سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نمونه های شعر دیروز برای تبرک

ریرا /نیما یوشیج


«ری را»… صدا می‌آید امشب

از پشت « کاچ» که بند آب

برق سیاه تابش تصویری از خراب

در چشم می‌کشاند

گویا کسی است که می‌خواند

اما صدای آدمی این نیست

با نظم هوش ربایی من

آوازهای آدمیان را شنیده ام



در گردش شبانی سنگین؛

زاندوه های من

سنگین تر

و آوازهای آدمیان را یکسر

من دارم از بر

یکشب درون قایق دلتنگ

خواندند آنچنان؛

که من هنوز هیبت دریا را

در خواب

می بینم

ری را. ری را…


دیدار / مهدی اخوان ثالث


به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی‌خوابی
در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم


بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم ترا خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!


ای کاش / احمد شاملو


با چشم‌ها
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای،

دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.

فریاد برکشیدم:
« اینک
چراغ معجزه
مَردُم!
تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
در چشم‌های کوردلی‌تان
سویی به جای اگر
مانده‌ست آن‌قدر،
تا
از
کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
پروازِ آفتاب را !


با گوش‌های ناشنوایی‌تان
این طُرفه بشنوید:
در نیم‌پرده‌ی شب
آوازِ آفتاب را!»

« دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پروازِ روشنش را. آری!»

نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:

«ــ با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را!»

باری
من با دهانِ حیرت گفتم:

« ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر می‌کنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»

هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:

« این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل می‌طلبد.»

توفانِ خنده‌ها…

«ــ خورشید را گذاشته،
می‌خواهد
با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»

توفانِ خنده‌ها…

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.

سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.

آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.

(ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
با نانِ خشکِشان.
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)

افسوس!
آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!

ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.

ای کاش می‌توانستم
یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.

ای کاش
می‌توانستم!

مسئولیت / اروین د. یالوم

همه‌ ما با بداقبالی‌های طبیعی‌ای مواجهیم که زندگی‌مان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. برای مثال، رویدادهای اتفاقی_ معلولیت جسمانی ، تحصیلات پایین ، سلامت ناگافی و مانند این‌ها_ ممکن است هریک از ما را از یافتن هدفهایمان  بازدارد ، ولی این بدان معنی نیست که ما مسئولیت (یا انتخابی) در برابر این موقعیت‌ها نداریم. ما هنوز در برابر آنچه با کاستی‌هایمان می‌کنیم ، مسئولیم؛ در برابر منشمان نسبت به این کاستی‌ها مسئولیم؛ در برابر غم، خشم، افسردگی‌ای که در جهت تقویت آن «ضریب بداقبالی» اولیه عمل می‌کند تا فرد را شکست دهد، مسئولیم... وقتی همه‌ چیز دیگر با شکست مواجه می‌شود ، وقتی ضریب بداقبالی بالاست ، باز فرد مسئول منشی‌ست که نسبت به آن بداقبالی در پیش می‌گیرد: اینکه با افسوس و تاسفی تلخ زندگی کند یا راهی بیابد که بر کاستی‌اش پیشی بگیرد‌ و‌به رغم آن ، زندگی پرمعنایی برای خود بسازد.

#اروین_د‌_یالوم
کتاب: روان درمانی اگزیستانسیال



کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel

جهان زیرسیگاری من است / کانال معرفی کتاب

« نام یکی از این دو کتاب است که شامل مصاحبه های پناهی از سال 68 تا 76 می شود. کتاب دیگری که از حسین پناهی منتشر شده «نوید یک روز بلند نورانی» نام دارد که مجموعه مصاحبه ها و چند سخنرانی این بازیگر و شاعر فقید در طی سال های 76 تا 83 است.

در بخشی از جهان زیر سیگاری من است آمده است: «عشق دروغ پیچیده و شیرین و عجیبی است که در بخش خلاقیت های ذهنی قابل ستایش و بررسی است. عشق اسم مستعار امیدهای ناگزیری است که شنبه ما را به یکشنبه می کشاند ... همین عشق و لااقل یکی از قویترین شاخه های همین عشق، در تحلیل علمی حضور انسان به دروغی فریبا تبدیل می شود و ما را مجبور می کند تا در حیاط به دنبال چیزی بگردیم که در جیب کُتمان سنگینی می کند ... البته این تصور به ظاهر مبتذل از کلمه طلایی عشق هیچ منافاتی با کهکشان ارزشهای آن ندارد. اما برای خودم همیشه سؤال بوده است که چرا در افق دید عرفا، ملکه عشق همیشه مزین به گیسوهای افشان بوده. این تعبیر، پاکترین تعابیر ممکن است.»

#حسین_پناهی
#جهان_زیرسیگاری_من_است