اگر چه در ازمنه های تاریخ تا به امروز تقسیم بندی های زیادی از شعر شده است اما در زوایایی هم شعر را می توان به دوبخش شعر عامیانه و شعر عالمانه تقسیم نمود
اگر چه در ازمنه های تاریخ تا به امروز تقسیم بندی های زیادی از شعر شده است اما در زوایایی هم شعر را می توان به دوبخش شعر عامیانه و شعر عالمانه تقسیم نمود. در شعر عامیانه میدان شاعر برای تاختن آسان تر است و شاعر زودتر به شهرت و جایگاه اجتماعی خویش دست می یابداما در شعر عالمانه این چنین نیست زیرا که هم میدان سخت و ناهموار است و هم تاختن دراین میدان دشوار و طاقت فرسا ست و اگر چنین نبود امروزه صدها حافظ و سعدی و نیما در جامعه یافت می شد . بنابراین پراکسیس شعر در حامعه بستگی به نمادهایی دارد که تا این نمادها در پدیده ای به نام شعر نمایان نشوند آن شعر شهرت و جایگاه خود را در جامعه پیدا نخواهد کرد . با این وصف ، این نمادها هم برای شعر ِعامیانه تعیین کننده هستند و هم برای شعر عالمانه که بدین سان و بشرح ذیل نمادی از نمودهای پراکسیس شعر در پی می آید :
1-از لحاظ جغرافیایی : شعر دارای دونوع بافتار جغرافیایی است . نخست بافتار منطقه ای و یا نواحی است و هر شاعری مختص به منطقه و یا ناحیه ی خود می باشد و البته طبیعت و فرهنگ آن منطقه نیز در شعر شاعر مؤثر می افتد . دوم : جغرافیای فکری شاعر است . جغرافیای فکری و یا گستره ی فکری شاعر نیز از جمله مشخصه هایی است که به عملکرد شاعر در جامعه کمک می کند . هر شاعری که شعرش از گستره ی فکری بیشتری برخوردار باشد آن شاعر از جایگاه ِ معرفتی بهتری بهره مند شده است . فرق بین جغرافیای زیستی شاعر با جغرافیای فکری آن در این است که شاعر هم در جغرافیای زیستی خود زیست می کند و هم این که از عینیت های زیست بوم خود برای سُرودن شعراستفاده می برد و به همین خاطر است ک می گویند فلان شاعر تحت تأثیر ِ زیست بوم خود می باشد .
اما در جغرافیای فکری شاعر علاوه بر این که از زیست بوم خود برای سُرودن شعر استفاده می کند به دنیاهای واقعی و خیالی دیگری هم نگاه دارد و در دل این دنیاها مفاهیم هنری خویش و مصادیقی را استخراج می کند . بنابراین می توان گفت جغرافیای فکری شاعر نامحدود است و شاعر هم در دنیای واقعی سیر و سلوک می کند و هم در دنیای خیالی به تفریح و تفرج هنری خویش می پردازد . در جغرافیای زیستی فکر شاعر محدود است اما در جغرافیای فکری نامحدود .
2- از لحاظ تاریخی : شعر می تواند دارای پیامدهایی تاریخی باشد که هر کدام از این پیامدها مختصِ به ازمنه هایی از تاریخ است . دوره های تاریخی شعر بیانگر این است که شعر شاعر هویت تاریخی دارد و این هویت تاریخی ممکن است بومی و ملی باشد و یا احیانن جهانی . هر شعری که از جانب شاعری سُروده شده است مربوط به دورانی می باشد و شاعر با تبعیّت از آن دوران به سُرایش شعر پرداخته است . ادوار تاریخی را می توان به ادواری اطلاق نمود که یا سیاسی اند و یا فرهنگی و هنری . به عنوان مثال: وقتی شعری را می خوانیم این شعر از لحاظ تاریخی نشان می دهد که مربوط به چه دورانی از تاریخ است . مثلن دوران مشروطه است و یا زندیه یا قاجاریه و یا دوران انقلاب و یا اگر هنری است مربوطِ به دوران بازگشت است یا دوران مشروطه ویا دوران ساده نویسی و یا تاریخ نویسی و غیره. ادوار در عملکرد یک اثر بسیار مهم هستند زیرا که هر شاعری که در شعرَش گرایش تاریخی وجود داشته باشد نشان می دهد که آن شاعر به تاریخ اهمیّت داده است و اهمیّت به تاریخ نیز اهمیّت به هویت و اصالت خویش و دیگران است .
بنابراین وقتی که شعری را می خوانیم ارزش تاریخی آن را می توان از دل ادوار تاریخ کشف نمود و این کشف بیانگر این است که شعر مربوط به چه دورانی از تاریخ است و چه چیزهایی را می خواهد در آن دوران بازگو نماید .
