سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

محمد مختاری / ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد




محمد مختاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد به دنیا آمد و در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای کشته شد. وی از شاعران، نویسندگان، مترجمان و منتقدان چپ گرای معاصر ایران و از فعالین در کانون نویسندگان ایران بود.[۳]


وی چندین سال در بنیاد شاهنامه فعالیت داشت. از اعضای کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو هیئت دبیران آن بود. او در پاییز ۱۳۷۷ ترور شد. مختاری آثاری در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد.[۴]

محمد مختاری برای نخستین‌بار شعرهای پل سلان، شاعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد و درباره‌اش نوشت.[۵]


آرام‌گاه محمد مختاری

محمد مختاری در روز پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت


مجموعه اشعار

  • در وهم سندباد (۱۳۵۵) [
  • قصیده‌های هاویه (۱۳۵۶) [
  • بر شانه فلات (۱۳۵۶)
  • شعر ۵۷ (۱۳۵۸)
  • منظومه ایرانی (۱۳۶۸)
  • آرایش درونی
  • وزن دنیا
  • سحابی خاکستری
  • خیابان بزرگ

آثار دیگر

  • تمرین مدارا (بیست مقاله در بازخوانی فرهنگ و …) (۱۳۷۷)
  • حماسه زال
  • رستم و سهراب
  • انسان در شعر معاصر (۱۳۷۲)
  • هفتاد سال عاشقانه
  • زاده اضطراب جهان (ترجمه اشعار دوازده شاعر اروپایی)
  • چشم مرکب


چمن مصنوعی/ مسیح م


به جای سروها و کاج ها

نشسته‌ام میان آسمان خراش ها

به جای دیدن غروب در کنار رود هان

نگاه می کنم به چند متر آسمان

 

و مرد سالخورده‌ای،

رکاب می زند هنوز

دوچرخه ها

خراش می دهند خواب شهر را...


به شهردارتان بگو

که بی نوای بلبلان

چمن

       چمن نمی شود!


 

    سئول- ٩ مهر

 

پی نوشت:

رود هان رودی است که از میان شهر سئول می گذرد و به دریای زرد می پیوندد.

عواطف دروغین در شعر / اسماعیل امینی


 

تورا که دیده زخواب و خمار باز نباشد

ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی

 

اگر دیده باشید گاهی در مجادلات سیاسی ، خبر می رسد که در کشوری ده ها نفر کشته و صدها نفر مجروح شده اند. مجری اخبار این خبر را با همان لحن و آرامش می خواند که مثلا خبر قبولی صدها نفر را در آزمون دانشگاه ها اعلام می کند.

انگار  کشته شدن ده ها انسان و موفقیت علمی ده ها نفر دیگر باهم تفاوتی ندارند.

از این عجیب تر آن که ، گاهی میان رقیبان سیاسی مجادله بر سر اعداد است؛ این یکی   می گوید که ده ها نفر کشته ، دروغ است و چندین نفر صحیح است و آن دیگری می گوید که ما عدد را کم کرده ایم و اگر نه صدها نفر صحیح تر است.

ویا مثلا ارتش متجاوز فلان ابرقدرت با افتخار اعلام می کند که ما موفق به فتح پایتخت دشمن شدیم و در این عملیات خوشبختانه! فقط پنجاه نفر تلفات ما بوده است.

این بی تفاوتی عاطفی در برابر انسان ها و سرنوشت آن ها ، نظیر واکنش نوجوانانی است که در بازی های رایانه ای، می جنگند و فتح می کنند و شکست می خورند و تلفات می دهند ، می کشند و کشته می شوند و در نهایت دستگاه را خاموش می کنند و به سراغ زندگی واقعی شان می روند.

در زندگی واقعی اما حکایت مجروح شدن و مرگ به این سادگی نیست، هم چنین است ماجرای دوستی و دشمنی و پیروزی و شکست و تمام رخدادهای ریز و درشت زندگی، از گرسنگی و تشنگی تا عشق و حرمان وشادی و اندوه  و هر آن چه به انسان پیوسته است.

اگر همان کسی که بر سر ارقام کشته ها و مجروحان چانه می زند، خبردار شود که فرزندش هنگام بازی در مدرسه آسیبی مختصر دیده است ، چه حالی پیدا می کند؟

چه رسد به آن که احتمال بدهد یکی از عزیزانش در میان همان کشته هایی است که او دارد بر سر تعدادشان مجادله می کند.

