سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

فقط یکبار / سید علی میر افضلی




به «بادا باد» و 

«شاید بود» و 

«حالا تا ببینم»

                      هیچ کاری بر نمی‌آید.

برای سر تکان دادن

برای شانه خالی کردن از هر چیز

روش‌های زیادی هست؛

فقط یک بار

دلت را در نسیم و نور جاری کن

برای «عشق» وقت اندکی بگذار

فقط یک بار.



#سیدعلی_میرافضلی


@seyedalimirafzali

چشم انداز زیبا / محمد رضا راثی پور

ممکن است عده ای بپرسند با این همه تند باد ویرانگر مصائب و مشقاتی که در طی این سالها کمر به نابودی این خطه بلا خیز بسته و ایمان و امان را از ساکنان محنت زده این آب و خاک ربوده چه ضرورتی به پاسداشت نوروز و دیگر آیین ها و مراسم باستانی وجود دارد و آیا این مشغله ها و صرف وقت چیزی جز دلخوشکنک و تلف وقت و خود فریبی نیست.

این ایراد و انتقاد در ظاهر درست می نماید اما تاریخ و جغرافیا نظری دیگر دارد .کجا کشوری نظیر ایران سراغ دارید که  برغم واقع شدن در محل تلاقی سه قاره و چهار راه اقوام ستیزه جو و متخاصم گوشه گوشه خاکش از بدو تکوین شاهد جنگهای خانمان سوز و خونبار باشد و به گواهی همین تاریخ  نه بار مورد هجوم دشمنان غدار قرار گیرد و باز از پس هر هجوم کمر راست کند و چون تمدنهای آشور و کلده و فینیقی به تاریخ نپیوندد.

آنچه ایران و  ایرانی را زنده نگهداشته است جادوی فرهنگ ایرانی ست که ققنوس وار از آتش هر فتنه ای جان تازه ای می گیرد و مجددا اعلام ظهور می کندهر قدر هم  این باغ سالخورده مورد دستبرد سارقان و بی توجهی صاحبان باغ قرار گیرد باز هم چشم اندازهای زیبایی برای تامل و توقف دارد.

در این ایام عسرت که بلاد راقیه به سرعت برق و باد از تیر رس چشم های حسرتناک ما دور می شوند بجای حسرت بر از دست داده ها و فرصت های سوخته راهی نداریم جز انکه حداقل ماترک نیاکان را به تاراج ندهیم و با فرهنگ هزار تکه ای که داریم حداقل هویت و ماهیت خود را زنده نگه داریم.

رسیدن به گرد ممالک راقیه ساز و کار می خواهد و زیر بنا می خواهد و آشنایی به علوم زمان که در این فقره


دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

پای ما لنگ است و منزل بس دراز


اما گاهی مطالب خود زنی واری که در کانال های تلگرامی منتشر می شود جز بیشتر کردن تب  سست رایی و نومیدی اثر سازنده دیگری ندارد.هنوز هم می توان از داشته هامان مواظبت کرد.


هر خانه ای هر چند ویرانه برای صاحب خانه حکم آلبوم خاطرات را دارد و هر گوشه گوشه اش تداعی گر شادی ها و تلخی هاست.گناه ما این بود که ناخرسند از داشته هایمان و با بضاعتی اندک سودای همسری  و هم آوردی با بزرگان کردیم و چون سوزن واقعیت حباب توهممان را ترکاند زمین و زمان را مقصر می دانیم.حال آنکه به قول ناصر خسرو


ای به شبان  خفته ظن مبر که بیاسود

گر تو بیاسودی این زمانه ز رفتن






‍ ‍ قزلباشان / محمد علی شاکری یکتا


رودخانه ی مذاب شوربختی

گسل ناپایدار ویرانگر

پسلرزه ی بدشگون زندگی.

