سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نمونه های شعر دیروز برای تبرک



سکوت سنگ چه زیباست زیر این نیلی

سکوت سنگ چه بشکوه، در هزاران سال

سکوت سنگ...

سکوت یعنی من

(سکوت سنگ)

کلام یعنی تو

و شعر یعنی کلام سنگ شده


 

آسمان سیاه

پرده ای به روی ماه

این همه کلاغ از کجا رسیده اند؟

بر سپیده

آه!



گفتم
 

گفتم تو را بخوانم

کز صبح بگذریم

باران چنان گرفت که خورشید پیر شد

در انتظار تو

اینک من، آه... من-

مردی هزار ساله کنار دریچه ها!...


یک عمر

این موی سپید، برف پیری نیست

یک عمر تمام در زمستانم

بی هیچ بهار.


بی هیچ بهار؟


منصور اوجی / ویکی ادبیات

دربارهٔ اوجی

در کتاب اولم تحت تأثیر شاملو، اخوان و فروغ بودم؛ بعد کم‌کم شعرهایم ویژگی‌های شاخص و شاخص‌تری پیدا کرد. سال ۱۳۵۰ محمد حقوقی در کتاب شعر نو از آغاز تا امروز مرا جزء ۵ شاعری آورد که به زبان و بیان شعری خود رسیده‌اند. اسماعیل نوری‌علا در شعر تا قصه، ویژگی‌های سبک مرا برشمرد و به زمان‌آگاهی در آن اشاره کرد و به تکرار بن‌مایهٔ زمان در تمام ابعادش. بعد از کتاب کوتاه مثل آه نیز چند نفر از جمله سیمین بهبهانی و منوچهر آتشی مطلبی بر آن نوشتند؛ هوشنگ گلشیری گزینه‌اشعاری از من درآورد و به‌دنبال آن کتابی بنام در ستایش شعر سکوت که در آن ویژگی‌های سبکی مرا برشمرد. جستجوی گل شیدایی هم کتابی است بر اساس شعرهای من که کامیار عابدی سال ۱۳۸۰ درآورد. کتاب شیراز نام دیگر من است نیز منتخبی از اشعار من به انتخاب و مقدمهٔ (۱۵صفحه) ضیاءالدین خالقی که انتشارات نگاه سال ۱۳۸۷ درآورد.[۱]

طاهباز برای هر شعر فروغ یک آرش بیرون می‌آورد!

وقتی شعر در من می‌جوشد، خودش همه‌چیزِ خودش را با خودش می‌آورد؛ محتوایش را، قالبش را و وزن و فرمش را. شاملو هم می‌گفت: من همیشه برای شعرگفتن آمادگی ندارم. فروغ، آن عزیز نیز وقتی حالت شعری داشت؛ در خانه‌اش را می‌بست، تلفنش را بیرون می‌کشید و بست می‌نشست و شعرش را می‌گفت و وقتی شعر را کامل می‌کرد، در خانه‌اش را می‌گشود و سور می‌داد. سیروس طاهباز هم برای هر شعر فروغ، یک آرش یا دفترهای زمانه بیرون می‌آورد.[۲]

سرنوشت رباعی‌های دفتر مرغ سحر

سفارش اجتماعی و تأثیرات بیرونیِ دو سال مانده به پیروزی انقلاب مرا به سرودن ۴۰ رباعی دفتر مرغ سحر واداشت؛ آن هم در سال‌هایی که کسی رباعی نمی‌گفت. رباعی‌ها به‌موقع و خوب آمدند و من هم به استقبالش رفتم. نشر رواق بدون اجازهٔ فرهنگ و هنر رباعیات انقلابی و اجتماعی مرا درآورد و انقلاب شد. عجیب استقبال شد. رادیو و تلویزیون شب و روز از این دفتر رباعی می‌خواند. زمانی هم که آیت‌الله طالقانی امام‌جمعهٔ تهران بود، چهار رباعی از این دفتر را در پوستری پارچه‌ای برپا کردند. تک و توکی از آن نیز بر سنگ قبر شهدای ۲۲ بهمن شیراز نوشته شد.[۲]

این سوسن است که می‌خواند!

این سوسن است که می‌خواند! باید آنتن‌های شعریم به ارتعاش درآید تا شعری بگویم. بگذارید برای اولین بار جریان سرودن شعر معروفم «این سوسن است که می‌خواند» را بگویم. سال‌های ۴۸ تا ۵۰ برای تحصیل در کارشناسی ارشد تهران بود. با این‌که ایام شهرت سوسن بود، اما من هرگز نه به کاباره‌اش رفتم و نه او را دیدم. اغلب سه شنبه‌ها عصر شاملو، آزاد، طاهباز، براهنی، نوری‌علا، سپانلو و… می‌آمدند مجلهٔ فردوسی و من هم به دیدارشان می‌رفتم. یک روز برفی خانم شکوه. م هم که تازه شروع به نوشتن کرده بود، آمد و تعریف کرد که دیشب جایی دعوت بودیم که اردشیر زاهدی راه انداخته بود. سوسن هم دعوت بود. او با تأخیر آمد، در حالی از پالتوش آب می‌چکید. پالتو را که درآورد، هرجا که خواست بنشیند، حضرات درباری خودشان را کشیدند کنار که مبادا تری دامن او، پاک‌دامنی‌شان را آلوده کند. سوسن آن شب در آن شکوه شاهانه با گریه و هق‌هق بر بدبختی و فلاکت خود خواند. تعریف گوینده همهٔ ما را متأثر کرد. بیرون آمدم و سوار اتوبوس دوطبقه بر حاشیهٔ روزنامهٔ کیهان نوشتم: این قلب کیست/ این که تکه‌تکه می‌شود از درد/ این سوسن است که می‌خواند/...[۲]

پس از چاپ «این سوسن است… !

برف تا آخر بارید و شعر سوسن تمام شد. فردا که تصادفی عباس پهلوان را دیدم، شعر سوسن را با کمترین دستکاری به او دادم. شمارهٔ جدید فردوسی که درآمد، دیدم پهلوان، عنوان شعر را عنوان سرمقاله کرده و مفصل درباره‌اش نوشته و شعر را هم آخر مقاله چاپ کرده. یکی دو شماره بعد، شاعری معروف مطلبی نوشت و شعری کنارش (تقدیم به من) و گفت: من پیش از اوجی برای سوسن و خوانندگی‌اش شعر گفته‌ام. اما شگفتا که من برای سوسن شعر نگفته بودم و قصدم در آن شعر، نقد روزگار و اوضاع اجتماعی بود؛ نقد شبی و ظلمی که همه‌چیز و همه‌جا غالب بود: در ارتفاع روز این‌جا چرا چراغ می‌افروزند؟ و خسرو گلسرخی زودتر از همه این موضوع را دریافت و در نقدی، آن را یکی از اجتماعی‌ترین شعر دوران نامید. وقتی هم که سوسن مرد، رادیوها از من خواستند دربارهٔ شعر صحبت کنم که نکردم.[۲]

مرگ!

