-
نامهای به ابراهیم گلستان با دست خط فروغ/ @literature9
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:34
قربانت بروم. دوستت دارم، دوستت دارم. دلم میخواهد چشمهایم را روی هم بگذارم و وقتی بازشان میکنم پهلوی تو باشم. دلم میخواهد ببوسمت. آنقدر ببوسمت که تشنگیام تمام شود. تنم به یادت بیدار میشود. نامهات را که میخواندم یکوقت متوجه شدم که دارم بلندبلند باهات حرف میزنم. مثل دیوانهها! انگار که تو اینجا بودی. در برقِ...
-
دیوار و پنجره /سعید سلطانی طارمی
دوشنبه 7 اسفند 1402 15:34
دیوار، مایوس وار پنجره را گفت: «آن سالها بهار که می آمد مرغان سپیدههای مرا پر میکردند از عاشقانهها و تو مدام می خندیدی و آن زن جوان با چشمهای سبز از تو به کوه و دشت جوانی میزد حالا گویی هزارهی ظلمات توفان جنک از من گذشته است و بهاری نیامده آواز عاشقانهی مرغان در یاس سرد و یائسهای مردهست.» البته پنجره گرفته و...
-
نو رباعی / جلیل صفر بیگی
یکشنبه 6 اسفند 1402 16:27
موهات قشنگ از وسط باز شده مانند کتاب قصه ای بر پایم #واران #نورباعی @js313
-
درین دیار همقفساناند…/ محسن صلاحی راد
یکشنبه 6 اسفند 1402 16:24
کس دیدی از زغن به همه عمرِ خود زغنتر؟ در گوشههای جیغِ دو چشمش هر صبح یک مشت جنده ریخته حتی سلام کردنش از بویِ جندهخانه عفنتر.
-
نیمی طنز و نیمی جدی / محمد رضا راثی پور
یکشنبه 6 اسفند 1402 06:52
بگذرد این قصه ای که دایه ی نادان خواند به گوش چموش ما که بخوابیم دیو نمی میرد و فرشته نیاید ما همه بازیچه فریب سرابیم! از همه اسباب ساحری که چو افیون روح و روان را کشد به معرض تسخیر قدر نفوذ کلام و جادوی الفاظ هیچکدامش نداشت اینهمه تاثیر آنکه بزک کرد دیو را چو فرشته دیده خوش باور و توهم ما بود چهره منجی به ماه ، نقش...
-
خشت / محمد رضا راثی پور
دوشنبه 30 بهمن 1402 16:58
با شانه هایی بی تفاوت لاشه ی یکروز بی تشویش را تشییع می کردیم تسکین اندوهانمان ، نسیان! تا دور دست شب ، خیابانی که با ما راه می آمد در بی شمار از آگهی ها و علامتها شناور بود زرد و بنفش و قرمز و آبی هر رنگ پیغامی مکرر بود این حاوی اخطار آن حاکی از هشدار هر چند گام رهگذاران شتاب آلود لالایی تکرار را می خواند من مطمئن...
-
آتش / احسان پرسا
دوشنبه 30 بهمن 1402 11:19
رهگذر داشت به لب سیگاری؛ گفت: آتش داری؟ من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری.
-
بی صدا / علی رضا رجب علی زاده
دوشنبه 30 بهمن 1402 11:16
تا نگیرد از حریم چشم ماهی، خواب تن به آبِ برکه خواهد زد بیصدا، " مهتاب "!