پس از این تمثیل طولانی ، به این نکته می رسیم که شاعر، از هر موضوعی که سخن می گوید، نه در مقام گویندۀ خبر است و نه در موضع مجادلات خونسردانه دربارۀ سرنوشت و مرگ و زندگی  انسان های دیگر، شاعر با هر کشته ای می میرد و با هر مجروحی ، زخمی می شود و رنج می کشد و با هر شادی انسانی به وجد می آید ، شاعر شریک رنج و شادی های انسان و حتی تمامی موجودات جهان است؛

/چیزهایی هست که نمی دانم/ می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مُرد/

باری در این روزگار با انبوهی از شعرها مواجهیم که در ظاهر از موضوعی به شدت عاطفی و انسانی سخن می گویند اما نشانی از تأثیر عاطفی در آن ها نیست.

انگار شاعر از پشت شیشۀ تلویزیون یا  کامپیوتر به تماشای انسان و جهان نشسته است و با بی تفاوتی از آن چه می بیند گزارش می دهد. نه همدرد اندوه دیگران است و نه همراه شادی و شوق انسان هاست.

گونه ای از این شعرهای بی عاطفه و گزارشی که به موضوع عشق و فراق و وصال می پردازد، مضحک تر از گونه های دیگر است ، انگار معشوق این شعرها موجودی فانتزی است که هیچ ویژگی متمایزی ندارد و فقط بهانه ای است برای مضمون پردازی و شعر سازی و سوز گدازهای ساختگی و تکراری، از این سوز و گدازهای ساختگی در شعرهایی با موضوع مذهبی هم دیده می شود که جای تأمل و بحث فراوان دارد.

 

 

عاشقانه‌ای برای تو/ مهدی عاطف‌راد

 



تمام خواسته‌ی قلب عاشقم این است

که در کنار تو باشم

همیشه و همه جا

فقط کنار تو، ای یار

فقط کنار تو، ای مهربانترین دلدار

و با تو راه رسیدن به آرزوها را

به دوردست‌ترین شهر شور و شادی عشق

نسیم‌وار بپیمایم

کنار همدگر و عاشقانه دست به دست

تمام خواسته‌ی قلب عاشقم این است.

 

و با تو اوج بگیرم، رها ز هر پستی

و هر پلیدی و زشتی

از آن‌چه مایه‌ی اندوه و رنج و حرمان است

از آن‌چه مایه‌ی تنهایی است و تاریکی

و در کنار هم از شهر شب عبور کنیم

سفر به شهر دل‌افروز نور کنیم

در اوج شور تمنا

به چشمهای درخشنده‌ات نگاه کنم

درون چشم تو یک آسمان ستاره ببینم

از آسمان تو یک کهکشان ستاره بچینم

و همنوا با هم

به پیش

سرودخوان برویم عاشقانه و سرمست

تمام خواسته‌ی قلب عاشقم این است.

 

کنارت، ای یکتا

کنارت، ای گل بی‌همتا

به اوج آبی شادی بی‌کرانه رسم

و در کنار تو باشم تمام عمرم را

پر از سعادت وصل

و آرمیده سبک‌بار در برت، ای یار

در آخرین شب عمر

سحر روانه‌ی غرقاب سرد مرگ شوم

شوم شناور بر آبهای راکد آن

رها ز بازی بی‌انتهای نیست و هست

تمام خواسته‌ی قلب عاشقم این است.



"کک‌کی” نماد تنهایی نیما/ مهدی عاطف‌راد

 

دیری‌ست نعره می‌کشد از بیشه‌ی خموش

"کک‌کی" که مانده گم.

 

از چشمها نهفته پری‌وار

زندان بر او شده‌ست علفزار

بر او که او قرار ندارد

هیچ آشنا گذار ندارد.

 

اما به تن درست و برومند

"کک‌کی" که مانده گم

دیری‌ست نعره می‌کشد از بیشه‌ی خموش.

 

نیما شاعری نمادگرا بود و با توجه به تأثیری که از شاعران سمبولیست فرانسوی- چون بودلر، ورلن، رومبو و مالارمه- پذیرفته بود، در شعرهایش از نمادهای گوناگون- به ویژه نمادهای برگرفته از طبیعت، مانند جانوران و گیاهان و درختان، و کوه و رود و دشت و بیشه و جنگل، استفاده می‌کرد. افزون بر این گرایش عمومی به نمادها، جوّ  خفقان و سانسور حاکم بر جامعه، در سالهای سیاه پس از کودتای بیست و هشت مرداد سال سی و دو، او را مجبور می‌کرد که برای رساندن پیامهای اجتماعی شعرش از نمادها استفاده کند و آنها را در پس پوششی از اشاره و ابهام پنهان دارد.