چهار پنج ساله بودم که مادرم مرد. یک شب در خانه‌ای بزرگ و پر از درخت و پر اشباح و اساطیری که هیچ‌کس در خانه نبود، مادرم از عیادت پدر مریضش برگشت و رفت کنار حوض که وضو گیرد که ناگهان بر زمین افتاد و همان‌جا سکته کرد، جلوی چشمان و من در کنارش بودم. تا دیگران بیایند، در آن تاریکی مطلق، به‌جای او، من مردم. فردایش نیز پدربزرگم مرد و مرگ و میرها هنوز هم ادامه دارد؛ مرگ عزیزترین کسان و نزدیک‌ترین دوستانم.[۲]

کتاب‌های ناکام من

از کتاب‌های ناکامم یکی بر تیغهٔ لبخند، برگزیده‌ای از اشعار اریش فرید، شاعر آلمانی است که خسرو ناقد ترجمه‌اش کرد و من ویرایشش و کتاب مرا بشنوید است که قرار بود بعد از کوتاه مثل آه درآید که ناشرش موفق به چاپش نشد. یک کتاب هم داشتم در قالب ترانه که قرار بود انتشارات رواق سال اول انقلاب بنام فهرست شهیدان درآورد که ورشکست شد و من هم تمام مسوده‌هایش را دور ریخته بودم و عملاً چیزی از آن جز چند ترانه برایم باقی نماند. کتاب دیگر ناکامم صدای همیشه بود که امیرکبیر زیر نظر سیروس طاهباز آن را زیر چاپ برد ولی اجازهٔ چاپ نگرفت و مقوا شد. بعد از انقلاب همان کتاب را بنام خوشا تولد و پرواز درآوردند و حق تالیفم را ندادند که حرامشان باد.[۱]

زندگی و تراث

سال‌شمار زندگی

زندگی خودنوشت اوجی

فرزند کوچک و پسر خانواده‌ای باشی که پدر شاعر باشد و همهٔ اعضای خانواده شعردوست و بزرگ‌ترین تفریح و سرگرمی‌شان حافظ‌خوانی باشد و سعدی‌خوانی و مشاعره‌کردن در مهمانی و برادر بزرگ‌تر که بهترین نشریات را تدارک ببیند و صفحات شعرش را بلند بلند بخواند و بخوانی تا کشف کتاب خطی خیام در کتابخانهٔ پدر در سال‌های آخر دبستان؛ معلوم است که همهٔ این‌ها زمینه‌ساز شاعریت بشود که شد و شدم.
رباعی را ابتدا گفتم و غزل را بعد که پدر تشویق‌ها کرد و این‌ها زمینه‌ساز گفتن‌های بعدی شد. در دبیرستان با شعر نو آشنا شدم، با اخوان، شاملو و سرانجام نیما و شروع کردم به شعر نو گفتن. برای رفتن به سیکل دوم دبیرستان گرچه خانواده دوست می‌داشت به رشتهٔ تجربی و بعد پزشکی، ولی به رشتهٔ ادبی رفتم و به بهترین دبیرستان شیراز که سلطانی نام داشت و اقلیدس، هم استاد ادبیات و دستورش بود و هم رئیس‌اش بود. یک روز موضوعی برای انشا انتخاب کرد؛ در خانه نوشتم و آوردم. باور نمی‌کرد انشا را من نوشتم. یکبار که انشا را سرکلاس نوشتم و داوطلب خواندنش شدم. بعد از آن با تشویق آن بزرگوار، قصه نوشتم، شعر نوشتم؛ مقاله و طنز نوشتم و همه را سر کلاس خواندم. در دوران دبیرستان داستان کوتاه نوشتم، نقاشی کشیدم و موسیقی کار کردم، به کلاس زبان رفتم و بعد همه را رها کردم، جز شعر را و زبان را ولی تجربه در این رشته‌ها تاثیراتش را در شعرهایم به‌جا گذاشت. حضور رنگ و روایت و قصه و وزن و ریتم را در نوشته‌هایم می‌دیدم. سال آخر دبیرستان رمان هم نوشتم؛ گاه گاهی آن را در کتابخانه‌ام می‌بینمش. یادم باشد در اولین فرصت آن را گم و گور کنم. دورهٔ دبیرستان با نمرهٔ اول رشتهٔ ادبی در فارس تمام شد. می‌توانستم بدون کنکور به دانشکدهٔ ادبیات شیراز بروم که نرفتم و سال ۱۳۳۷ در کنکور سه رشته شرکت کردم؛ حقوق سیاسی، فلسفه، زبان و ادبیات انگلیسی و در هر سه رشته قبول شدم. سال اول حقوق با سیمین بهبهانی و همایون‌پور هم‌درس بودم. دو سه هفته نشد که نتایج دو رشتهٔ دیگر اعلام شد. خرج هتل زیاد بود و دنبال اتاق می‌گشتم. از طرفی، نفر سوم کنکور رشتهٔ فلسفه بودم و می‌توانستم از امکانات کوی دانشگاه استفاده کنم. بعد از کلی کلنجار رفتن با خود که حقوق بخوانم یا فلسفه و… و حرف‌های دکتر صفدری هم در نهایت تأثیری نداشت که می‌گفت حیف است حقوق را رها کنی؛ آینده‌ات را خراب نکن و… سرانجام از هتل یک راست رفتم امیرآباد به کوی دانشگاه. در دانشسرا استادان تأثیرگذاری داشتم؛ دکتر محمود هومن، دکتر امیرحسین آریان‌پور، پروفسور هشترودی، دکتراحسان نراقی، دکتر علی محمد کاردان، دکتر بهاءالدین پازارگادی، دکتر جلالی و استادانی دیگر و با دوستانی هم‌دانشگاهی بودم و هم‌رشته‌ای و هم‌کلاسی، اسماعیل خویی، منوچهر آتشی، محمد حقیقی، باقر پرهام، عبدالعلی دستغیب، ع. پاشایی، باجلان فرخی و… که هرکدام امروزه از بزرگان شعر و ترجمه و فلسفه و ادبیات ایران هستند و اما شعرهایم در همان ایام دانشجویی در نشریات فردوسی که دبیر صفحات شعر آن محمد زهری بود چاپ می‌شد و هم در روشنفکر که دبیرش فریدون مشیری بود و کمی بعد هم در کتاب هفته و خوشهٔ شاملو و بازار و سایبان محمدتقی صالح‌پور و رودکی و یکی دو نشریهٔ دیگر. این را هم اضافه کنم که در آن ایام شعر به آسانی امروز چاپ نمی‌شد و شعر باید شعر باشد.
درسم که تمام شد به شیراز برگشتم و در تربیت معلم‌های شیراز شروع به تدریس کردم و هم‌زمان در دو رشتهٔ تحصیلی پذیرفته شدم؛ یکی در کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی و دیگری کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران. اوایل به همهٔ آنها می‌رسیدم و در کلاس استادان تأثیرگذاری چون دکتر غلامحسین صدیقی شرکت می‌کردم. نیمهٔ سال که شد، دیگر بریدم و فقط زبان را تمام کردم اما چند سال بعد برگشتم تهران و در رشتهٔ کارشناسی ارشد مشاور و راهنمایی تحصیل کردم و بورسیه گرفتم. بعد از انقلاب نیز دوره‌ای را در رشتهٔ روانشناسی در دانشگاه تربیت معلم گذراندم و سال‌های سال تدریس کردم و مشاور بودم و هنوز هم هستم.
و اما در مورد کتاب‌ها و کتاب‌های شعرم [که درباره‌شان بسیار گفته شده و در کل مدخل مستتر است.][۱]

