به دشت آرزوی من
شقایقی شکفته بود
که ازلبان سرخ او .شراب عشق میزدم
چه گویمت چه گویمت
که دوره ی جوانی ام .دوباره بازگشته بود!
که ناگهان.
زغارتِ شکوفه چینیِ خزان
دلم زدشت.کنده شد
به ناکجافکنده شد!
خراب شدبهشت من
فغان زتنگچشمیِ خزان سرنوشت من!
# شبدیز