3- از لحاظ ارزش: ارزش همان اعتباری است که بر روی یک چیز می گذارند و شعر نیز می تواند چیزی باشد که قابل ارزش گذاری است . در علم اقتصاد ارزش هر کالا را با پول مشخص می کنند ولی در شعر این چنین نیست و ارزش شعر به رویکرد فکری و فرهنگی آن در جامعه بستگی دارد . ارزش شعر را می توان با بد و یا خوب و عالی بودن آن تشخیص داد و ارزش هر شعری را می توان در دوره و زمان خویش بررسی نمود زیرا که ارزش ها در هر دوره ای متفاوت بوده اند. چند عامل در تعیین ارزش یک شعر مؤثرند : نخست اخلاق است . اخلاق در یک اثر تعیین کننده ی ارزش آن شعر است چراکه اخلاق خوبی و زیبایی و یا بدی و زشتی یک اثر را بازگو می کند و مخاطب را از چگونگی ارزش شعر باخبر می نماید . به عنوان مثال: وقتی درون مایه ی یک اثر اخلاقی نباشد ارزش آن اثر پایین می آید . اخلاق در یک اثر به مانند طلاست که ارزش فلز را می رساند . دوم منطق ِ در شعر است . منطق به حق و باطل و یا به اصطلاح درستی و یا نادرستی شعر می پردازد . منطق همان اصول و قواعد درست اندیشیدن است . بنابراین درست اندیشیدن شاعر در یک شعر ارزش آن شعر را می رساند و شعر بی منطق می تواند شعر باشد اما باارزش نیست . ارزش شعر به جایگاه آن بستگی ندارد بلکه به تأثیر مثبت و انسانی آن وابسته است . منطق در شعر به ما کمک می کند تا که درست فکر کنیم و هر آنچه که لازم است را برای جامعه بیان نمائیم . هر شعری که بیانگر حالات درونی و بیرونی مردم نباشد واز واقعیّات جامعه به دور باشد آن شعر می تواند شعری فرد گرا باشد نه جمع گرا و علم منطق نیز ارزش شعر را در فردیّت آن نمی داند بلکه جامعیّت شعر است که از اهمیّت ویژه ای برخوردار است .
4-از لحاظ فلسفی : شعر ِ فلسفی شعری است که به هستی می پردازد و نوعی آنتولوژی است که بیانگر حالات درونی هستی است و نه بیرونی آن . شعر فلسفی با ارزش شعر کاری ندارد و زیباشناختی در آن بی معناست بلکه به دنبال ِ آن است که بتواند نوعی هرمنوتیک را بیافریند که این هرمنوتیک بتواند در تفسیر و تأویل هر زمانی با این شعر باشد و به بیانی برای هر زمانی تفسیری را از خود نمایان سازد که تازه و شگفت برانگیز باشد . شعر فلسفی را می توان همان شعر عالمانه ، جدی ، اندیشمندانه و حکیمانه به شمار آورد که تکرار و برجستگی در آن بی معناست بلکه تأمل و فرو رفتگی در معنا از ویژگی های بارز آن محسوب می شوند .
5- از لحاظ آموزش: آموزش در هر شعری بستگی به زمان سُرودن آن شعر دارد و نوع آموزش نیز بسیار مهم است چه این که، ممکن است یک شعر در آموزش خود تعلیم را مدنظر داشته باشد و یا اخلاق و منطق را . بنابراین آموزش در شعر همیشه مورد توجه بوده و خواهد بود . آموزش به مخاطب کمک می کند تا این که راه و رسم زندگی را بیاموزد و یا این که او را از راه نادرستی به راه درستی هدایت می کند . شعر آموزش شعری است که به مانند یک چراغ ما را در شبی تاریک کمک می کند تا که راه رسیدن به مقصد را دریابیم . شعر آموزش می تواند هر نوع آموزش را به ما منتقل نماید و این نوع انتقال منوطِ به رویکرد شاعر دارد . شعر آموزش یا تجارب آموزش خود شاعر است که در جامعه کسب نموده است و یا مشاهده ی طبیعت و جامعه می باشدکه شاعر این مفاهیم را از طبیعت می گیرد و به مخاطب منتقل می کند .