همین که فروریخت برج و باروی همدلی ها 

سواره نظامی ابرگونه پیدا شد

از درون مه آلوده ی زمان

که پیشاپیش آن سرداران مفرغی

دریده چشم و نازکدل

دست سوی آسمان گشودند

به شکرانه ی این همه مرگ

به شکرانه ی این همه ویرانی

مویه کنان و پریشان مو 

اشک چرکین برگونه نشاندند

دست در جیب  یکدیگر

به ربودن نیکبختی ها ی مردمان

بردرگاه سلطانی پیشانی به خاک ساییدند

که شمشیری آخته در دست و کلاهی سرخ بر سرداشت.


شما را می گویم

قزلباشانی که از گورهای کهن گریخته اید!

 

اما پس این گلایه ها سرودی هست

درحنجره ی پلنگانی که پلشتی تیغ زاران رابر نمی تابند

و زمین مهربان به چنگالشان پناه می بَرد .

نیمروز و تابش آفتاب 

به سیاهی می نشاندکویرنمک را.

نیمشبان که برمی خیزد ابر بی باران 

 موج خزر به سرخی خونابه ی ماهیان فریاد می زند

دیلمان فانوس دریایی روشن می گذارد

طبرستان ، تیرآرش به چلّه می نهد

یوزپلنگ زاگرس ، پنجه بر صخره می ساید

جنگل بلوط لرستان آتش می گیرد.

طاق بستان به عشق شیرین دخیل می بندد

فلک الافلاک چمر می خواند 

پازارگاد به یافتن کتیبه های سنگی اش آواره می شود و

خنج می کشد

مادر چادر نشین ایلیاتی.


نه به سپیده دمان 

نه به شامگاه عزا گرفته ی این سرزمین

از جویبار زهرآگینتان نمی نوشند

تشنگانی که با زبانی بریده بریده فریاد برمی آورند

نازک تنانی که در زاینده رود تن می شویند

شاید که گُرده هاشان کمی بیاساید

از شیار سرخ شلاق و دشنه.


کودکانی بردرها می کوبند

به تمنای نان.

در زندان های بی آبرو

دخترکانی وسمه کشیده  بردارمی شوند

به تمنای آزادی

یکی یکی به گونه می چکد

رگباری که خواهد ریخت

وسیلابی که برخواهد کند 

ستون های زشت به تباهی نشسته را

 ازکلاه دوازده تَرکتان

خون شتک زده ی سیاوش بخار می شود

و قطره قطره فرو می ریزد

بر کشتزاران آزادی

دیگربار باشدکه بازگردید به دخمه های سیاه

شمارامی گویم

 قزلباشانی که از گورهای کهن گریخته اید! 


#شعر ی از دفتر چاپ نشده ی "بام تهران طوفانی است"

محمدعلی شاکری یکتا


@RKaaIV

روز ما /بلاگا دیمیتروا


امروز،روز ماست

روز همه ی زنان بیدار دنیا که در راه مساوات و عدالت می جنگند

روز شیر زنان زجر کشیده ی جهان که در راه آزادی فرزند دادند...همسر دادند


روز ما، بر ماخجسته


پاره ای از من

همواره در حسرت گرما

و محروم از آن


پاره ای از من

همساز با سپیده ی بردمیده

و همواره اسیر سایه های رویا


پاره ای از من

سرشار از پر پرواز

و گم کرده سهم خود از آبی آسمان


پاره ای از من

من واقعی ام، 

با چشمان یک کودک

همراه پرندگان مهاجر، 

گریزان در دوردست ها


بلاگا دیمیتروا

#شعر 


*بلاگا دیمیتروا شاعر توانای بلغاری که زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر و اصلاحات سیاسی کرد.

@RKaaIV

گرداب / محسن صلاحی راد

گفتی

«دیگر تمام شد

این آخرین شکنجۀ انسان است»

حتی هنوز هم

می‌گویی




تبریز، ۴ شهریور ۱۳۸۸

#محسن_صلاحی_راد  



https://t.me/flishsa/139


@MohsenSalahiRad