سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

تن به تن / نعیمه المولی



وارد جنگ تن به تن شده‌ام
از،صدای تبر نمی‌ترسم
من درختی تبر شکن شده‌ام .
***
#نعیمه_المولی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━═━⊰

بوسیدن / مرتضی برخورداری



تا چوب کبریت
بوسیدن آموخت
آتش شد و سوخت .
**
#مرتضی_برخورداری
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━═━⊰

دادِ کامل / پل الوار / احمد شاملو



این است قانونِ گرمِ انسان‌ها
از رَز باده می‌سازند
از زعال آتش و
از بوسه‌ها انسان‌ها.
این است قانونِ سختِ انسان‌ها
دست‌ناخورده ماندن
به رغم شوربختی و جنگ
به رغم خطرهای مرگ.
این است قانونِ دلپذیرِ انسان‌ها
آب را به نور بدل کردن
رویا را به واقعیت و
دشمنان را به برادران.
قانونی کهنه و نو
که طریقِ کمالش
از ژرفای جانِ کودک
تا حجتِ مطلق می‌گذرد.


.
پل آلوار
ترجمه و بازآفرینی: احمد شاملو
عکس: از کار‌های دهه چهلِ ناصر اویسی.

وصف / زیبا درودگر

یلدا رسیده پشت در خانه‌های شهر
امسال میوه در حد یوسف گران شده
دی گر گرفته‌است دلش دود می‌کند
زخم غمی چروک چشیده جوان شده

آجیل خط می‌خورد از سور خانه‌ها
جایش غمی عمیق سر سفره‌ها نشست
با‌با پر از خجالت بی انتها خزید
لای سکوت و مثل دل مادرم شکست

امشب چه قدر ثانیه‌ها ‌کند می‌‌دوند
یلدای سالهای پسین این قدر نبود
آجیل بود و خنده و مرغ و برنج و عشق
جان کندن پدر به خدا بی‌ثمر نبود

یاد انارهای ترک خورده هم بخیر
مثل پدر که سرخ شد از شرم پیش ما
لپهای سرخشان پر از رنگ عشق بود
نه مثل حال خسته و روح پریش ما

باران بیا که گونه‌ی نمناک مادرم
محتاج دست نم زده‌ات رفته تا حیاط
ما زنده می‌کنیم رسوم گذشته را
تاریخ ایلیایی من دور از بیات
1400/9/30
#زیبادرودگر
https://instagram.com/dobeit_kooche?utm_medium=copy_link

@zibadoroodgarKoochehaiepaiez

تصور / امید نقوی



تصور کن زمین از ننگ این نامردمان خالی‌ست
که می‌رقصیم و دیگر تخت ضحاک زمان خالی‌ست

تصور کن به پایان می‌رسد این دورِ باطل‌ها
که ایران کهن از بانگ فریاد و فغان خالی‌ست

تصور کن که با اهل جهان همواره در صلحیم
که از کابوس «دژمن» ، شهر رویاهایمان خالی‌ست

تصور کن که روزی سفره‌ای بی‌نان نخواهد بود
دل و دوش پدر از بار این رنج گران خالی‌ست

تصور کن رها هستیم از زنجیر این دژخیم
که زندان‌های دیوِ سفله از نسل جوان خالی‌ست

زنان و دختران، آوازخوانِ رویش و باران
[صدای سازِ کوکِ آسمان در هر کران خالی‌ست]

تصور کن بهاری می‌رسد بعد از زمستان و
دگر تقویم‌هامان از شبِ شومِ خزان خالی‌ست

به پایان می‌رسد اِشغال این خاکِ کهن، روزی...
ولی افسوس، از دریاچه‌، آذربایجان خالی‌ست

نشانی دیگر از «هامون» و «دِز» یا «گاوخونی» نیست
که از زاینده رودِ پر شکوهت، اصفهان خالی‌ست

هرآنچه نسل ما دید و کشید از این بلا کافی‌ست
برای خطّ پایان جای یک آتشفشان خالی‌ست
#امید_نقوی

دیماه ١۴٠٢
@omid_naghavi