شعر "کک‌کی" با آن‌که تاریخ سرودنش بیان نشده ولی از سبک شعر و حال و هوایش می‌توان حدس زد که به احتمال زیاد، سروده‌ی آخرین سالهای زندگی نیما یوشیج- و به طور مشخص سروده‌ی سال 1335 یا 1336- است.

سالهای پس از کودتای بیست و هشت مرداد، سالهای سیاه حکومت نظامی و سرکوب و ارعاب و تهدید و سانسور بودند. در این سالها نشریه‌های آزادیخواهان بسته و قلمهایشان شکسته بود و به قول مهدی اخوان ثالث زمستانی سرد و سهمگین بر جامعه حاکم بود. در این سالها منزل نیما را هم مثل خیلی از روشنفکران چپ تفتیش کردند و او را دستگیر و برای مدتی کوتاه زندانی کردند. اینها سبب شد که دوستان و شاگردان نیما از گرد او پراکنده شوند. دیگری کسی- یا به قول خودش رفیقی- به سراغش نمی‌آمد و با او کاری نداشت. در خانه هم کسی همدمش نبود. با همسرش مشکل داشت و پسرش هم کوچک بود و نمی‌توانست همزبانش باشد، برای همین نیما به شدت احساس تنهایی و بیکسی می‌کرد و این تنهایی و بیکسی را نیما در چند شعر بازتاب داده، از جمله:

 

پاسها از شب گذشته است

میهمانان جای را کرده‌ند خالی، دیرگاهی‌ست

میزبان در خانه‌اش تنها نشسته

در نی‌آجین جای خود بر ساحل متروک می‌سوزد اجاق او

اوست مانده، اوست خسته.

 

مانده زندانی به لبهایش

بس فراوان حرفها اما

با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته

چون سراغ از هیچ زندانی نمی‌گیرند

میزبان در خانه‌اش تنها نشسته.

(سروده‌ی زمستان 1336)

 

جاده اما ز همه کس خالی‌ست

ریخته بر سر آوار آوار

این منم مانده به زندان شب تیره که باز

شب همه شب

گوش بر زنگ کاروان‌استم

(سروده‌ی آبان 1337)

 

در نتیجه‌ی این بیکسی و بی‌همزبانی، نیما دچار بدبینی شدید نسبت به همه‌ی آدمها و به‌خصوص آشنایان و نزدیکانش شده بود، و این بدبینی او را بیشتر و بیشتر به گوشه‌ی انزوا و تنهایی رانده بود، و او درون تنهایی‌اش پیله‌ای از گوشه‌گیری و دوری از جمعیت تنیده بود و در آن با خلقی تنگ و روحیه‌ای منفی و حالی ناخوش می‌زیست.

 

شعر "کک‌کی" سروده‌ی چنین اوضاع و احوالی‌ست، سروده‌ی سالهای یأس و بدبینی نیما و حاصل تنهایی مفرط و بدبینانه‌ی او. این شعر تصویری‌ست از نیما در اوج یأس اجتماعی- سیاسی و سرخوردگی عاطفی- احساسی، بازتابی‌ست از گسستگی تقریبن کامل روابطش با دوستان و آشنایان و پراکنده شدن اطرافیانش، و در عین حال نماد اعتراض و فریاد نیماست بر ضد این اوضاع و در مخالفت و اعتراض به آن- فریادی که با نعره‌ی "کک‌کی" از "بیشه‌ی خموش" بیان شده، بیشه‌ای خاموش که نماد جامعه‌ی دچار خفقان شده است.

 

"کک‌کی" مانند سایر شعرهای نمادین نیما یوشیج، شعری تصویری‌ست. در بند اول شعر تصویر گاوی را می‌بینیم که در بیشه‌ای ساکت و خاموش، گم شده، و فریاد دیرگاهش را می‌شنویم.

بند دوم، توصیف همین گاو بی‌تاب را می‌بینیم که هم چون پریان از چشمها نهان است، علفزار برایش زندان است، بی‌قرار است، تنها و بی‌کس است و هیچ آشنایی در اطرافش وجود ندارد.

در بند سوم هم باز تصویر "کک‌کی" را می‌بینیم که با آن‌که ظاهری تن‌درست و برومند دارد، اما هم‌چنان نعره می‌کشد، گویی در اعتراض به تنهایی و بی‌کسی‌اش فریاد می‌زند.

سطر پایانی شعر، تکرار سطر اول آن است و با آن دایره‌ی شعر در نقطه‌ی آغاز پایان می‌گیرد:

دیری‌ست نعره می‌کشد از بیشه‌ی خموش

گفتیم که یکی از موضوعهای مطرح شده در شعرهای نیما پس از کودتای بیست و هشت مرداد، شکایت از تنهایی و دوری از یاران و آشنایان است. این موضوع در شعر "کک‌کی" در نهایت ایجاز و اختصار بیان شده:

بر او که او قرار ندارد

هیچ آشنا گذار ندارد.