میراث شاعر

دو شاعر به دلیل ذهنیت سراسر لحظه‌ای‌شان در شعر کوتاه به توفیق بیشتری رسیدند: بیژن جلالی و منصور اوجی به گونه‌ای که ما اکنون می‌توانیم جلالی را مهم‌ترین نمایندهٔ شعر کوتاه فارسی در شیوهٔ منثور، و اوجی را پراهمیت‌ترین نمایندهٔ این نوع شعر، در شیوهٔ نیمایی بدانیم.[۴]

شخصیت و اندیشه

تلقی منصور اوجی از «شعر، ریشه در اندیشه‌ای کهن دارد»؛ وقتی که می‌گوید: «شعر، تجلی آن‌های گوینده است.» یا «در واقع، کلمه‌ها در آن‌ها است که به رابطه‌های میان خود می‌رسند.» یا «شاعران بندهٔ آن و دم‌اند.»[۴]

زمینهٔ فعالیت

شعر و ترجمه

یادمان و بزرگداشت‌ها

تجلیل از یک عمر شاعری منصور اوجی در کانون فرهنگی، هنری فارس به تاریخ دوم اسفند ۱۳۸۰ در مجتمع فرهنگی احسان شیراز برگزار کرد. این بزرگداشت با حضور بزرگان و هنرمندان کشور و فارس با پیام دکتر سیمین دانشور و سخن تنی چند از چهره‌های شناخته‌شدهٔ ادبیات امروز همچون محمد حقوقی، مشیت علایی، کامیار عابدی، شهریار مندنی‌پور و صادق همایونی برگزار گردید. اجرای موسیقی و آواز توسط گروه موسیقی سروش به سرپرستی دکتر مسیح افقه با استفاده از شعرهای اوجی و نیز چاپ چند مقاله از دیگر بزرگان به مناسبت این بزرگداشت در ویژه‌نامهٔ عصر مردم از جمله برنامه‌های این بزرگداشت بوده‌است.[۵]
یکصد و چهارمین نشست کتاب ماه (ادبیات فلسفه) به بزرگداشت منصور اوجی و بررسی کارنامهٔ شاعری او اختصاص داشت. این برنامه در تهران در خانهٔ کتاب و با حضور علاقمندان به شعر و شعر منصور اوجی و با سخنرانی کامیار عابدی، دکتر احمد ابومحبوب و عمران صلاحی به تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۸۲ برگزار گردید.[۶]

اوجی از نگاه دیگران

تفسیر و نظر اوجی دربارهٔ خود و آثارش

در ابتدا تحت تأثیر شاملو، اخوان و فروغ بودم که در کتاب اولم باغ شب، چا۱۳۴۴، این تأثیرات را می‌شود دید. از کتاب دومم، شهر خسته، کم‌کم به ویژگی‌های سبکی خودم نزدیک می‌شوم. کوتاهیِ شعرها، شیوایی و رسایی آن‍ها با درون‌مایه‌های مخصوص به خودم و در کتاب‌های بعدی، تنهاییِ زمین و به خصوص در این «سوسن است که می‌خواند»، این ویژگی‌ها شاخص‌تر می‌شود.[۱]

دیگران از نگاه اوجی

نظر اوجی دربارهٔ دیگر مسایل و موضوعات

دربارهٔ وزن

اوجی در جواب به این‌که هنوز به وزن نیمایی اعتقاد دارید؟ می‌گوید: به‌نظر من «شعر، هنرِ ممکن ساختنِ ناممکن در کلام است.» و این همان جنبهٔ مخیل‌بودنِ شعر است که امروزه، از کل ویژگی‌هایی که برای آن برشمرده‌اند، باقی مانده‌است. یعنی مابقی عاریتی هستند حتی وزن. اما ناگفته نگذارم که همهٔ بزرگان شعر امروز بر کلیهٔ ریزه‌کاری‌های شعری قدیم و پیش از خود آشنا بوده‌اند و حتی عملاً آن‌ها در شعرشان پیاده کرده‌اند تا به سبک خود رسیده‌اند؛ نیما، شاملو، فروغ، حقوقی، آزاد، مفتون، اخوان در قاب‌های کلاسیک اشعار خوبی دارند.[۲]

اشعار

شعر موردعلاقه در کتاب‌هایش

چهره

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

سبک و محل زندگی

اهل هیچ گروه و فرقه و دسته و دود و دمی نبوده و نیستم. زندگی ساده‌ای دارم، ماشین ندارم و نخواسته‌ام که داشته باشم. من شاعر طبیعتم، سحرخیزم، به کوه می‌روم، شنا می‌کنم و پیاده می‌روم و به کشف شعر و خیلی از شعرهایم را در گشت و گذارهایم گفته‌ام. هفته‌ای دو سه روز تدریس می‌کنم و بقیهٔ هفته را می‌خوانم و بهترین‌ها را می‌نویسم. فیلم نگاه می‌کنم، موسیقی گوش می‌دهم و سیر و سفر می‌روم و شعر ترجمه می‌کنم. گرچه با خیلی‌ها سلام و علیک دارم ولی دوستان گرمابه و گلستانم اندکند؛ خودم خواسته‌ام این‌چنین باشد و هرگز «مرد هرجا آش است کچلک فراش است» نبوده‌ام و همیشه با بهترین جان‌ها و بهترین انسان‌ها هم‌کلام و دمخور بوده‌ام و در آخر کار بگویم دختری دارم که شعر است و غزل و خدادادی که پسرم است و عزیز و نوه‌ای که مانی است.[۲]

بنیان‌گذاری

نمایندهٔ شعر کوتاه فارسی به شیوهٔ نیمایی.