-
بوسیدن / توکل بیلویردی
دوشنبه 30 بهمن 1402 10:56
به بوسیدن نیاید کار ، این را من نمی گویم هزاران پیر دور و دیر می گویند هزاران پیر دورادور به پوسیدن بر آید کار تصور کن که از جسم خراب تو پدید آید حیاتی نو جهانی ، چیزهایی نو نمی دانی ،نمی فهمی که نادانی و بی حاصل
-
خیالهای من/ مهدی عاطفراد
دوشنبه 30 بهمن 1402 09:00
من از اهالی محلهی قدیمی خیالبافیام محلهای وسیع و دلگشا و ساکنان باصفا و سادهاش همه چه مهربان و باوفا پر از صداقت و صمیمت بدون شیله پیله و ریا تمامشان هم اهل دل، هم اهل حال تمام ساکنان این محله، خوشخیال و پرورندهی هزارها هزار ایدهآل خیالها و ایدهآلهای خوب خیالها و ایدهآلهای روشن امیدآفرین خیالها و...
-
نگاهی به اندوهناک شب/ مهدی عاطفراد
دوشنبه 30 بهمن 1402 08:58
بیشتر عمر نیما در کشمکش با موجهای سرکش مخالف و بازدارنده گذشت- موجهایی که با او در تنش و چالش بودند، از هر سو بر او هجوم میآوردند و درگیر پیچوتابهای درهمشکنندهاش میکردند، موجهایی که او را از اینکه به ساحل امن آرامش و آسایش برسد، بازمیداشتند و پس میراندند، موجهایی که همیشه او را در حال تلاطم نگهمیداشتند و...
-
ناوالنی / محمد ابرغانی
یکشنبه 29 بهمن 1402 20:52
همیشه گفته ام و تا همیشه می گویم که دیکتاتور فقط از ضعف خویش ، خواهد خورد در آن زمان که گمان می کند که پشت حریف رسانده است به خاک حریف بر می خیزد مگر به هم بزند بازی دروغین را همیشه گفته ام و تا همیشه می گویم که عهد عهد ناوالنیست کسی به کهنه ی پوتین تفی نیندازد
-
سرود کهنه / هوشنگ چالنگی
یکشنبه 29 بهمن 1402 20:36
اینک دوباره من خود را قرار میدهم آهسته در کوچه- در برودت- در باران همچو گیاه کوچک خمیازه که از دهان پر گس من در باد اینک دوباره شب با آنهمه سخاوت بیپایان مانند یک رفیق فروتن با من به سازش و مدارا و من سرود کهنه خود را که یک سرود ساده و تکراریست در گوش او به زمزمه میخوانم ..... ای شب ای اگه از تمامی اندوهم من از...
-
کودک کار / فلور نساجی
یکشنبه 22 بهمن 1402 09:47
خندید به حال و روز بازار؛ یک شاخهی گل به سمتم آورد، با دست سیاه، کودک کار **... #فلور_نساجی ╭━═━⊰
-
غمناک / لیلا پور حسین
یکشنبه 22 بهمن 1402 09:47
باید از عشق فرو شویم دست قصهام غمناک است ظرف از جای ترک خورده شکست *** #لیلا_پورحسین ╭━═━⊰
-
دلتنگی / محمد علی شاکری یکتا
یکشنبه 22 بهمن 1402 09:44
*** در آخرین شکفتن طوفان روح مدیترانه به اعماق آب رفت. میان خلوت بندرگاه تمام خستگی دریا بر دوش زورق شکسته ی تنهاست که زیر نم نم باران نیمه شب دلتنگ موج های خروشان است. ** محمدعلی شاکری یکتا
-
مغازله / غاده السمان
یکشنبه 22 بهمن 1402 09:42
نسینی الدنیا نسینی العالم کاری کن که دنیا و تمام جهان را فراموش کنم دوبنی حبیبی من را در آتش عشقت بسوزان وسبنی اقلک احلى کلام بگذار قشنگترین جملات را برایت بخوانم لو الف الدنیا لو الف العالم اگر تمام دنیا و جهان را بگردم مش ممکن زی غرامک انت الاقی غرام امکان ندارد عشقی همچون عشق تو پیدا کنم لو اقلک انی بحبک هر چه قدر...
