دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسیِ آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک... چکار با پنجره داشت؟
قیصر امینپور
درگذشته 1386 ش.
●
در مطلب قبلی، در مورد «دلالت موسیقایی ساختار آوایی کلمات» سخن گفتیم. این تعبیر، از دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارزشمند «موسیقی شعر» است که من آن را با اندکی توسّع معنایی بهکار گرفتهام. این اصطلاح، اشاره به یکی از جوانب موسیقی کلمات دارد که در آن، ساختار آوایی کلمه، علاوه بر نقش معنایی و رسانگی خویش، از رهگذر مجموعهای از اصوات، مفهوم مورد نظر خویش را ابلاغ میکند. در دوران امروز اگر بخواهیم از رباعی شاخصی یاد کنیم که به خوبی از این امکان بهره بُرده و آن را به یک سطح برجسته رسانده، بی شک همین رباعی مرحوم قیصر امینپور است. تکرار «چک چک» در مصراع چهارم، علاوه بر تداعی باران یکریز، با جزء اول کلمۀ «چکار» هم متناسب افتاده و سؤال شعر را برجسته کرده است. ضمن اینکه واجآرایی پ/ چ/ ج در رباعی، آن حس پچپچه را به خوبی القاء میکند.
●
چندی است که سخت از خودم لبریزم
آنگونه که باید از خودم بگریزم
انگار که شیر آبِ هرزی هستم
چک چک چک چک به پای خود میریزم.
..
مرگ آمد و در سکوت و بی رؤیایی
چمباتمه زد در وسط تنهایی
تنهایی من پُر است از ساعت پنج
پس کی کی کی کی کی کی میآیی؟
جلیل صفربیگی
●
منبع:
دستور زبان عشق، ص 89؛ موسیقی شعر، ص 315 ـ 322؛ الیمایس، ص 22، 52
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
با خاطرۀ پدرم برای برادرم جلیل
... باری هنوز هم
در سینه میتپد دل/ اما چه دل چه سینه همان نیسیت
حتی، اندوه هم نه همان است
امسال/ پاییز هم
با آن حضور رنگ به رنگش
با باغهای دلتنگش
مثل پاییزهای رفته نخواهد بود
پاییزهای ارغوانی انشاءهای دبستانی
چیزی در این میانه شکستهست.
حالا/ وقتی به یاد دستهای پیر تو میافتم
انگار، در قاب عکسی از چارده سالگی
خط میزند کسی
نام و نشان لیلی را
در لابلای دفتر مشقم
با ترکههای خیسی که...
آری/ این روزها و شبها
این روزگار هم نه همان است
حتی کتابها
حتی صدای در که دیر زمانی است
دست کسی به کوبۀ سردش نساییده است.
آری/ دل نه همان است
اندوه هم نه همان است
دیوار و در نه همان است
حتی، این برف هم که میبارد
یکریز، وقت و ناوقت
روی شناسنامۀ نسلی که بیدریغ
جام شکست رابه سلامتی فاتحان هنوز
جرعهجرعه مینوشد.
اما غروب کهربایی آدینههای بیمارستان
و ته نشین شدن ِ صدای : "آب...آب"
درگلوی یک زنِ صرعی
یا چوب خطِ گنگی
که با عبور قافلۀ گردآلود روزهای یک زندانی
با خون و خشم و خاطره رج میخورد
باید همان باشد
انگار/ این باطل اباطیل
هر بار
بازگشتی ابدی به طعمِ هستۀ تلخِ بادام غربتیست
که در بن دندان غار نشینان مزمزه میشد.
تهران – خرداد 74
#اقبال_مظفری
https://t.me/joinchat/AAAAAEKCF61dHmskkML-UA
ما کورِ مادرزاد روی صحنه می آییم
وَ
با چشم هایی که به کهنه پاره ای بسته ست ، می بینیم .
این چشم بندی نیست ؟
ما کورِ مادرزاد ،
یک دل ، نه صد دل می شویم عاشق .
نه ، هیچ کس مانند ما عاشق نخواهد شد .
جادوی رنگارنگ زیبایی
در گوش هامان روز اول جای خوش کرده ست .
آیینه ی یکدیگریم اما
آیینه ای که رو تُرُش کرده ست .
ما کورِ مادرزاد ،
کج راهه های پیش ِ پا افتاده را هم راست می گیریم .
پای پیاده می کشد محکم
نیروی مغناطیس ِ کوری با خودش ما را .
این راسته بازار تردستی
با این همه دالان تودرتو کجا فرجام خواهد یافت ؟
دیشب خبر آمد فلانی را فلان کس در فلان جا کشت .
ما ماهرانه با تأسف سر تکان دادیم .
نه ، هیچ کس مانند ما عاشق نخواهد شد .
ما ،
کوران ِ مادرزاد ِ مغناطیسی عاشق
دل هایمان آیینه های هم
آیینه های دق .