تأثیرپذیری‌ها

بزرگترین تأثیر را خیام بر من گذاشته‌است. غیر از خیام، ترجمهٔ شعرهای کوتاه چینی و ژاپنی بود. هم‌چنین فلسفه که سال‌ها تحصیل و تدریسش کرده‌ام. غیر از این و پیش از این در هوایی نفس کشیده و بزرگ شده‌ام که سعدی و حافظ در آن بوده‌اند؛ به‌خصوص سعدی. دیگر این‌که شعرهای من با مرگ بزرگ شده‌اند؛ و این تأثیر مرگ مادرم بود که در ۵ سالگی در کنارِ من و تنهاییِ من مرد که در واقع من مردم؛ و باز خیام و باز حافظ و مائده‌های زمینی آندره ژید با ترجمهٔ عالی حسن هنرمندی که پر از شور و حیاتم کرد؛ آن هم درست در زمانی که بر اثر مریضی نزدیک بود به کام مرگ روم. غیر از اینان، دو شاعر بزرگ کلاسیک چین، لی بو و دوفو که ضمن ترجمه‌کردنِ آثارشان از آنان تأثیر پذیرفتم؛ و از شاعران خودمان نیمای بزرگ، شاملو و فروغ. نمی‌توانم بین ایشان یکی را انتخاب کنم؛ همه‌شان عزیزند؛ همان‌گونه که حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی و از شاعران امروز جهان لوئیز گلوک شاعر آمریکایی.
اگرچه من سال‌های سال است که سعی کردم خودم باشم و غیر از خانواده‌ام و محیط کارم و اطرافیانم و استادانم، دو کس بیشترین تأثیر را در کار و کردار من داشته‌اند؛ یک دکتر محمود هومن استاد فلسفه‌ام که اوایل انقلاب وقتی در آلمان بود، درگذشت؛ و دیگر بزرگوار سیمین دانشور بود.[۲]

فیلم‌ها و نگاره‌های او و دربارهٔ او

استادان

اقلیدس، دکتر محمود هومن، دکتر امیرحسین آریان‌پور، پروفسور هشترودی، دکتر احسان نراقی، دکتر علی‌محمد کاردان، دکتر بهاءالدین پازارگادی، دکتر جلالی، دکتر غلامحسین صدیقی و…[۲]

پرتره‌ها و تندیس‌ها

علت شهرت

آثار و کتاب‌شناسی

ویژگی‌های شعری

شاید در سروده‌های اوجی بتوانیم سه دلمشغولی عمده بیابیم؛ زندگی، هستی و شعر. در اغلب شعرهای وی بارقه‌های هستی‌گرایان، در کنار توجه به زندگی، دوش به دوش هم، در تکمیل هم پیش می‌آیند. از یک سو، حضور عناصر و اشیاء و مرورهای روزانه به بازتاب خاطره‌های دور و نزدیک کشیده می‌شود. اما فضای دیدار شاعر، با یک چرخش به هستی معطوف می‌شود. گذشته از این، زندگی شهری، که گوینده الفت چندانی با آن ندارد، جای خود را به طبیعت داده‌است. از این رو چرخش در ساختارهای معنایی سروده‌ها به آسانی صورت می‌پذیرد: از طبیعت تا هستی گویی یک گام، بیشتر فاصله نیست. پی ابدیت در دسترس‌تر از آن است که دیده نشود. این سیری است که به رغم فراز و فرودهایی چند از دههٔ ۴۰ تا امروز در سروده‌های شاعر شیراز دیده می‌شود:[۴]
چه عطر گرم و غریبی/ چه منظری ز شب و برف/ ***/ نشسته در طرف ما/ تمام چهرهٔ او گُل/ تمام چهرهٔ او چشم.[۷]
اوجی از جملهٔ شاعرانی است که به نفس شعر در شعرهایش اندیشیده‌است. خوشبختانه شاعر، خود نیز این زاویه را درخور توجه یافته‌است. او منتخبی خواندنی از شعرهای خود، که به‌نوعی با شعر و کلام مربوط می‌شوند، در دفتری به‌نام شعر چیزی است شبیه گرگ (۱۳۸۲) فراهم آورده‌است. وحدت نگاه نسبت به شعر در تمامی سروده‌های این منتخب آشکار است. زبان سروده‌ها زبان معاصر است؛ اما تلقی شاعر از شعر ریشه در اندیشه‌ای کهن دارد:[۴]
برخاست بی‌کلام/ چون آتشی مبارک، از آن گرگی غرقِ برف/ گل‌بوته‌ای شقایق /***/ و شاعری هزار سال پس از آن، شبی سرود:/ ـ در زیر این کبود/ شعری شکفته بود/ شعری…[۸]

سبک

اوجی در گفتگو با «هنگام» می‌گوید: شاعران فرزندان راستین زمان و مکان خود هستند و زندگی واقعی خود را به شعر می‌کشند و تا خود را و زندگی خود را سکوی پرش و مرکز پرگار شعری خود نکنند به سبک ویژهٔ خود نمی‌رسند؛ چنان‌که نیما، آتشی، فروغ و مارکز چنین کردند و رسیدند. شاعران اصیل تجربه‌های بیرونی و درونی خود را شعر می‌کنند و این خود به خود در کار آنان بازتاب پیدا می‌کند. در کارهای من نیز چنین بوده‌است و من همیشه زندگی‌ام را به شعر کشیده‌ام و تجربه‌های درونیم را و محیط طبیعی و اجتماعی بیرونم را. من شاعر لحظه‌ها و حالت‌ها هستم و تجربه‌های لحظه‌ایم را درون‌مایهٔ شعرهایم می‌کنم.[

بزرگداشت منصور اوجی با رونمایی از «یک عمر شاعری»

شاعری که خود شکار شعر است

بزرگداشت منصور اوجی,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات
آیین پاسداشت منصور اوجی در آستانه ۸۲سالگی همراه با رونمایی از کتاب «یک عمر شاعری» این شاعر در مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس برگزار شد.

سرپوش فرهنگی - به گزارش ایسنا، در این مراسم، کوروش کمالی سروستانی،  مدیر مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس گفت: اوجی گویی در تکثر شعرهایش، قصه‌های خود را می‌نویسد؛ شاعری مصمم، خوش‌منش و آگاه؛ خیره به افق‌های دوردست تاریخ و روح شرقی دیرآشنا. در تار و پود شعر که می‌پیچد، ناممکن را در کلام، امکان می‌بخشد. او شاعر طبیعت است، مُولِعِ سحرخیزی است و کوهنوردی؛ به کشف شعرهایش از قُرُق تا خروسخوان در همین گشت و گذارها دست یافته است.

 

او درباره اوجی ادامه داد: شعرهایش لبریز از کشف جهان‌بینی‌های خاص اوست. راوی احساس‌هایی است که در جریان سیال ذهنش هماره و هر روزه شکل می‌گیرد؛ سیلان می‌کند و بر دل اسپید سطرها، سرزیر می‌شود، تا روزی روزگاری، یک عمر شاعری منصور اوجی ‌شود و با توامانی چند خصلتِ کوتاهی، رسایی و شیوایی، تکرار بن‌مایه‌های مرگ و تکثر بن‌مایه‌ای زندگی و شور و حیات، سرریز شویم از احساسی که در شعر او پا گرفته است.

