سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

چند شعر پاییزی/سعید سلطانی طارمی

 

 

جایی،

مش کرده است شهر

جایی حنا گذاشته

جایی هم،

              عور و فلک زده

درحال مردن است

پاییز آمده

 

2

 

پرنده گفت به برگ
نزار و زرد شدی مثل این که بیماری

سپیده سرزده‌ بود و نسیم می‌آمد

جواب داد: بپا!
                هرکسی بهارش رفت
چنین شود که تو داری
                        مرا می­انگاری

 


3

ابر رفت
بارش شبانه قطع شد
آفتاب،
از دهان صبحدم سرک کشید.

ناگهان،
پرده‌های پنجره کنار رفت
باغ خویش را درون شیشه دید
فکر کرد طفلکی
باغ آن وری چه زرد و زار گشته­است!
                                      29/7/95
 

 

 

 

 

یادتان هست/توکل بیلویردی


یادتان هست که یک شب 

...بله آن شب که شبی روشن بود

روشن البته نه آنقدر که روز

یادتان هست هنوز


یادتان هست که من بودم مست

نه به یک جام که صد جام و یا بیشتر اما اما 

باز مخدوش نشد عقل زیان اندیشم

و تو می خواستی از من به فسون 

هرچه اسرار مگو را که نهان در دل بود


یادتان هست که گفتم ، گفتم

بله البته ، نیاید یادت 

بهتر آن است که انکار کنی

ولی آن شیطنت از حافظه من نرود

آن رفاقت که  به یک مستی من خورد بهم

با ببخشید تو جبران نشود! 

زن/پائیز رحیمی


بیچاره آن درخت، که دستانش ، پروازگاه ِ زاغ و زغن باشد

تقدیر ِ پیر، خواسته باشد او میراث ِ رنج های ِ کهن باشد

هر روز ، سایه سار لطیفش را بر عابران کوچه ببخشاید 

آن وقت در نگاه ِ همین مردم،چیزی شبیه ِ خار و گون باشد

بر شاخه هاش جغد شود حاکم ، در برگهاش شعله بیافروزند

باشاخه های سرخ رها در باد، همواره گرم ِ نعره زدن، باشد

هی ریشه ریشه ریشه شود فریاد، هی شاخه شاخه شاخه رود بر باد

گنجشک های پیر چه می دانند؟ شاید درخت، رمز وطن باشد 

شاعر نگاه کرد در آیینه ، در خویشتن ، دقیق شدن سخت است:

شاید هم این درخت که می گویی ،تقدیر ِ نانوشته ی ِ من باشد

من آن درخت ِ پیر ِ کهنسالم ، اسطوره ی قدیم فراموشی

بگذار نام شعله برانگیزم، سرو و چنار و بید نه، " زن" باشد !!!




    

ادبیات و فضاهای مجازی مدرن "پایان امپراطوری تکبر نویسان"/حسین سعیدی




در این مطلب بر آنم تا موارد مثبت فضاهای مجازی مدرن و تاثیر آن بر ادبیات و شعر امروز را باز گو کنم.

البته تا قبل از اینکه فضاهای مجازی به ویژه تلگرام واینیستا گرام گسترده شوند مطالب ادبی تقریبا از دو دریچه وکانال قابل ظهور بودند:

الف-وبلاگ های شخصی،سایت های محلی،سایتهای فراگیر ادبی

ب-محافل ادبی،انجمن ها،گردهماییها


حال در حد بضاعت نه به عنوان نقد بلکه نگاهی گذرا،مختصری به این دودریچه  خواهیم پرداخت.

سایت های محلی و سایتهای فراگیر ادبی با توجه به تلاش فراوان، در پیشبرد اهداف ادبی چندان موفق نبودند.زیرا آنچنان که خواستگاه شاعران جوان بود،یا به تعبیری آن چنان که باید  اعتماد به نفس، استقلال واستعداد شاعران ومخاطبان را در نظر نگرفته یا بُروزنمی دادند

 که شاید از اهم دلایل آ ن این موضوع بود که وبلاگهایی شخصی  شاعران تنها روزنه ظهور اثاربه دلیل وجود همین سایتهای سازمان یافته،مغلوب شده و مهجور باقی می ماندند.  سایتهای سازمان یافته و نهادینه شده ای که خود را قیم وصافی تولیدات واثار شاعران ونویسندگان  قلمدادمیکردند. با این رویکرد شاعران ناگزیر به علت استیلای این سایتها ،می بایست جهت بقا و رقابت،تولیداتِ خود را از طریق همین فضاها اشاعه می دادندیا منزوی می شدند. فضاها و سایتهایی که با توجه به مرامنامه یا اساس نامه و

گاهی فشارهای جانبی و مدیریت های سلیقه ای یا مرزبندی های گروهی یا سانسور ونهایتا نگاه های تکبر مابانه به نویسندگان از درج مطالب آ نان سر باززده یا حق دخل وتصرف وویرایش را برای خود محفوظ ومباح می دانستند.

 از طرفی یک سر دیگر انچه ذکر شد 

محافل ادبی یا بند"ب" بودند این محافل که یکی از کانالهای مهم تضارب آرا و انتقال تولیدات شاعران به دنیای گسترده تر  قلمداد می شدندبه جز معدودی نیز به همان منوال سایتها طی طریق می کرد. منتها با فضایی مشابه ولی  چهره ای متفاوت،این محافل به فراخور سمت وسیاقی که هدف و مقصدشان بود  به دلایل در دایره قرارداشتن ادبیات و شعر کنترل شده سر از ادبیات اداری پاستوریزه و نهادینه شده بر می کردند در نتیجه فقط پیوستگان به این حلقه ها را هنرمند و شاعر قلمداد کرده و دیگر فعالان خارج ازاین طریق را  بر نمی تافتند بلکه تخریب نیز می کردند.

فی الحال نتیجه این که امروز به مدد همین تلگرام ،فیس ،اینیستا، مپراطوریی که من نام آ ن را تکبر نویسان یا خود برتر نویسان می گذارم منسوخ شده و شاعران و نویسندگان با رویکرد جدید، آثار و مکتوبات  خود راخارج از صافی وقیم به صورت مستقل مدیریت کرده و خارج از جغرافیایی بومی در جهانی گسترده تر به ظهور میرسانند.



عشق‌پاره‌وقت /علیرضاراهب قادری

آشوب می‌کنم

عموی مهربان تاریخ

 تف به روی نامردت !


در سطرهایت رژه می‌روم و تراژدی‌ات را به آتش می‌کشم


بر تمام قصّه‌های عاشقانه را نظامی نوشته‌است آشوب می‌کنم


حالا تو هی لیلی را به حجله‌ی ابن‌السّلام بفرست


دیکتاتور !


حالا تو هی آن دو کبوتر شیرین

آن ژرفنای سپید برفگونش را

به پای آهوی شاه‌خسرو نثار کن دلّال...

چقدر؟

چند نسل پیاپی به تو فحش دادیم؟

و تو کر بودی، کور بودی، مرده بودی امّا حکم می‌کردی؟

نتیجه تصویری برای علیرضا راهب قادری

رنگ‌ و روی این بازی رفته‌است

داستان نانوشته‌ام را به دوش می‌کشم

می‌روم از عاشقانه‌های نظامی

به شاهنامه می‌روم !


بخشی از یک‌شعر

از مجموعه‌ی

#آشوب_عاشقانه_نظامی_دیکتاتور_دلّال

#لیلی_کبوتر_برفگون_آهو