سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

تفنن های علامه هادی سینا در مقوله شعر / محمد رضا راثی پور

کسانی که دستی در ادبیات و سرودن شعر دارند می دانند که این هنر و توانایی خواه نا خواه چنان با ذهن و زبانشان عجین می شود که انگار جزء لاینفک از زندگیشان است.و ترک کردن این عادت به هیچ وجه برایشان مقدور نیست جز با ترفند اهتمام به مسایل فنی و مباحث نظری ادبیات که سبب می شود در ضمیر ناخود آگاهشان مقوله شعر به  نوعی بازی فنی و تصنعی با کلمات تقلیل یابد.اصولا وقتی از دید فنی و زبان شناسی و علم بدیع به شعر نگاه کنیم شعر دیگر آن حالت ناگهانگی و غیر منتظره اش را از دست می دهد و محقق می تواند هر اتفاق زبانی را پیش بینی کند و بر مبنای علم بدیع توضیح دهد .
سالها پیش این مسئله را مرحوم استاد عابد( که افتخار تلمذ در محضرش را دارم) مطرح کرده بود و با مثالی گفته بود که ما مثلا شیرینی کشمشی را در کلیت به عنوان یک شیرینی و جزء تنقلات پذیرایی در ذهنمان تعبیر و تصویر می کنیم.ولی  ذهن کارگر قنادی که هر روز این شیرینی را می پزد بر مهارتهای پختن شیرینی متمرکز است لذا آن لذتی که ما از شیرینی می بریم او نمی برد.
غرض از این مقدمه طولانی گریزی به طبع آزمایی های علامه هادی سیناست که برای بنده حقیر معماییست که چگونه شخصی که به تحقیق و تحفص در متون ادبی می پردازد چگونه می تواند شخصیتی دوگانه داشته باشد که در عین حال چون شاعری بر کنار از درس و بحث و فحص شعرهای روان و زلالی بیافریند که هم سنگ آثار ادیبان سرشناسی  مثل ادیب نیشابوری ، ملک الشعرای بهار ، فروزان فر و دکتر حمیدی  ،که با ایشان هم عصر بودند باشد.
عشقت عنان گرفته ز من پا به پا برد
آخر ندانم این دل و جان را کجا برد
در حیرتم چه جذبه بود در نهاد عشق
کو هر کجا بود،دل و جان از قفا برد
زیبا تر از وجود تو دیگر نپرورد
در نقش،آدمی قلمی گر قضا برد
استاد علامه هادی سینا یکی از نام آوران عرصه صرف و نحو عربی بود که بزرگانی چون علامه بدیع الزمان فروزان غگفر ایشان را به عنوان یکی از دانشمندان قرن ششم هجری که از قرون شکوفایی تمدن اسلامی بوده یاد می کند
 
یکی از چهره های ناشناخته در زمینه صرف و نحو عربی مرحوم علامه هادی سیناست.ما در این وجیزه کوتاه به جنبه دیگری از وجوه شخصیتی ایشان یعنی اشعاری که از ایشان بجا مانده می پردازیم و سعی می کنیم از لحاظ زیبایی شناسی و ادبی شعرهای بجا مانده از ایشان را بررسی کنیم.
به قرار اطلاع مرحوم سینا به شعر به نگاهی تفننی داشته لذا در تالیف آثار خود جدی نبوده و به همین واسطه چون قضاوت ما بر اساس اشعار معدود و قابل خواندنیست که  در دست ماست ، قضاوت ما کامل نیست .
هیچ است جهان و هرچه از آنش هیچ
سر هیچ و سایه هیچ و پایانش هیچ
خواهی که گرت رسد به هر چیزی دست
دست از همه چیز شوی و می دانش هیچ

این سفله که چرخ پیر نامست آن را
با صد غم و غصه صبح و شامست آنرا
زنهار در آن به گرد هر دانه مگر
کاندر پی آن هزار دامست آن را
این دو رباعی در نهایت ایجاز و استادی سروده شده اند و به اصلاح بوی دود چراغ می دهند یعنی محصول ذوقی ادیبی ست که سالها با کلمات و واژه ها سر و کار داشته و استخوان خرد کرده توانسته است با لحنی خیامانه و احتیاط و بدبینی مختص  کتاب خوانده ها شعری بدین سختگی بیافریند

ای دریغا که مرا عیش مهنا بگذشت
سر سودا زده را سر شد و سودا بگذشت
طرب و عشرت و شادی و تمنا و امید
هرچه اندر دل من بود سراپا بگذشت
عیش دنیا همه در عهد جوانیست مرا
تا جوانی سپری شد همه دنیا بگذشت
تا نهان کرد رخ آن اختر تابنده عمر
روز بس روشنم آری شب یلدا بگذشت
وه که دوران امل سر شد و این عمر شگفت
چه سراسر همه خود زشت و زیبا بگذشت
زندگی بود تو گویی به مثل خنده برق
که درخشید و کنم تا که تماشا بگذشت
یا که خوابی و خیالی که به دیدار نشست
دیر بنمود و گران لیک سبک پا بگذشت