 

بزرگداشت منصور اوجی,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

کمالی افزود: نبض نگاه اوجی با شعر درآمیخته است . تار و پود شعر را می‌شناسد و در شاعرانگی‌هایش آن را به تجلی می‌گذارد. شعرهایش از تندیسی باستانی از اعماق خاک و احساس تا لاجوردی آسمانی را به توصیف می‌نشینند با دستاری از جنس واژگان و طراوتی از جنس باران. گاه با تردید و وسواس به تاریخ مجسم می‌نگرد و گاه با شکوه و اضطراب، چشم در چشم رخدادها، کاهگل نم‌گرفتۀ احساس را در فرایندی شاعرگون به تصویر می‌کشد تا فراسوی مرز روزمرگی و زمان خاک‌خوردۀ فراموشی، شمایلی از دوباره روییدن ترسیم کند و بدین‌سان میانجیگری باشد بر سوژه‌هایی از جنس از یادرفتگی و روییدن و تا مرز دمیدن روحی تازه بر غبارگرفتگی جهان زیست انسانی پیش می‌تازد.

 

مدیر دانشنامه فارس اظهار کرد: در سکانس‌هایی از شعرهای اوجی، بی‌آنکه فردا را از یاد ببریم، همگام با او به گوشه‌هایی از دیروز گره می‌خوریم و جهان‌های دیگری را درک می‌کنیم؛ انگار رویاسازی تمام‌عیار می‌شود برای خلق جهانی تازه در واژگانی که در کلام او جان می‌گیرند،  تا فراتر از هیاهویی که جهان پیرامونمان را تنگ دربر گرفته  است، به خلوت‌های ناخواسته‌مان سرک کشد و دوباره‌ای بیافریند برای ما تا در کلمات او زندگی را تکرار کنیم.

 

کمالی همچنین گفت: در بن‌مایه‌های اندیشه‌ اوجی، شیراز، شعر، عشق، گرگ، حیرت، گنجشک‌ها و کلاغ‌ها، انار، بهارنارنج و لاله عباسی حدیث مکرری می‌شوند؛ بدین سان و به گواه خویش، فرزند راستین زمان و مکان خود می‌شود تا زیست حقیقی‌اش را به شعر بنشاند و خود را سکوی پرش و مرکز شعری می‌کند تا سبکِ ویژه‌اش را سامان دهد و با نگاهی اصیل، تجربه‌های درونی و برونی خویش را به تصویر کشد و خود در آن بازتاب یابد و چنین می‌شود که او شاعر لحظه‌ها و حالت‌ها می‌شود تا تجربه‌هایش درون‌مایۀ شعرش شوند؛  لبریز از گل و گیاه و سبزه و باغ.

 

بزرگداشت منصور اوجی,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

موهبت و موقعیت اوجی

منصور اوجی نیز در این مراسم گفت: کسی در هر رشته‌ای بخواهد کسی شود باید موهبتی داشته باشد و موقعیتی. برای من این دو موقعیت فراهم بود؛ شاعری در خانواده ما ارثی است. دو خواهر من شاعر هستند که از یکی از آنها تاکنون دو کتاب شعر منتشر شده است. من بیش از ۸۰ سال سن دارم و از کودکی در خانواده‌ای بزرگ شدم که شب‌های بارانی دور اجاق جمع می‌شدند و شعر می‌خواندند، لذا محیط هم برای من مساعد بود.

 

او افزود: ششم ابتدایی بودم که مریض شدم و مجبور شدم تا یک هفته در خانه بمانم. یکی از روزها به اتاق پدرم رفتم و یک کتاب شعر پیدا کردم که رباعی دوخطی بود. شعرهای این کتاب با غزل‌هایی که خوانده می‌شد یک گونه نبود و بعد از آن من دو کتاب چاپ کردم که بدون شک شعرها و کوتاهی آنها تحت تأثیر این رباعیات بود. و اگر بعدها تم "مرگ" در کارهای من تکرار شد به غیر از مرگ مادرم که در حضور من آن هم تنها در خانه پیش آمد، باز هم تحت تأثیر این رباعیات بود.

 

اوجی در روایت خاطراتش ادامه داد: سیکل دوم بودم که دو کتاب، من را با شعر نیمایی سفید آشنا کرد: "زمستان اخوان" و "هوای تازه شاملو" و من شروع کردم با شعر نیمایی کار کردن. سال ۱۳۳۷ درست ۶۰ سال پیش برای تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه تهران رفتم در آن سال دو شعر از من در مجله‌های معتبر "روشنفکر" و "فردوسی" چاپ شد که بعدها این دو شعر در کتاب اول من به چاپ رسید. از آن زمان تاکنون ۳۸ کتاب از من به چاپ رسیده که ۲۵ کتاب آن عیناً شعر است و امروز کتاب "یک عمر شاعری" که حاوی ۴۰۰ شعر از بین دوهزار شعر چاپ‌شده در ۲۵ جلد کتاب شعرهایم هست و با وسواس از میان آنها انتخاب شده در معرض دید شما قرار دارد.

 

این شاعر همچنین گفت: از من دو کتاب ترجمه شعر و سه کتاب دیگر که ۱۱۰ نامه به دو سیمین، تاریخ شفاهی و سفر سبز (مجموعه مقالاتی در خصوص بزرگان شعر و قصه)، و چند گزیده شعر به چاپ رسیده که دو گزیده اشعار را زنده‌یاد گلشیری و ضیاءالدین خالقی منتشر کرده‌اند.

 

او عشق، بهارنارنج، لاله عباسی و گنجشک و کلاغ را از دیگر بن‌مایه‌های شعر خود برشمرد و در پایان گفت: "قالی" یکی دیگر از بن‌مایه‌هاست که هنوز کسی گزیده‌های آن را از میان شعرهای من بیرون نیاورده و منتظر همت است.

 

سیروس رومی، روزنامه‌نگار و شاعر نیز در این برنامه با خواندن بخشی از شعرهای منصور اوجی در حالی که از خاطرات خوب خود با این شاعر گفت، افزود: اوجی از ساده‌ترین حرکت‌ها شعرهای بسیار خوبی می‌سازد.

 

بزرگداشت منصور اوجی,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

«یک عمر شاعری»؛ آبروی شعر شیراز و ایران

کاووس حسن‌لی، شاعر و پژوهشگر هم در این آیین از یک تردید گفت که با مطالعه کتاب «یک عمر شاعری» در خصوص آن به یقین رسیده است: سیمین دانشور بانوی داستان ایران در چهار نوشته و یادداشتی که درباره اوجی نگاشته تأکید دارد که منصور اوجی گرایش به خیام دارد اما از او تقلید نکرده است. به نظر می‌رسد این نگاه دانشور ناشی از وجود بن‌مایه مرگ آگاهی در اشعار اوجی است که به اعتقاد او به نگاه و بن‌مایه‌های خیام نزدیکی دارد در حالی که به نظر من اگر همه کتاب‌های اوجی را کنار بگذاریم از کتاب "یک عمر شاعری" که به واقع آبروی شعر شیراز و ایران نیز هست بیشتر از شنیدن اندیشه خیامی، صدای اندیشه عرفانی شنیده می‌شود.

 

او افزود: اوجی در اشعارش زندگی و مرگ را توأمان و همزمان با هم می‌ستاید و شور و شوق زندگی در شعرهایش در کسالت و نومیدی غلبه دارد و مرگ را به عنوان موقعیتی شیرین برشمرده است.