6- از لحاظ کاربرد : شعر از لحاظ کاربرد ی همیشه مورد توجه و تعمق جامعه بوده است و منبعد هم خواهد بود چرا که هر چه قدر برد کاری یک شعر بالاتر باشد ماندگاری آن نیز ماناتر است . کاربرد شعر با کارکرد در شعر دارای وجه اشتراک و اختلافاتی است به گونه ای که هر چقدر یک شعر کارایی داشته باشد به همان اندازه کاربرد دارد و به هر اندازه که با عدم کارایی مواجه شود کاربرد آن نیز ضعیف می شود . یک شعر ممکن است در یک دوره کاربرد داشته باشد اما در ادوار دیگر کاربردی نداشته باشد و یا ممکن است در چند دوره کاربرد داشته باشد اما در ادوار دیگر به فراموشی سپرده شود و یا امکان دارد در هردوره ای از کاربرد خوبی بهره مند باشد که به این نوع ژانر شعری شعر مانا و جاویدان می گویند . بنابراین کاربرد یک اثر با ارزش یک اثر علاوه بر تفاهم می تواند متفاوت هم باشد زیرا که ارزش یک شعر را با خوبی و بدی آن سنجش می کنند اما کاربرد یک شعر را بر اساس کارایی آن بررسی می نمایند . لذا ممکن است یک شعر برد خوبی در یک برهه ی زمانی داشته باشد اما ارزش خوبی نداشته باشد . ارزش در یک شعر را می توان در هر زمانی مشاهده کرد اما کاربرد یک شعر ممکن است در یک زمان باشد اما در زمان دیگری نباشد . لذا می توان گفت که خیلی از آثار ادبی کاربرد محور هستند اما ارزش محور نیستند .
7-از لحاظ علمی و عملی : یکی از ویژگی های یک شعر خوب علمی بودن آن است . هر شعری که دارای پشتوانه ای علمی باشد و به اصطلاح درون مایه ی آن توأم با فکر و اندیشه ای همراه باشد آن شعر از جایگاه ِ بایسته و شایسته ای در بطن جامعه برخوردار است . اندیشه در شعر به مانند چراغ هدایت کننده ی شعر در جهت نیل به مقصد ِ نهایی شعر قلمداد می شود . علم و دانش از ویژگی های مهم و سازنده در یک اثر ادبی به شمار می آیند که هویت و سرشت شعررا تقویت و تعیین می کنند . اندیشه در یک شعر زمانی مشخص می شود که آن شعر مخاطب را به تأمل وا دارد و نشان می دهد که دارای زیر لایه هایی معنایی است و مخاطب را به سمت خود جذب می کند تا که مخاطب بتواند به آن زیر لایه های معنایی دست پیدا کند . شعر ِ با اندیشه و تفکر شعری است که بتواند مضامین ِ نامکشوف در طبیعت و جامعه را کشف و به مخاطب منتقل نماید و شعر بی اندیشه شعری است که ارزش ، تعجب و لذت را در مخاطب ایجاد نمی کند زیرا که شاعر آن در ساختن ساختمان شعری اش فاقد اندیشه است و مخاطب در خواندن آن با سستی و ضعف معنا مواجه می شود . دیگر نکته شعر عملی است . عمل در هر چیزی در مقابل نظر قرار می گیرد و به قول معروف : « به عمل کار برآید به سخندانی نیست» . با این وصف، در می یابیم که شعر عمل گرا شعری است که گرایش به تصویر و ترسیم اهداف خویش در جامعه و آن هم به صورت عملی را دارد و نه نظری . شعر عملی شعری است که از گزارش ، روایت و شُعار به دور است . هر شعری که شاعرش شُعار گرا باشد آن شعر فاقد عمل است . زیبا حرف زدن و اغراق در شعر اگر چه در ابعادی می تواند به زیباشناختی شعر کمک نماید اما شعر را به سمت شعار و گزارش بیشتری سوق می دهد . به عنوان مثال: وقتی شاعر در شعرش حرف زیبا می زند و یا غلو و شُعار می دهد این مشخصه ها باید به مرحله ی عمل برسند و اگر در مقام حرف و نظر باشد شعر آن جوهره ی عملی خود را پیدا نکرده است .
8-از لحاظ نظری: شعرنظری شعری است که در مقابل شعر عملی قرار می گیرد ودرون مایه ی آن گزارش ، روایت ، شعار و روساخت های تئوری است . شاعر نظری را می توان شاعری دانست که به مانند یک خطیب است که این خطیب عاشقانه حرف بزند اما عالمانه برخورد نکند . شعر نظر شعر حرف و بیان است و این حرف و بیان اگر در قالبی تئوری بماند و این تئوری به عمل تبدیل نشود به مانند یک ترازو است که دو کفه ی آن مساوی نیستند . بنابراین وقتی شاعر در شعرَش نظراتی را عنوان می کند این نظرات بایستی به گونه ای ترسیم شده باشند که با بافتار روحی و روانی و رفتاری مردم کلافی عمیق خورده باشند و در واقع حرف دل مردم باشند که ازجانب شاعر تصویر شده اند . شعر نظری شعری است که شاعر بتواند واقعیّات جامعه را با زبانی محکم و پخته در قالبی هنری به تصویر بیاورد به گونه ای که این واقعیّات توأم با رنگ و لعاب حقیقت باشند .
عابدین پاپی