تا شب دلتنگی و اندوهِ لیلا بردهاند
حسنِ یوسفها ترا سمت زلیخا بردهاند
خندۀ خورشید را از دستهای پنجره
ابرها، این روزها با یک بفرما بردهاند
ناسزاها تا سرآغازِ سجلّم میرسند
آه، ابراهیم را با خود تبرها بردهاند
شیخِ صنعانیترین ترکیبِ شعرم بودهام
واژههایم را پریزادانِ ترسا بردهاند
حرفهای تو امامِ این جماعت نیز را
سمت تصویر سجودی بیتماشا بردهاند
روز بیربطی است
در تقویم،
روزِ رفتنت
رفتی... و انگار در تشییع مارا برده اند
جناب دکتر ملاحظه بفرمایید اگر این غزل مطابق سلیقه تان است در ویژه نامه مرحوم علیرضا راهب استفاد کنید