 

این پژوهشگر با بیان اینکه در شعرهای اوجی شاهد نگاهی دیگرگونه به مرگ و نشانه‌های روشنی از باوری تناسخ‌گونه به آن هستیم گفت: بدون شک اگر بن‌مایه نگاه به مرگ در آثار اوجی را خیام‌وار ببینیم داوری کاملی نخواهیم داشت زیرا اوجی مرگ را چندان تلخ و سخت نمی‌بیند و نگرش تلخ به مرگ در اشعارش دیده نمی‌شود.

 

او در بخش دیگری از سخنانش به شعرهای درخشان و شناسنامه‌دار اوجی اشاره کرد و افزود: با شعرهای با بن‌مایه مرگ در اشعار اوجی شاهد آمیزش شیرین مرگ، شعر و زندگی و پذیرفتن آن به عنوان بخشی از واقعیت زندگی هستیم.

 

حسن لی شیراز را از دیگر بن‌مایه‌های شعر اوجی خواند.

 

بزرگداشت منصور اوجی,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

جایگاه شیراز در شعر اوجی

منیژه عبداللهی استاد دانشگاه و منتقد ادبی هم در این آیین گفت: تفسیرکنندگان شعر اوجی تاکنون چندین بن‌مایه در شعر او را به بحث گذاشته‌اند از جمله شعر، شیراز، عشق، مرگ، حیرت، پرندگان، میوه‌ها و گل‌ها و به همین گونه از درک مضامین تکرارشونده دیگر نظیر قالی و بهارنارنج و شبیه به آنها نیز سخن به میان آمده است که برخی از آنها را می‌توان در دایره چند بن‌مایه اصلی قرار داد چنانکه مضمون تکرارشونده «حیرت» با بن‌مایه مرگ قرابت دارد و یا پرندگان و بهارنارنج و لاله عباسی می‌تواند در دایره طبیعت قرار داده شود که به عنوان وابسته‌ها یا بن‌مایه‌های فرعی از بن‌مایه‌های اصلی شیراز می‌توان معنی کرد. به عبارت دیگر سخن شیراز در شعر اوجی پهنه‌ای است که بر زمینه و بر بستر آن زندگی، عشق، شعر و البته مرگ پا می‌گیرد و هست می‌شود و نمود می‌یابد.

 

او اضافه کرد: در اشعار اوجی «شیراز» هم «هست» و هم هستی‌آفرینی می‌کند یعنی «هست»‌های دیگر بر مدار بسته آن پدیدار می‌شوند بنابراین می‌توان گفت اصلی‌ترین بن‌مایه‌های شعر اوجی یعنی شعر، زندگی، عشق و مرگ در شیراز آفریده و هست شده و تفسیر می‌شوند.

 

عبداللهی با بیان اینکه «شیراز» در اشعار اوجی در سه ساحت شیراز اساطیری، شیراز تاریخی و واقعی و شیراز شخصی یا شاعرانه نمود پیدا می‌کند، ادامه داد: اوجی در شیراز اساطیری از عرصه مکان و زمان محدود خارج می‌شود و به زمان و مکان ازلی و نیز بن‌مایه هستی پیوند می‌یابد. او شیراز  را مادر و منشأ برکت و هستی و زیبایی دانسته و آن را با زمین و مادر اساطیری همه باشندگان زمین یکسان قرار داده و از آنجا خود را در پیوند با این شهر اسطوره‌ای، شاعری داشته که شناور در عطر رهای بهارنارنج این زلال سبز را می‌نوشد و به خدا می‌رسد. به عبارت دیگر شیراز اساطیری در شعر اوجی پهنه‌ زمان ازلی و مکان ازلی است و همچون مادری است که مایه‌ هستی و برکت و حیات را می‌پروراند و سرانجام شاعر را تا رسیدن به خدا و حقیقت ازلی همراهی می‌کند.

 

این استاد دانشگاه گفت:  «شیراز تاریخی- واقعی»  برای منصور اوجی، «نقطه‌ای شد بر نقشه‌ای» تعریف شده است. نمی‌توان انکار کرد که خواه ناخواه حال و هوای نوستالژیک در یاد کردن از گذشته‌های دور و شهر دوران کودکی و نوعی اندوه بر آنچه از دست رفته در شعر اوجی به چشم می‌آید و گاه این اندوه به شعر تحمیل شده است.

 

او «شیراز شاعرانه» را کانون ذهنی اوجی خواند که از برآیند «شیراز اساطیری» و «شیراز تاریخی» در کوره‌ ذهن و خیال او ساخته و پرداخته شده و همزادی است که لحظه لحظه در حیات او حضور دارد و در رقم زدن هستی شاعر دخیل است.

 

عبداللهی همچنین بیان کرد: «شیراز ذهنی و شخصی» اوجی مکانی تخت و لخت و بی‌کنش نیست که فقط عرصه‌ای برای رخ دادن وقایع باشد بلکه همچون صحنه تئاتر عمل می‌کند که کنش و واکنش بازیگران در آن رقم می‌خورد و در پیشبرد حوادث همچون یکی از شخصیت‌های نمایش نقش بازی می‌کند نقشی که مخصوص اوست و نه هیچ جای دیگر.

 

این مراسم به همت مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس، دانشنامه فارس و انجمن فرهنگ و ادب شیراز برگزار شد.

 

بزرگداشت منصور اوجی,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

 

کارنامه‌ی یک شاعر: منصور اوجـی / خوابگرد


۲۳ مهر ۱۳۸۲

گزارش صد و چهارمین نشست کتاب ماه ادبیات و فلسفه

تازه‌ترین نشست کتاب ماه ادبیات و فلسفه با عنوان «کارنامه‌ی یک شاعر: منصور اوجی» بیست و دوم مهرماه در خانه‌ی‌کتاب برگزار شد. این نشست با سخنان منصور اوجی شروع شد و سپس «کامیار عابدی»، «احمد ابوالمحبوب» و «عمران صلاحی» به ارزیابی چهل سال شاعری منصور اوجی پرداختند.

 

منصور اوجی

در ابتدای این نشست منصور اوجی ضمن برشمردن برخی افراد که به نقد اشعار او پرداخته‏اند، درباره‌ی  ویژگی‌های اشعارش از دیدگاه آن منتقدان گفت: منتقدان آثار من چند ویژگی را در شعر من متذکر شده‏اند که مهم‏ترین آن‌ها کوتاهی و ایجاز در اشعار، روشنی و شفافیت اشعار، بن‏مایه‏های مرگ و مرگ‏اندیشی و تکرار بن‏مایه‏های شور حیات و زندگی و سرزندگی در آن‌هاست. اما به غیر از این چهار ویژگی اصلی، این منتقدان به ویژگی‏های دیگری در اشعارم اشاره کرده‏اند که از جمله‌ی آن‌ها می‏توان به حضور شعر و شیراز، حضور زمان و زمان آگاهی از لحظه تا ابدیت و حضور دخترم، غزل، در این اشعار اشاره کرد. [متـن کامـل گـزارش

 


mansour owji


کوتاهی اشعار اوجی

یکی از دلایل کوتاهی اشعارم شاید این است که من خیام را خیلی زود کشف کردم و پیش از آن‌که غزل و شعر نو بگویم، اولین اشعارم در قالب کوتاه و رباعی بوده است. دلیل دیگر آن است که شعر از دو مرحله‌ی‌ کوشش و جوشش تشکیل شده و از آن‌جایی که در شعر کوتاه چه بسا با همان جوشش اولیه، شعر تمام شود ودیگر نیازی به کوشش و کار کردن بر روی آن نباشد، ترجیح می‏دهم که اشعارم کوتاه باشد، چرا که برای جوشش به خاطر ناخودآگاه‏تر، طبیعی‏تر و خالص‏تر بودن، ارزش بیش‌تری قائلم.