-
قصه / سکندر حسینی
شنبه 21 بهمن 1402 18:28
این قصه از سواحل آمو شروع شد با کوچ دستههای پرستو شروع شد ناگاه در مسیر قریبالوقوع مرگ تنها گذشته ثانیهای از شروع مرگ وقتی که ریخت قطره خون در میان خاک دیدم که رخنه کرده جنون در میان خاک این است شهر خسته و دنیای مردگان با من خوش آمدی به تماشای مردگان غیر از کلاغ پیر نماندهست یک نشان شهر من است خلوت متروکه جهان...
-
سنگ / علی فرزانه موحد
شنبه 21 بهمن 1402 18:27
داد از تو ای زمانه رندِ ستمفروش ای کاسبِ نشاط، خریدارِ غمفروش قصابِ مستِ تیغ به دستِ امامکش مداح پَستِ سکهپرستِ حرمفروش درویشپوش، تاجرِ اذکار ذات حق پیشانیِ خدانشناسِ ورمفروش بازار داغِ «نیست به قرآن تمام شد» انباردارِ محتکرانِ قسمفروش قاضی شریحِ رشوهبگیرِ حدیثساز مسندنشینِ محکمه متهمفروش ماندم چگونه...
-
غلط / سمانه کهربائیان
شنبه 21 بهمن 1402 18:27
ای نحوه مواجههات با جهان غلط نقش تو در حوادث این داستان غلط ای کاملاً تصورت از خویشتن خطا وای غالباً توقعت از دیگران غلط چیزی مخواه و حرمت خود را نگاه دار تا کس نگیرد از تو در این امتحان غلط ای بر گرفته بار گرانی به دوش خویش تخمینت از گرانی بار گران غلط وای پیشبینیات ز بد و نیک روزگار با آنهمه محاسبه یک در میان...
-
دل مویه / ضیا مصباحی
شنبه 21 بهمن 1402 16:50
بگذار بگذارم ای دوست، برشانه هایت سرم را بگذارغمگین ببارم، دل مویه ی آخرم را بگذاربا تو بگویم، دردو غمی راکه بی تو هم آسمانم گرفته، هم بسته بال وپرم را رفتی گرفتی نگاهت، ازمن، ازین بی گناهت ساغربه ساغرشکستم، تابردی آن ساغرم را هرگزندیدی شرارم، عشق دل شعله وارم روزی بیاید که بینی، برباد خاکسترم را شایدکه سهمم همین است،...
-
تنهایی / منیژه درتومیان
شنبه 14 بهمن 1402 12:48
عمریست که باریده به طور متوالی خاکستری از ابر تو بر چشم اهالی جز شعر چه دارد که بریزد سر راهت این شاعر غمگین خراسان شمالی اندیشه پرواز و رهایی به سرم هست اما چه کنم با ستم بی پر و بالی رویای قشنگی ست جهان با غزل و تو رو کرده ام از درد به دنیای خیالی در حال فروپاشیم از غصه خدایا نگذار که ویران شود این کوه سفالی من...
-
حال مملکت ما / فرهاد قنبری
پنجشنبه 12 بهمن 1402 12:28
وضعیت مملکت ما شبیه فردی است که تا سینه در باتلاق و گل و لای فرو رفتهاست و رنگ و رویش لاغر و نحیف شدهاست. حال در مواجهه با این فرد چند رویکرد میتوان داشت: ۱- تمام تلاش خود را به کار گرفت تا سر و گردن بیرون باقی مانده از باتلاق را هم به پایین هُل داده و نفس آن پیکر لاغر شده و نحیف را گرفت. (محافظهکاران افراطی و...
-
نگاهی باز / فرزانه شیدا
پنجشنبه 12 بهمن 1402 08:58
بخود گفتم, دمادم لحظه در لحظه: نگاهی باز باید ... سایبان خستگی های دلم باشد وگوید با دلم سوگند گرم بودنی با عشق نگاهی باز باید تیره گی های دلم را روشنی بخشد و یکبار دگر از رویش سبز اهورائی بگوید باز دلی باید توان و قدرتش باشد که آتش را بنام زندگی همواره روشن کرده قلبم را بسوزاند نه اما ازسر اندوه که تنها از سر گرمای...
