حتا همین بالا
که حال عشقبازی نیست
میبوسدم آرام
ابری که در آغوشِ من «والعصر» میخواند.
شاید هوا دوباره بگیرد
دست مرا
دست تورا
و دست ها
به میله های فلزی
عادت کنند.
منهای صفر
یعنی صدای تو
در غارهای وسوسه
منهای صفر
میزان حس و حادثه ای
که سال های توهّم را
به جای عشق رقم می زد.
منهای صفر
خط عبور خنده ی تلخی
در لحظه ای که هوش و حواست
قندیل یخ گرفته ی صبح سیاه را
در کوچه دیده است و ندید ه ست.
در راه خاک ریز بخارا
که انتهای عزلت تاریخ است
تیمور لنگ
نه استخاره کرد
نه حرف پیشگوی آبله رویش را
معیار واقعیت خود دانست
شمشیرآبدیده ی جدّش را برداشت
گردن سپرد به تقدیرش
گردن کشید و
گردن زد
تا خون منجمد
در برف ریزتازی و تاتار
تکمیل تر شود.
تاریخ من
طغرای بی بدیل تباهی است
مثل نیای تودرغار های آند.
حالا برو گابو!
مثل تمام سال های گذشته
که زیر تارصوتی تو لغزیده اند.
اینجا
کنار کوه دماوند
انسان آسیایی من تنهاست.
این شاخه های گل زرد را
در آبهای خزرمی اندازم
و "عشق سال وبا" را
تکرار می کنم.
حالا برو" گابو"!
شاید هوا دوباره بگیرد
در سرزمین ما
سگ های هار" ماکوندو"
معیار پایداری مرگ اند و انجماد.
29 فرورین 1393
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گابو:لقبی که کلمبیایی ها به گابریل گاسیا مارکز داده اند.
عشق سال های وبا: رمان مشهوری از مارکز
**https://t.me/mayektashakeri
می گفت و سخت با هیجان می گفت:
دیدی چه سان کبوتر جلدی
از جوف آن کلاه در آورد
یک شهر را به شعبده خویش جلب کرد
گفتم که ساحر همه فنها حریف تو
تر دستی بزرگ تری هم داشت
تردستیی که پیش تر از آن
آزادی از کبوتر بیچاره سلب کرد!
حتا همین بالا
که حال عشقبازی نیست
میبوسدم آرام
ابری که در آغوشِ من «والعصر» میخواند.
خوب میدانی
بوسهها را در کدامین ابر
خندهها را با کدامین باد...
خوب میدانی که دلتنگم
ـ ـ
محمدحسن «بیوک» معیری (زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران – درگذشتهٔ ۲۴ آبان ۱۳۴۷ در تهران) با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران و از ترانهسرایان و تصنیفسرایان بهنام است. از ترانههای سروده شده توسط وی میتوان «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» را نام برد.
رهی معیری
زادهٔ
۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸
تهران
درگذشت
۲۴ آبان ۱۳۴۷ (۵۹ سال)
تهران
آرامگاه
مقبره ظهیرالدوله شمیران
ملیت
ایرانی
سبک
غزل
عنوان
«زاغچه»، «شاه پریون» ،
«گوشهگیر» و «حقگو» «رهی»
مذهب
اسلام
والدین
فرزند محمدحسنخان مؤید خلوت
نوه معیر الممالک (نظام الدوله)
او از دودمان معیرالممالک بود که از زمان نادر شاه افشار وزیر ضرابخانه و خزانه دار بوده اند تا زمان قاجار.
جد اعلای او از روستای ابرسج از شهر بسطام شهرستان شاهرود بوده است (طبق نوشتهٔ حاشیهٔ کتاب مطلع الشمس صفحهٔ ۶۷).
زندگی
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهرهای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست ای کاش که جانِ ما به لب میآمد
در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست حسن وحید دستگردی تشکیل میشد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن بهشمار میرفت. رهی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. اشعار رهی در بیشتر روزنامهها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ میشد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه»، «شاه پریون»، «گوشهگیر» و «حق گو» استفاده میکرد.
رهی معیری در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد. رهی در همان سالها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال درگذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود.
آرامگاه رهی معیری در گورستان ظهیرالدوله
رهی معیری در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران بر اثر سرطان در ۵۹ سالگی درگذشت. او در گورستان ظهیرالدوله شمیران به خاک سپرده شده است.
#رهی_معیری
@afarineshdastan
@afarineshdastan