سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

صدا / محسن صلاحی راد


صدا صدای من و توست
اگرچه می‌خوانند
هزارهای دگر نیز.

ترجمه شعری از "احلام مستغانمی" / زهرا ابومعاش

 

احلام مستغانمی شاعر و نویسنده ی الجزایری و متولد تونس است. او فرزند محمد الشریف مبارز الجزایری است . در دهه هشتاد حائز مدرک دکترا از دانشگاه سوربن گردید و در حال حاضر دربیروت اقامت دارد. کتاب "خاطرات تن" او برنده ی جایزه ادبی "نجیب محفوظ" توسط آقای رضا عامری به فارسی ترجمه شده است .

داستان :

چون گربه ای مهربان کنار آتش می نشینم

و به داستانی که مادر بزرگ برای کودکان تعریف می کند

گوش می سپارم

داستان شهسواری که 

شاهزاده بانویی را در کمند عشق خویش گرفتار ساخت

و شبی نزد او آمد

و از آن شب شاهزاده ناپدید شد

از آن هنگام شاهزاده خانم غذا پختن را یاد گرفت

آموخت چگونه در شهرهای کوچک و حقیر زندگی کند

و در زمستان هیزم جمع کند

از همان روز

شاهزاده خانم کوچولو

غرورش را زیر پا گذاشت

برای شهسواری که

زیستن را چون یک زن به او آموخت

...

و هزار داستان دیگر نیز..

 کودکان می خوابند

اما من هنوز،

خواب شهرهای دوردست را می بینم

خواب خانه ..هیزم ...کودکان

خواب زنی که تمام شب را بیدار می ماند

در انتظار تنها شهسوارش

حکایة:

کقطة طیّبة أجلس قرب النار

أسمع ما تقصّه الجدّة للصغار

عن فارس أوقع فی غرامه الأمیرة

وجاءها فی لیلة..

واختفت الأمیرة

من یومها تعوّدت أن تطهو الطعام

تعوّدت أن تسکن المدائن الحقیرة

وتجمع الأحطاب فی الشتاء

من یومها

تخلّت الأمیرة الصغیرة

عن کلّ کبریاء

لفارس علّمها الحیاة کامرأة

...

وألف قصّة

ویرقد الصغار

لکننی أعود من جدید

أحلم بالمدائن البعیدة

بالدار.. بالأحطاب.. بالأطفال

بامرأة تسهر فی انتظار

فارسها الوحید

کاربرد مجازی کلمات/ اسماعیل امینی

 

 

سر سفرۀ ناهار ، مادر به فرزندش می گوید: مادر جان یک بشقاب دیگر می خوری؟

ما از این جمله مقصود آن مادر را می فهمیم که از فرزندش می پرسد ؛ آیا میل دارد که باز هم غذا بخورد؟

اما در جمله به جای غذا ، کلمۀ بشقاب آمده است که ظرف غذاست . ما می دانیم که بشقاب خوردنی نیست . هم چنین مادر ، فرزندش را " مادرجان " خطاب کرده است.

این نوع کاربرد کلمات در زبان، کاربرد مجازی است. یعنی کلمه در معنایی غیر از معنای اصلی به کار می رود.

مثلا وقتی به پدر سلام می کنیم او ممکن است در پاسخ بگوید: سلام بابا!

ما فرزند او هستیم اما او با نام خودش ما را صدا می زند. یا مثلا برای بیان توانایی  نویسنده ای می گوییم که او قلم شیوایی دارد. یعنی "قلم " را به جای  "نثر" به کار می بریم.

وقتی جوانی به خانواده اش خبر می دهد که در دانشگاه پذیرفته شده و اهل خانواده با خوشحال او را خانم دکتر و آقای مهندس ، خطاب می کنند در واقع عنوان آیندۀ او را به زبان می آورند.

میان معنای اصلی و معنای مجازی کلمات ارتباط منطقی هست.مثلا وقتی پدر به فرزندش می گوید: بابا ! معنای مجازی این کلمه با معنای اصلی آن ارتباط منطقی دارد، که ارتباط پدری- فرزندی است.

یا وقتی می گوییم یک بشقاب خوردم و مقصودمان غذا خوردن است ، بشقاب با غذا ارتباط منطقی دارد، که ارتباط ظرف و مظروف است.

به این ارتباط در اصطلاح بیانی " علاقه در مجاز " می گویند.

مثلا وقتی به پسر بچه ای خردسال می گویند: مرد خانواده! یعنی عنوان آیندۀ او را به کار می برند در اصطلاح بیانی می گویند که در این کاربرد ، مجاز به علاقۀ آینده (ما یکون) وجود دارد.

هم چنین ممکن است پدیده ای را با نام گذشته اش بنامند، مثلا وقتی مادربزرگ ، فرزند سالخورده اش را می بیند و می گوید : بچه ام آمد!

" بچه " نام گذشتۀ آن فرزند سالخورده است ، در این حال می گویند که مجاز به علاقۀ گذشته ( ما کان) وجود دارد.

علاقه در مجاز گونه های فراوانی دارد؛ مثلا : جزء و کل، علت و معلول، جنس و نوع، و نظایر اینها .

به هر حال در تمای گونه های مجاز ارتباط منطقی میان معنای اصلی و معنای مجازی کلمات وجود دارد، یعنی بدون ارتباط منطقی نمی توان کلمه ای را به جای کلمه ای دیگر به کار برد.

از میان انواع مجاز یک نوع آن مبتنی بر خیال است  که به آن " مجاز به علاقۀ شباهت" می گویند. یعنی کلمه ای به دلیل شباهت مصداق آن به جای کلمه ای دیگر به کار می رود.

مثلا وقتی سعدی می گوید:

مه پاره به بام اگر برآید

که فرق کند که ماه یا اوست

" مه پاره" یعنی هلال ماه را به جای دلبر زیبارو به کار برده است و خود اشاره کرده است که علت آن شباهت این دو با هم است.

مجاز به علاقۀ شباهت آغازگر بحث گسترده ای است که در بیان آن را" استعاره" نامیده اند و موضوع نوشتۀ بعدی خواهد بود.

 

بداهه/ محمد رضا راثی پور



گذشته است بهاران و رحمت باران

دریغ رایت سبزی که بر فرازد باغ

مگر تعدی تاتار 

طلسم نازایی را در این دیار دمید

که خاطرات تباهی نمی رود از یاد

در این شتاب شکوفایی

نشسته ایم تماشا هلاکت خود را

قیامتی ست در این ساعت شنی انگار



نکته / محمد رضا راثی پور



فروغی اگر چند پر دود،

و از یورش باد لرزان

کفایت کند اضطراب مرا در شبیخون وحشت


چراغی که نفتش امیدست و ایمان

همان چشمه تا به همواره جوشان

چه دلشوره ای دارد از حجم ظلمت