سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

عاشقانه/علی حاج حسینی روغنی




جشن خطوط بر کف دستان تو


همچون نگاره هایی چینی است .


قرمز ، سپید ،


با انعطاف کامل و شیرین رنگ ها


با سایه روشن غزل آهنگ رنگ ها



می پرسی از چه خاموشم ؟


اندیشمند منحنی رودخانه ام ؛


این انحنای مرموز


که تا کجا ، کدامین دریا


ره  باز می کند  ؟


اندیشمند این همه مهتابم


وقتی که نیمه شب به هدر می رود .



باد


بر پرده ها به رقصِ کرشمه


بر انهدام این همه تاریکی


بر می خیزد .


گویی نگاره ها به تکان می آیند .


سپید ، 


قرمز ،


همسایگان شرقی شب های یکدگر


دستانشان همیشه گزارشگر


آن را که با زبان نتوان گفت


و چشم هایشان موسیقی


در بستر سکوت



از پنجره به کوچه نظر می کنم


بر سنگفرش


قد می کشند باز تن سایه ها


قندیل های شوم سیاهی .



شب است


دستت را


در دست من گذار


بگذار فال عشق ببینم . . .








  

تبارِ جنون/سالار عبدی:



من! از تبارِ جنون تو آفریده شدم

برای بندگی عشق تو ، خریده شدم


سپس به شیطان ، دست برادری دادم

فریب ناک ترین ، میوه ی رسیده شدم


رسید لحظه ی موعود وسوسه ، آنگاه

به دست آدمِ از جان گذشته ، چیده شدم


حلول کردم بر جسم خسته ی منصور

به اتّهام انالحق ، به خون کشیده شدم 


به حُسن ، شهرۀ در کنج چاه ، من بودم

به عشوه های زلیخا رُخی ، خریده شدم


به جسمِ  خستۀ مجنون ، سه پس حلولیدم

به پایِ عشق ، کران تا کران ، دویده شدم


شدم معلّم طغیانِ شمس تبریزی

زِ نای سوختۀ مولوی ، شنیده شدم


هزار سال گذشت از هزارۀ بغضم

درون کورۀ تقدیر ، آبدیده شدم


غزل به اِذنِ من از عرش ، بر زمین افتاد

چنین به وادیِ دیوانگی ، کشیده شدم


به طبعِ نامیِ آن تُرکِ مست – خاقانی

به غُرّشی هیجان یافتم قصیده شدم


زمان گذشت و رسیدم به دورۀ سالار

به سوگِ مُنزویِ شعر ، داغدیده شدم


رسیده ام سرِ آخر به صورِ اسرافیل

به رستخیزِ جنون باوران ، دمیده شدم


" مرا! ندیده بگیرید و بگذرید از من "

من! از تبارِ جنونِ تو آفریده شدم


#سالارعبدی 

تصحیح / علیرضا طبایی




صبح فروردین، بر سفره ی آیینه و سیب و قرآن 

آفتاب آمد 

گوشه ی باغچه، بر دیوار کاشی روز، 

جامه ی مشرقی اش را آویخت 

در فضا، عود افشاند 

ریشه ها را، انگیخت 

واژه های غلط برفی را، 

ظهر، از مشق زمستان خط زد... 

####

کاش می شد شب را 

دستی از خانه ی من، خط بزند 



بزک/محمد رضا راثی پور




لباس نو به تنش زار می زند بد جور

مگر به زور بزک خنده ای زند لب شهر

نشان دهد که نکردست با بهاران قهر!



نو خسروانی/محمد ابرغانی

دستهای خالی بهار

شاخه های بی جوانه درخت

کودکان چشم انتظار!