 

همین احساس تنهایی را در شعرهای دیگر این سالها هم می‌بینیم. به عنوان نمونه در شعر "پاسها از شب گذشته است" (سروده‌ی زمستان 1336):

 

میهمانان جای را کرده‌ند خالی، دیرگاهی‌ست

میزبان در خانه‌اش تنها نشسته.

 

از موضوعهای دیگر بیان شده در شعر "کک‌کی" موضوع زندان و زندانی است که مفهومی در هم تنیده و مرتبط با تنهایی دارد:

 

از چشمها نهفته پری‌وار

زندان بر او شده‌ست علفزار

 

در بند دوم شعر "پاسها از شب گذشته است" هم همین موضوع دیده می‌شود:

 

مانده زندانی به لبهایش

بس فراوان حرفها، اما

با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته

چون سراغ از هیچ زندانی نمی‌گیرند

میزبان در خانه‌اش تنها نشسته.

 

هم‌چنین در شعر "شب همه شب" (سروده‌ی آبان 1337) هم با همین موضوع زندان و تنهایی و بیکسی روبه‌روییم:

 

جاده اما ز همه کس خالی‌ست

ریخته بر سر آوار، آوار

این منم مانده به زندان شب تیره که باز

شب همه شب

گوش بر زنگ کاروان‌استم.

 

مفهوم دیگری که در شعر "کک‌کیگ با آن روبه‌روییم، مفهوم "گمشدگی" است:

 

"کک‌گی" که مانده گم

دیری‌ست نعره می‌کشد از بیشه‌ی خموش

 

همین دو سطر پایانی شعر، در آغاز شعر هم با جابه‌جایی آمده است:

 

دیری‌ست نعره می‌کشد از بیشه‌ی خموش

کک‌کی که مانده گم.

 

در بند دوم شعر "هست شب" هم که در همین سالها سروده شده، با موضوع گمشدگی روبه‌روییم:

 

هست شب هم‌چو ورم‌کرده تنی گرم در استاده هوا

هم از این‌روست نمی‌بیند اگر گم‌شده‌ای راهش را

 

نیما در یکی از رباعیهایش هم خودش را به گاو تشبیه کرده است، گاوی که محیط پیرامونش راضی‌اش نمی‌کند و در پی یافتن چیزهای بهتر از آن‌چه در دسترسش است، نزدیک را نهاده و روانه‌ی دوردستهای تنهایی شده:

 

نیما گوید به گاو مانم چه درست

میلم نه بر آن گیا که در پیشم رست

نزدیک نهاده‌، رانده‌ام تا به کجا

اندر طمعی که به از آن خواهم جست.

 

به این ترتیب "کک‌کی" هم نماد خود نیماست، نیمایی که احساس گمشدگی می‌کرده و یا محیط پیرامونش هیچ احساس آشنایی و سازگاری نداشته است، گمشده‌ای که فریاد اعتراض سر داده، و سروده‌هایش فریاد اعتراض اوست.

معنای نمادین شعر "کک‌کی" را می‌توانیم به طور خلاصه چنین بیان کنیم: انسانی پنهان مانده از چشمها، در محیطی راکد و خاموش (در اثر اختناق و خفقان ناشی از سرکوب) به ظاهر سرگرم زندگی عادی است و تن‌درست و برومند می‌نماید، ولی در باطن چنین نیست و او به وضع موجود معترض است و در برابر آن نمی‌تواند سکوت کند، چندان که دیری‌ست در آن فضای خاموش و خفه، بی‌تابانه فریاد می‌زند.


در فرهنگ شعرهای نیما یوشیج، "کک‌کی"، "گاو نر" معنی شده است، ولی در زبان مازندرانی و در لهجه‌ی مردمان ساکن نور و یوش و اطراف آن، "کک‌کی" معنای عام "گاو نر" ندارد و در زبان مردم آن منطقه نام پرنده‌ای‌ست (شبیه  فاخته یا کاکلی که در زبان محلی به آن "ککولی" یا "ککوله" می‌گویند و "کک‌کی" مخفف محبت‌آمیز آن است). در واقع "کک‌کی" نام خاص محبت‌آمیزی‌ست که بر جانوران خانگی محبوب از جمله گاو و اسب و سگ گذاشته می‌شده است. و با توجه به این موضوع، به احتمال زیاد برای نیما یوشیج "کک‌کی" نام خاص گاو نری محبوب بوده است.