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغ‌های شیاروارِ پوستِ کنده شده به وضوح نمایان بود.

در شکنجه‌های طولانی بازجویی مجدد بود که وارطان در پاسخ سؤال‌های بازجو لجوجانه لب از لب وا نکرد و

حتا زیر شکنجه‌هایی چون کشیدن ناخن انگشت‌ها و ساعات متمادی تحمل دست بند قپانی و شکستن استخوان‌های دست و پای خویش حتی ناله‌ای نکرد.

شعر، نخست « مرگِ نازلی » نام گرفت تا از سدِ سانسور بگذرد، اما این عنوان شعر را به تمامیِ وارطان‌ها تعمیم داد و از صورتِ حماسه‌ی یک مبارز به خصوص در آورد.

نمونه های شعر دیروز برای تبرک

زیک زایی / نیما یوشیج


در شب تیره چو گوری که کند شیطانی

وندر آن دام دل افسایش را
دهد آهسته صفا،
زیک زیک، زیک زایی
لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده به جا.
بال از او خیسیده
پای از او پیچیده.
شده پرچین اش دامی و من اش دام گوشا.
معرفت نیست دریغا! در او
آن دل هرزه درا.
که به جای آوردم
وانهد با خود، در راه مرا.
زیک زیک، زیک زایی
لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده به جا.

نام / عمران صلاحی

درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

دل شکفتهٔ مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن!


  موج / سیاوش کسرایی



شناور سوی ساحل های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما با هم
تلاش پک ما توام
چه جنبش ها که ما را بود روی پرده دریا
شبی در گردبادی تند روی قله خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی پیوند مان بر آب
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی خورشید
که روزی شب چراغش بود و می تابید
به هر ره می دوم نالان به هر سو می دوم تنها



نماز میت / علی الوردی

@literature9



 فی وطنی یوجد مستشفى سیء لعلاجک،

و عشرات المساجد الفاخرة للصلاة علیک عند موتک


در وطنم

برای درمانت یک بیمارستان بد وجود دارد

و ده‌ها مسجد باشکوه

برای خواندن نماز میّت، بر تو! 



#علی_الوردی 

استاد دانشگاه، مورخ و جامعه‌شناس عراقی

سین هفتم / احمد شاملو


سین هفتم

سیب سرخی‌ست،

حسرتا 

که مرا 

نصیب

از این سفره‌ی سنت

سروری نیست

شرابی مردافکن در جام هواست،

شگفتا 

که مرا 

بدین مستی

شوری نیست.

سبوی سبزه‌پوش

در قاب پنجره

آه 

چنان دورم

که گوئی جز نقش بی‌جانی نیست.

و کلامی مهربان 

در نخستین دیدار بامدادی 

فغان 

که در پس پاسخ و لبخند

دل خندانی نیست.

بهاری دیگر آمده است

آری 

اما برای آن زمستان ها که گذشت،

نامی نیست

نامی نیست.



#احمد_شاملو