اشعار علامه سینا روان و زلالست.انتظار بنده حقیر این بود که باتوجه به اشتغال ذهنش به لغات و کلمات عربی ، شعرهایش ثقیل و  متکلف و مملو از فضل فروشی باشد و اینکه شاعر بتواند با چنین پیش زمینه و پشتوانه شعر روان و همه فهم بنویسد حکایت از انتظام ذهنی شگفت انگیز او دارد
تاریک ز چیست روز رخشانم
دیریست که من به خاک تهرانم
دیریست در این دیار پابندم
پابندم و خود سبب نمی دانم
تا بوده ام ای دریغ در رنجم
رنجی که از آن گریز نتوانم
با ناله بود هماره پیوندم
با مویه بود همیشه پیمانم
ناسوده دمی ز سوز و ساز من
نارسته کمی ز تاب و تب جانم
از رنج طپیده دل چو ناهیدم
از درد خمیده قد چو چوگانم
آن خسته منم که چون کنم شکوه
از بخت رسد به چرخ افغانم
بیچاره ام آن چنان که جان سوزد
چون ساز کنم سخن ز دستانم
آگاه نیم چگونه بودن به
تا جان خود از گزند برهانم

قصیده ای که مرحوم سینا در ایام اقامت در تهران نوشته و دلتنگی هایش را در دیار غربت باز تاب می دهد از حیث جزالت و فخامت کلام به قصاید مسعود سعد پهلو می زند.مرحوم سینا در شعرهای دیگری نیز از اقامت در تهران شکوه دارد
روزی اگر به یاری حق ترک ری کنم
نامردم ار ز خیره دلی یاد وی کنم
ای بخت تیره ، باش که روزی به خرمی
زین رهگذر به سوی وطن راه طی کنم
جان وارهم ز صحبت بیگانگان و باز
خلوت به کوی همدم فرخنده پی کنم
تا روز من به شام رسد شام من به روز
جانا چه ناله ها که بیادت چو نی کنم
این شعر های مرحوم سینا بسیار ساده و صمیمی و تاثر بر انگیز است.انگار علامه از قالب ادیبش خارج شده و بی واسطه و بی پیرایه احساسات زلالش را باز تاب می دهد  :
من آندم آرزوی زندگی از سر بدر کردم
که بر کوی بلاخیزت الا ای ری گذر کردم
ندانستم چه خاکی ریختم بر سر معاذالله
همی دانم که خود را تا قیامت دربدر کردم
چه نامیمون خیالی بود پرودم من اندر دل
که با صد رنج زآذربایجان سویت سفر کردم

شعر هادی سینا شعریست ادیبانه و ملحون از ظرایف ادبی و بازی های کلامی که به مدد انتظام ذهنی شاعر دچار تکلف و تعقید نشده و زلتل و روانست:
مدح او را نتوان کرد به اقلامی خرد
وصف او را نتوان گفت به ارقامی خرد
فرخ آن تن که سر و دیده به خاکش ساید
خرم آن دل که رسید از دلش الهامی خرد
خیز ای تیره درون،  خواه ز طالع مددی
تا کنی طوف به آن کعبه به احرامی خرد
تکیه بر لذت و شادی چه زنی خیره ، که نیست
زندگی گر ببری پی مگر آلامی خرد
در عمل کوش به اخلاص و امانت پیش آر
تا که باقی بود از عمر تو ایامی خرد
مدد از آل علی خواه چو سینا و بزن
به سر انجام هم از دست علی جامی چند

کلام آخر اینکه همانطور که فرهنگ و تمدن و ابنیه تاریخی چیزی نیست که بطور خلق الساعه و ساختنی باشد پاسداشت و یادکرد مفاخر فرهنگی و حراست از آثارشان کمترین و بدیهی ترین وظیفه مصادر فرهنگیست.بویژه علامه بی بدیلی چون مرحوم هادی سینا که به دلایلی آنطور که شایسته او بود نتوانسته است در محافل فرهنگی شناخته و ارج گذاشته شود و به قولی نسلها لازم است که از بین هزاران اختر خرد ستاره سهیلی پرتو افشانی کند . لذا  اهتمام دست اندرکاران نشریه وزین غروب رویداد خجسته و فرخنده است که البته باید مداومت و استمرار داشته باشد تا حق مطلب را در مورد این علامه فقید ادا کند