سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

کفر و ایمان/محمد علی شاکری یکتا

فریاد این گنجشگ های سربریده

در باغ ویران ِ شما را می شناسیم

بغضی گلوی بلبلان را می فشارد

بانگ کلاغان  شما را  می شناسیم

خون است در لعل لب گل های پرپر

چاقوی بّران شما را می شناسیم.

کوس ِ ان الحق می زنید و حق ستیزید

زنجیر و زندان شما را می شناسیم

کفتار مکارید و در دشت شقاوت

ما چنگ و دندان شما را می شناسیم

رنگ تباه و شیوه های پرده داری

بر نقش ایوان شما را می شناسیم

آهنگرید و نقشی از کاوه ندارید

ما پتک و سندان  شما را می شناسیم

درجامتان خون سیاوش خوشگوارست

هشیار و مستان  شما را می شناسیم

ساز مخالف می زنید این سوی پرده

هم این و هم آن شما را می شناسیم

در جان ِ ما یک باغ سوسن ، دشت لاله

خار مغیلان شما را می شناسیم

ای گریه هاتان اشک تمساح مجسم

ما کفر و ایمان شما را می شناسیم.

خانۀ دوست کجاست؟/سید علی میر افضلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رابطه سیاست و اقتصاد با ادبیات/محسن احمد وندی

بارها گفته ام و باز هم تکرار می کنم که سیاست و اقتصاد رابطه ی مستقیمی با ادبیات دارد. اوضاع آرام و روبه رشد اقتصاد و یک سیاست حساب شده که به افراد جامعه فرصت هم اندیشی می دهد زمینه ای مناسب برای رشد ادبیات فراهم می کند. زیربنا دانستن اقتصاد و سیاست شاید بن مایه ای مارکسیستی داشته باشد اما ما به وضوح تاثیر این عوامل را بر ادبیات معاصر بارها دیده ایم و اشاره به گوشه ای از آنها می تواند حرف مرا مستدل تر کند. از اواخر قاجار دوره ی شکوفایی ادبی ما آغاز می شود، با روی کار آمدن دیکتاتوری رضاخانی، ادبیات ما در یک سکوت شانزده ساله فرو می رود.نیما دم فرو می بندد.ادیبان مشروطه یکی یکی به باد فنا می روند و یا منزوی می شوند و در عاقبت شری جان می سپارند.هدایت هر چه می نویسد بوی اندوه و انزوا می دهد. با رفتن رضاخان و روی کار آمدن محمدرضای پهلوی جوان و ژست دموکراتیک وی، شعر نو با نیما و شاگردانش رشد می کند.هدایت "حاجی آقا" را می نویسد که سرشار از انگیزه های تغییر است؛ هدایتی که مایوس ترین نویسنده ی معاصر ماست. با خفقان های اواسط دوره ی پهلوی دوم، باز ادبیات ما به دام مالیخولیا و حدیث نفس و درونگرایی می افتد. در سال های پیش از انقلاب و دادن آزادی هایی اجباری از سوی محمدرضا پهلوی، دوباره داستان و شعر ما رو به رشد می نهد. انقلاب شور تازه ای در رگ ادبیات می دواند و خیلی ها از داستان نویسان و شاعران ما جمع گرا می شوند و پوسته ی انزوا و دورنگرایی بیمارگونه ی خود را می شکافند، برای نمونه می توان به هوشنگ گلشیری و اخوان اشاره کرد. هر چند این شور و شوق ها زود فرونشست.

از این برهه هم می گذرم و به سال های اخیر می پردازم. به عنوان کسی که داستان و به ویژه شعر ده سال اخیر ایران را از نزدیک رصد کرده ام، می گویم که ادبیات ما به ویژه در دوران دوم ریاست جمهوری دولت محمود احمدی نژاد در گرداب هولناک تکرار و درون گرایی و مالیخولیا گرفتار آمده بود اما در چند سال اخیر شعر سپید ما روند رو به رشدی از نظر کیفی -و در درجه ی بعد و کم اهمیت تر از نظر کمی-داشته است. البته داستان و رمان مدت زمان بیشتری برای باززایی لازم دارند و من به آینده ی این دو ژانر خوشبینم.این ها چیزی نیست جز آرامش نسبی اقتصادی و آزاداندیشی های بسیار محدود ایجاد شده در جامعه. امیدوارم که ما در سال های پیش رو، دوباره دچار گسست فرهنگی و در خودماندگی های بیمارگونه نشویم.



اتفاقاً، عشق مشکل نیست!/سید علی میر افضلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سبز مست/سید مرتضی معراجی


ساقی امشب چون دگر شب ها مرا می ریز نیز

گر چه مستم کرده ای با این همه پرهیز نیز

لحظه ای بنواز لب با بوسه ای لبدوز باز

در کفم بگذار هان پیمانه ای لبریز نیز

سبز ِآن سرخم چنان جنگل که از صبح بهار

زرد برگ عیش من نتوان کند پاییز نیز

برگ برگ سبز من خاری است در چشم خزان

گر چه خنجر های باد است از سمومش تیز نیز

مستم امشب آنچنان کز هُرم گرم هر نفس

می توانم ابر را سازم  ز می گلبیز نیز

مستم از آن مست هایی که ندارد یاد کس

نیست در یادش چو من ساقی شور انگیز نیز

سبز مستم ، سبز مست آیا که می داند که چیست؟

از سیاهی ها فراتر رفته این ناچیز نیز

کشتی می را روان کن تا ببینم چون خورَد

آب از آبی تکان در بحر توفان خیز نیز

مست اگر باشم چنین دیگر نیارد یازدم

دست بر این سینه ی مست آن کفِ خون ریز نیز

مست می خواهم که باشم آی ای ساقی هنوز

می فرو ریز و شکر خندی بدان آمیز نیز