-
نمونه های شعر دیروز برای تبرک
پنجشنبه 12 بهمن 1402 08:44
قسمتی از شعر سهراب سپهری زندگی رسم خوشایندی است. زندگی بال و پری دارد با وسعت برگ، پرشی دارد اندازه ی عشق. زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود. زندگی جذبه دستی است که می چیند. زندگی نوبر انجیر سیاه،در دهان گس تابستان است. زندگی،بعد درخت است به چشم حشره. زندگی تجربه شب پره در تاریکی است. زندگی حس...
-
نفرین / امید نقوی
سهشنبه 10 بهمن 1402 14:33
از ازل بذرِ زخم میکاری، تا ابد بارِ درد میچینی ای وطن! ای اسیر پنجهٔ دیو! مبتلای کدام نفرینی!؟ شاخههایت یکی یکی خشکید، ریشههایت ز غُصّه پوسیدند ای بلند آشیانهٔ ققنوس! از کلاغان دون چه میبینی!؟ ای همایون زمین، «هُمای»َت کو!؟ شادی و رونق و صفایت کو؟ کاش میمُردم و نمیدیدم، که به خاک سیاه بنشینی که شغالان به خانه...
-
ذهنی تصویر گر / فریبا یوسفی
دوشنبه 9 بهمن 1402 16:57
اسفند و کفش های گلینش را بر آستان در تنها به زور قرص باید قبول کرد این عابر همیشه ملال انگیز هر لنگه کفش روی هم افتاده اش تاکید می کند که حضورش قیلوله ای صغیر است تجدید قدرتی که دوباره از هیچ پر کند چمدانش را با خود برد ملال گرانش را اما از این حضور نصیب من آشوب سهمگینیست - آشوب خواستن نتوانستن - بسیار پیش از این گفتم...
-
او را صدا نزن/ مهدی عاطفراد
جمعه 29 دی 1402 19:50
او، آن همیشه منتظر صبح، مرده است افسوس قلبش نمیتپد نبضش نمیزند دیریست سرد و سنگ شده جسم خستهاش بیدار کردنش دیگر ناممکن است. بیهوده است و بیثمر، ای همنوای من! او را صدا نزن. چشمان او به راه طلوع سپیدهدم بیوقفه باز بود و کشید انتظار او پیچید بر خودش چون مار او از بس که بود مضطرب و بیقرار او اما، دریغ بیهوده...
-
ستارهای در قلب سوزان زمین/ مهدی عاطفراد
جمعه 29 دی 1402 19:48
نیما در نامهای به دوست عزیزش، حسامزاده، در ١١ بهمن ١٣١٠، از آستارا، نوشت: "فرض یک قطره اشک در چشم من مثل فرض ستارهای در قلب سوزان زمین است." (ستارهای در زمین- ص ١٠ ) ستارهها جای چندانی در آسمان شعر نیما ندارند. آنچه بیشتر جا دارد، ابر است و باد و باران، و پس از آنها ماه و گل مهتابش در شب، و کورهی...
-
لالایی /شقایق سلیمان نژاد
پنجشنبه 28 دی 1402 16:13
پشت این میز رنگ ورو رفته روی این چند برگه ی کاهی ... مینویسم که عاشقت هستم مینویسم چقدر خودخواهی ! مینویسم که خانه زیبا نیست لحظه هایی که می روی ...حتی مینویسم درختها خیسند گاه گاهی که دیر می آیی ... مینویسم اتاق شد خاموش چشمهای چراغ شد خاموش مینویسم برای تنهاییم نامه های قشنگ و کوتاهی از سر من هوات افتاده سایه بر...