 

کامیار عابدی

در ادامه‌ی این نشست کامیار عابدی درباره‌ی ارتباط شعرهای کوتاه نیمایی با قالب‏های کلاسیک گفت: اگر بخواهیم یکی از قالب‏های کلاسیک را با شعرهای کوتاه نیما مقایسه کنیم، آن قالب، قطعه است. یعنی به عبارت دیگر در شعر نو نوعی توجه مستقیم و غیرمستقیم به قالب قطعه صورت گرفته و چنان‌چه قرار باشد برای بسیاری از شعرهای نو ساختاری فرض کنیم آن اشعار به ساختار قطعه نزدیک هستند. اما پس از نیما شاعرانی آمدند که در کنار قطعات نیمایی، توجه خود را به اشعار کوتاه نیز معطوف کردند. آن‌ها به نوعی معتقد بودند که شعر کوتاه را باید از نوع ادبیِ دوبیتی و رباعی خارج کرد و در قالب‏های نوتری عرضه نمود.

 

سیر شاعری اوجی

منصور اوجی از دهه‌ی چهل به طور خودآگاه یا ناخودآگاه توجهش را بر اشعار کوتاه متمرکز کرد. یعنی حتا اگر در شعرش به قالب نیمایی توجهی نشان داد در حقیقت آن شعر مضمون بسیار کوتاهی بود که در سطور بیش‌تری ادامه می‏یافت. مهم‏ترین دلیل توجه منصور اوجی به شعرهای کوتاه این است که ذهنیت او در شعر، ذهنیت لحظه‏ای‌ست، یعنی ذهنیتی نیست که بتوان آن را به یک قطعه‌ی نیمایی کامل گسترش داد. او لحظه را می‏گیرد و در شعرش بیان می‏‏کند. از این هوشیاری ذاتی اوجی، شاعری برمی‏خیزد که در حقیقت با ابتکار، خود را در قالب قطعه‌ی نیمایی محصور نمی‏کند و سعی می‏کند در این زمینه به قالب خاص خودش برسد. البته چون پیش از او تلاش چندانی در این زمینه نشده بود، منصور اوجی راه ناهموار و طولانی‏ای را در پیش داشت. اما او از همان ابتدا تا به امروز این راه را استمرار بخشید. بنابراین اوجی مهم‏ترین و موفق‏ترین نماینده‌ی شعر کوتاه در ادبیات مدرن فارسی است.

 

بن‌مایه‌های شعر اوجی

اگر بن‏مایه‏های شعر اوجی را در نظر بگیریم، این بن‏مایه‏ها یک مثلث را ایجاد می‏کنند که در سه رأس آن زندگی، مرگ و شعر قرار دارد. او به راحتی از زندگی به مرگ می‏رود، از مرگ به شعر و از شعر به زندگی. در حقیقت این سه رأس مثلث در تعامل عجیبی با هم قرار دارند.

اوجی در مجموعه‌ی خیل عظیم شعر معاصر، خانه‏ای کوچک اما استوار برای خود بنا کرده است و حقش همواره در شعر معاصر، محفوظ است، چون با استمرار و پافشاری به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه برای رسیدن به چارچوب استعدادهای شعرِ لحظه‏ای تلاش کرده است.

 

احمد ابوالمحبوب

پس از آن دکتر احمد ابومحبوب در تبیین کارنامه‌ی شاعری منصور اوجی صحبت کرد و گفت: اوجی در دهه‌ی چهل آثار چون «باغ شب» و «شهر خسته» را منتشر کرد و به مرور، زبان و بیان و شکل شعری خود را بازیافت. منصور اوجی در سیر تاریخچه‌ی شاعری خود، شیوه‏های گوناگونی را آزموده است که از آن جمله‏اند: شعر نیمایی، شعر سپید، تمایل به فرمالیسم و گرایش به موج نو. پس طبیعی‌ست که در آغاز همچون هر شاعر نوپایی، گرفتار بسیاری از بازی‌های بیانی و تصنعات بوده است. شعر دهه‌ی چهل، حقیقتاً سیاست زده بود و اغلب شاعران جوان را خواه ناخواه به دنبال خود می‏کشید و در حقیقت اغلب آن‌ها در ورطه‌ی سیاست‏گویی غرق و تباه می‏شدند و از شعر و هنر بسیار فاصله می‏گرفتند. اما خوشبختانه اوجی در آن ورطه نیفتاد و غرق نشد و مسئله‌ی سیاسی نیز هم‏ارز و هم‌ردیف بسیاری دیگر از مسائل در اشعار او مطرح شدند.

 

سمبولیسم در شعر اوجی

اوجی، در جرگه‌ی شاعران سمبولیست معاصر ایران قرار دارد، ‌اما نه به مفهوم فرانسوی آن که مبتنی بر بیان اندوه و وحشت در طبیعت، جدایی از عقل و منطق برای تأکید بر احساس، دوری از واقعیت عینی و تأکید بر واقعیت ذهنی و تأکید بر وزن و موسیقی کلمات است، و نه به مفهوم سمبولیسم اجتماعی محض که محصول یک جریان در دوران معاصر بود. شعر او، شعر مبتنی بر زبان نیست، یعنی در اشعار او هیچ گرایش خاص زبانی وجود ندارد. هم‌چنین کشف واژه، ساختن واژه و عبارات و ترکیبات ویژه و هر چیز که مرتبط به زبان است، در اشعار او دیده نمی‏شود. بنابراین نمی‏توان چیزی در اشعار او یافت که خارج از هنجار باشد. اما اتکای او بر سمبول‌هاست.

 

در ادامه دکتر ابومحبوب سمبول‌ها را از حیث وظیفه‏ای که در شعر دارند به دو دسته‌ی سمبول‌های تصویرساز و سمبول‌های روانی تقسیم کرد و در تبیین سمبول‌های روانی که اساس سمبولیسم منصور اوجی است، اظهار داشت: سمبول‌های روانی، نمادهایی هستند که به هیچ وجه در تصویرسازی نقشی ندارند و اصولاً هیچ‏گونه تصویری نمی‏سازند. یعنی ممکن است خواننده، در شعر هیچ تصویری نبیند، یعنی شعر به یک بیان ساده تبدیل شده باشد، اما واژه‏ای در آن وارد می‏شود که تداعی‏گر مفاهیمی گسترده است. در اغلب اشعار او تصویری به چشم نمی‏خورد، اما در انتها با بیان یک نماد، مفاهیم گسترده‏ای را فراهم می‏آورد و اغلب نظام سمبولیک اوجی به این سو متمایل است.