#کوروش_آقامجیدی
@peyrang
خوابی به زور قرص
صبحی به ضرب ساعت پر جنجال
شبهای بی ستاره
و روزهای تنبل بی گنجشک
من با کدام بال - که از من گرفته اند -
از این حضیض اوج بگیرم به آسمان
من با کدام واژه ببافم
از برج حصر خویش به آفاق ریسمان
اینجا نشسته ام به تماشا غروب را
و کاروان حسرت ناکرده های خویش
آنسان که از ورای قفس بیند
کوچ پرندگان رها را
مرغی شکسته بال
و روزگار می گذرد تلخ و یکنواخت :
خوابی به زور قرص
صبحی به ضرب ساعت پر جنجال!
تزهایی
پیرامونِ
تقلیل گراییِ
زبان
و اندیشه
در شعرِ
امروز
ایران
نه، اشتباه نکنیم! خطوط بالا شعر نیست. تنها عنوان یادداشت پیش رو است که به شکل عمودی نوشته شده است. حالا شاید بشود شعرش کرد. با مجازهای بیان و صور خیال و...؟ نه، نه، اصلاً! با یک ضمیر ناقابلِ «تو». مثلا بنویسیم: تقلیل گراییِ تو. به به! این هم از شعر. حالا اگر حوصله داشته باشیم و از میان ده دوازده واژه مثل قهوه و دریا و پائیز و سیگار و شهر و خیابان و ... یکی دو تا را آن وسط جا بدهیم، می شویم فروغ الزمان و یا شاید احمد المکان! این دیگر بستگی به جنسیت مان دارد. کاریش هم نمی شود کرد.
اما پیرامون تقلیل گرایی زبان و اندیشه در شعر امروز ایران:
1- زبان و توسعه: زبان کارکردی دو سویه در فرآیند توسعه دارد. بدین ترتیب که از یک سو در اغتشاش فرهنگی (یا بحران به مثابه پیش فرض توسعه) که لازمه ی گذار از جامعه ی سنتی به جامعه ای توسعه یافته است نقش پررنگی دارد و از سوی دیگر با نزدیک شدن به ساحت علم و تکنیک، قابلیت «چند معنایی» اش را از دست می دهد. فرایند توسعه پیوسته با واژگان تخصصی شده ای همراه است که نهادهای توسعه محور برای تولید شناخت ها و معرفت های نوین از آن ها بهره می گیرند و ابزارهای انتقال و بازنمایی آن ها در جامعه بر اساس همان منطق نهادینه می شوند. بنابراین واژگان عمومی بر اساس کارکرد و نیاز روزمره به مفاهیم خطی و تک معنایی تقلیل پیدا می کنند.
2- زبان و ایدئولوژی: زبان مهم ترین عامل بازتولید ایدئولوژی است که ادبیات به بهترین شکل ممکن می تواند آن را حمل کند. بالیبار و ماشری به تأسی از آلتوسر معتقدند که ادبیات نه از آسمان به زمین می آید و نه محصول خلاقیتی عجیب و غریب است. ادبیات محصول کنش های اجتماعی و فرایندی مادی است که زندگی انسان را در جامعه ای معین بازتاب می دهد. اگر نئولیبرالیسم را از سال های 1980 ایدئولوژی حاکم بر جهان تلقی کنیم (که هست)، مصرف و قابلیت مبادله را غایتی جهانی در می یابیم که ابزار موثر آن تولید انبوه است و صرفا بر پایه ی مولفه های زیبایی شناختی مورد داوری قرار می گیرد. هنر و ادبیات هم کالا می شوند و به تعبیر بودریار هدف عینی و کاربردی خود را از دست می دهند و به جزئی از ترکیب وسیع تر و مجموعه ای از اشیاء تبدیل می شوند که ارزش آن ها رابطه ای است.
3-زبان و گفتمان رسمی: گفتمان، تولید معرفت به واسطه ی زبان از طریق نهادهای رسمی است. پر واضح است که گفتمان رسمی در سرزمین ما، مقولات جهانشمول و تاریخی بشر را، نظیر عشق و آزادی و برابری و ...، از دوران مدرسه و دانشگاه گرفته تا با تولیدات فرهنگی سفارشی و رسانه های گروهی اش، به سطحی ترین شکل ممکن و با انفعالی تمام هدایت می کند و ارائه می دهد؛ و بدین ترتیب هنرمند، شاعر، یا نویسنده ای که وجه غالب آگاهی اش بر این اساس نضج گرفته است، خود سطحی ترین مفاهیم را تنها به این دلیل که در تقابل با گفتمان رسمی قرار می گیرد، هنر و ادبیات می پندارد و منتشر می کند.
4-زبان و قلمرو مجازی: قلمرو مجازی در سده ی بیست و یکم به یک مکان جمعی بالقوه تبدیل شده و کارکردهای زبانی و اجتماعی تازه ای ایجاد کرده است. کارکردهایی بی نیا و چارچوب که در آن زبان شفاهی با ابزار نگارش در هم آمیخته و مکتوب می شود. در زبان نگارش، ساختارهای نحوی به شکل ناخودآگاه عامل بازدارنده ی بسیاری از خطاهای نوشتاری است و هنگامی که تشتت ها و قاعده گریزی های زبان شفاهی در قالب اس ام اس ها و کامنت ها و بخش عمده ای از ارتباط های روزمره ی غیر حضوری مان مکتوب می شوند، گزاره های نادرستی خلق می کنند که بیش از همه به تقلیل و آشفتگی متن و زبان منجر می شود.
@absurdmindsmedia