کارو دردریان (1304 همدان-1386 کالیفرنیا) نویسنده وشاعر ارمنی تبار ایرانی در همدان متولد شد اما در بروجرد و اراک زندگی کرد و پس از مرگ پدر مدتی را هم در مراغه و تبریز گذراند و پس از مدتی به تهران کوچ کرد . کارو از نسل نخست شاعران نیمایی است . در اشعار او نوعی تنفر از انسانیت،مدرنیسم و تعاملات بیهوده اجتماعی به چشم می خورد . شاید او را به حق شاعر درد نامیده اند . کمتر شعری از او وجود دارد که افق امیدوارانه ای را به نمایش بگذارد . دو کتاب او به نام های"شکست سکوت" و "کفرنامه" بیش ازسایر مجموعه های این شاعر طرفدار داشته و هنوز هم زیرزمینی تجدید چاپ می شوند .
آیینه ای برای ندیدن نداشتیم
و دل ، برای آه کشیدن نداشتیم
عاشق شدیم و حیف که در من یزید عشق
پیراهنی برای دریدن نداشتیم
خواب و خیال بود جهان، در خیال هم
یک سیب روی شاخه چیدن نداشتیم
بیهوده بود هرچه دویدیم روز و شب
وقتی امید وصل و رسیدن نداشتیم
از ما گذشت ای دل دیوانه ام برو
ذوق جنون و نای دویدن نداشتیم
طاووس در اسارت زیبایی خودیم
این درد بس که بال پریدن نداشتیم
قفس بی پرنده ای بودم
خنده نه ، طرح خنده ای بودم
زیر چرخی که زندگانی بود
من فقط چرخ دنده ای بودم!
بوی نان تازه بود
سبز وساده
روشن وامیدوار
سهمی از بهشت بود
در هوای سبزباغ
شکوفه ،رنگ
روح باغ بود
می شد از نگاه او
تا بهار،تاخدا
پل کشید
تبسمی به وسعت بهشت بود
گرچه درد بود
لخته لخته زخم بود
ولی
در نگاه روشنش چه داشت
که در حضورناب او
می شد آفتاب
آبی ویقین وسبز
رهایی و امیدشد
لحظه ای شکفت.