 

ویژگی مهم آثار اوجی به ویژه در کتاب باغ و جهان مردگان سمبولیسم و نوستالژی است. شاید همین نوستالژی باشد که او را در این اثر بیش‌تر به اندیشه‌ی مرگ فرو برده است. البته نوستالژی، بیش‌تر به آثار دو دهه‌ی اخیر او مرتبط است، منصور اوجی با تمایل به شعر نیمایی و با نظام سمبولیک خود,‌ قدرت بیشتری را نشان می‏دهد.

 

عمران صلاحی

پس از آن عمران صلاحی درباره‌ی منصور اوجی omran salahiو آثارش سخن گفت: اگرچه اشعار اوجی بسیار کوتاه هستند، اما معانی آن‌ها بسیار بلندند. او با کوتاه‏ترین و کم‌ترین کلمات توانسته، بلندترین مفاهیم را بیان نماید. منصور اوجی در اشعار خود با طبیعت، اشیاء و انسان و تمام زیبائی‏ها یگانه شده، به همین جهت به نظر من او یکی از شاعرترینِ شاعران است که توانسته بی‏هیچ شائبه‏ای با اشیاء و طبیعت برخورد کند و حتی از زبان آن‌ها حرف بزند.

 

صلاحی در ادامه به ذکر رگه‏های طنز در آثار منصور اوجی پرداخت و در این‌باره نیز گفت: طنزهای اوجی بسیار درونی هستند و نوعی انبساط درونی پس از خواندن آن‌ها برای خواننده ایجاد می‏شود که این انبساط در اصل نوعی لبخند درونی‌ست.

 

اگرچه بعضی معتقدند که در شعر اوجی بازی زبانی وجود ندارد، اما به واسطه‌ی سادگی بیش از حد اشعارش است که این بازیها به چشم نمی‏آیند، اما چنان‌چه کمی در اشعار او دقت کنیم درمی‏یابیم که اشعارش بسیار عمیق هستند و حرف‌های زیادی در آن بیان شده است.

 

زبان ساده‌ی اوجی حاصل چهل سال تلاش است

در پایان این نشست منصور اوجی درباره‌ی سادگی زبان اشعارش گفت: من برای دست یافتن به این زبان، چهل سال تلاش کرده‏ام. چون به نظرم دیگر دوره‏ای که باید کلمه‌ی فاخر در شعر بیاید، تمام شده است. یعنی امروزه شاعران تلاش می‏کنند تا عادی‏‏ترین کلمات را در شعر بیاورند. من یک شبه به این زبان نرسیده‏ام، بلکه کارم را با زبان فاخر شروع کردم و هر روز سعی نمودم این زبان را ساده‏تر کنم. پس وقتی درباره‌ی زندگی عوام شعر می‏‏گویم، لازم نمی‏دانم که از زبان فاخر استفاده کنم. چون چهل سال تلاش کردم تا به این زبان ساده‌ی امروزی در باغ و جهان مردگان دست یابم.

منصور اوجی؛ شاعر لحظه ها / دکتر محمد نبی تولایی

«شاعر لحظه ها» گزیدة اشعار منصور اوجی است که دکتر محمد نبی تولایی، محقق و مترجم، آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است.

«شاعر لحظه ها» گزیدة اشعار منصور اوجی، شاعر، است که دکتر محمد نبی تولایی، محقق و مترجم، آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. کتاب مقدمه ای دارد که منصور اوجی نوشته و دکتر تولایی نیز در بخش «چرا منصور اوجی» علت انتخاب اشعار این شاعر گرانقدر را توضیح داده است. در بخشی دیگر نیز گفتگوی هادی محیط را با منصور اوجی می خوانیم.

سپس اشعار برگزیده اوجی به همراه ترجمه انگلیسی شان آمده است.

دکتر تولایی، مترجم، در مقدمه خود می گوید:

«منصور اوجی را به درستی شاعر لحظه ها نامیده اند. در این ارتباط، اشعار وی با یکی از مؤثرترین و بانفوذترین جنبش ها در شعر انگلیسی، یعنی ایماژیسم، پیوند می یابد. ایماژیسم جنبشی بود در شعر انگلیس و آمریکا در اوایل قرن بیستم که در تصویرگری، دقت و صراحت را و در زبان، روشنی و قدرت را تأیید می کرد... اوجی در گذر از مرزهای آشنا و پشت سر نهادن تصویرگری باسمه ای توفیق یافته اما در دام جریان های ادبی مُد روزی چون فوتوریسم و دادائیسم نیفتاده است... شعر اوجی که اغلب بُعدی فلسفی دارد دارای قالبی است محکم و استوار و تصاویری بدیع و اصیل... وی شاعری است "یگانه" و در ایران و به خصوص استان فارس از شهرت بالایی برخوردار است. اوجی در انواع شعر طبع آزمایی کرده اما بیشتر شهرت وی به خاطر سرودن اشعار کوتاه بوده است و در این هنر، تجسّم و مظهر کمال هنری به شمار می آید.»

درباره شاعر

منصور اوجی، متولد 1316 در شهر شیراز، در رشته ی فلسفه از دانشگاه تهران موفق به کسب مدرک لیسانس شد و پس از آن در رشته ی علوم تربیتی از دانشسرای عالی تهران مدرک فوق لیسانسش را کسب کرد. پس از آنکه به زادگاهش بازگشت، بار دیگر به دانشگاه پهلوی (دانشگاه شیراز) رفت و مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی اش را هم گرفت. او پس از سال ها تدریس، به تازگی، تصمیم گرفته که تدریس را رها کند و تمام اوقاتش را در خانه اش بنشیند و به شعرش اختصاص دهد.

درباره مترجم

محمدنبی تولایی متولد 1326 در شیراز است. ایشان تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی، قبل از انقلاب، در دانشگاه شیراز به اتمام رساندند و به استخدام 

دانشگاه ارومیه درآمدند. بعد از انقلاب، برای اتمام تحصیلات خود در مقطع دکترا به دانشگاه نیوساوت ولز، در سیدنی استرالیا، رفتند. حوزه های تحقیقاتی و مطالعاتی ایشان در زمینه ادبیات انگلیسی و ادبیات و تاریخ ادبیات فارسی، و ادبیات تطبیقی بوده است. اولین مجموعه اشعار ایشان به انگلیسی در سـال 2017 در آمـریکا با نام «تصاویر ازلی ایران» انتشار یافت. از ایشان ده ها مقاله در حوزه ادبیات فارسی و انگلیسی نیز در مجلات تخصصی به چاپ رسیده است.

کتاب «شاعر لحظه ها» به همت انتشارات سبزان به تازگی راهی بازار نشر شده است. در صورت تمایل می توانید این کتاب را از فروشگاه اینترنتی آی آی کتاب سفارش دهید.